کتاب نامه های سیاسی دهخدا
معرفی کتاب نامه های سیاسی دهخدا
کتاب الکترونیکی «نامه های سیاسی دهخدا» به کوشش ایرج افشار در انتشارات روزبهان چاپ شده است. این کتاب در موضوعهای مبارزه با محمدعلیشاه، نشر صور اسرافیل در اروپا، انتخابات مجلس دوم، راهسازی شوسه خراسان است. همچنین کتاب، زندگینامهای از دهخدا را نیز در بر دارد.
درباره کتاب نامه های سیاسی دهخدا
ایرج افشار دربارهٔ جزئیات نامههای موجود در این کتاب میگوید:
در این دفتر، آن مقدار از نامههای علیاکبر دهخدا که جنبۀ سیاسی و اجتماعی دارد و به دست من افتادهاست به چاپ میرسد.
دو نامۀ بخش اول که یکی خطاب به سید نصرالله تقوی و دیگری خطاب به حاج سیدمحمد صراف است، آن روزی نوشته شدهاست که دهخدا به جَبْر و عُنْف و بهعنوان تبعید بهمدت یک سال و نیم از طرف محمدعلیشاه به خارج از ایران رانده میشد. قضیه از این قرار بود که چون مجلس به توپ بسته شد، دهخدا به همگامی تقیزاده توانست در سفارت انگلیس پناهنده شود و جان از مهلکۀ حتمی بهدر برد، تا اینکه شاه به خروج و تبعید آنها از ایران رضا داد. این دو نامه در خاندان فدایی علوی (فرزند حاج سیدمحمد صراف) باقی ماندهبود و برای چاپ در اختیار من گذاشته شد؛ از واسطۀ خیر ممنونم.
قسمت اعظم و اهمّ این نامهها آنهاست که در مجموعۀ معاضدالسلطنه (ابوالحسن پیرنیا) به جای ماندهاست و اینک نزد دوست دانشمندم دکتر حسین پیرنیا محفوظ است. دهخدا و معاضدالسلطنه با هم دوست و شریک نشر روزنامۀ صور اسرافیل در سوئیس، و معاشر سیاسی بودند و در مبارزات علیه محمدعلیشاه قاجار همکاری و همفکری داشتند.
نامۀ شمارۀ ۲۰ مکتوبی است که دهخدا از استانبول به یکی از رجال مؤثر تهران نوشتهاست و من احتمال میدهم که علیالظاهر به سیدمحمد طباطبایی نوشته شدهباشد.
در انتهای این مجموعه چند نامه و گزارش که در خاندان حاجی امینالضرب محفوظ است و بهلطف دکتر اصغر مهدوی در دسترس من قرار گرفت، به چاپ رسیدهاست. این نامهها و گزارشها مربوط است به دورهای که دهخدا در دستگاه امینالضرب کار میکرد و سمت معاونت و مترجمی مهندسی، بلژیکی را یافتهبود که خط شوسه میان خوار و سمنان برای اتصال به خراسان را میساخت.
کتاب نامه های سیاسی دهخدا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به مطالعهٔ سیاست و تاریخ ایران معاصر پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب نامه های سیاسی دهخدا
۱. نامه به سیدنصرالله اخوی (تقوی) مکتوب در تهران، نوزدهم جمادیالآخر ۱۳۲۶
پس از مبارزات مجلس، دهخدا همراه چند نفر دیگری - که تقیزاده در شرححال دهخدا تعداد آنها را ده_دوازده نفر گفتهاست - روز شنبه نوزدهم جمادیالآخر ۱۳۲۶، یعنی حدود یک ماه از تهران به سوی انزلی حرکت داده شد. او در این وضع و حال، هیچ نوع امیدی و هیچگونه پشتیبانی نداشت. هیچ مایه از روشنی در پیش دیدگان او نبود. آنچه او را سخت آزار میداد غم مادر، خواهر و برادر کوچکش بود که در تکفّل او بودند و در تهران آشوبیافته غریب و بیسرپرست میماندند.
در چنین حالی دو نامه مینویسد: یکی به دوست خود سیدنصراللّه از سادات اخوی که بعدها به تقوی مشهور شد و در دورۀ اول وکیل مجلس و نایبرئیس بود و دهخدا در صور اسرافیل شیوۀ او را در شعر تمجید کرده، و او را از پیشروان تجدد در ادبیات خوانده بود. این است آن نامۀ سوزناک که حکم وصیت دارد؛ برای کسی که نمیدانست به کجا برده میشود و چه بر سر او خواهدآمد.
«فداک من عداک لا افقدک من دالاک.»
لابد از انتخاب این عنوان تعجب خواهید فرمود؛ ولی گذشته از اینکه قلب من حاکی از همین عنوان است، برای اینکه مُهر ندارم و خطم هم مَقْرُوّْ نیست و این نشانی است که وقتی خود جنابعالی به چاکر خودتان مرقوم داشتهاید و از تکرار آن میخواهم صحت انتساب این ورقه را به کسی که به شما معرفی مینمایند درست بشود.
تصدقت شوم؛ گویا از حال من بیخبر نبودید و میدانید که در زمان سادهپرستی و عصر احترام پیران هر دو از تمتّع محروم ماندهام. الآن میروم در صورتی که یک نفر در تمام روی زمین نمیشناسم که یک نفر فقیر را دستگیری کند، یا یک خائفی را پناه دهد؛ چنانکه دیدید و دیدیم. خواهر و مادر و برادر کوچک هم که «تیغ و تیری است بر دل و جگرم».
میگویند تا سرحد مخارج میدهیم. بعد هم شماها خیلی هواخواه دارید، به شماها میدهند. افسوس که همین حرف دل و جگر انسان را پاره میکند. الآن که ساعت هشت از شب است و تمام دنیا و عالم را در پیش نظرم مجسم کردهام، یک نفر در روی کره نمیشناسم که به خریداری شرف و حسننیت و خدمت خالصانۀ من یک ماه مرا نگاهداری کند و فقط بعد از سیر تمام اطراف، «کاغذ جوف» را با کمال ناامیدی مینویسم. ببینید اگر صلاح است نشان بدهید وگرنه بگذارید این آخرین وسیلۀ من که هیچ نمیدانم از چه راه انتخابش میکنم (شاید بهواسطۀ حسننیت او و شاید بهواسطۀ کمال استیصال من) از دست برود. چه خوب است مرگ در دامن احباب و چه سخت است….
ولی این را هم جناب مخاطب رقعۀ جوف نباید فراموش کنند که این استیصالنامه از طرف آن کسی است که در مدت دو سال تمام در مقابل وعدۀ وزارت و امید میلیونها پول نلغزید و شرف را به هیچیک از زخارف مبادله نکرد. از این رو تنها خواهشی که میکنم - در صورت رد یا قبول - این آخرین اثر وجود من که آبروی من است پیش کسی ریخته نشود و سرّ را از خودشان تجاوز ندهند.
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
نظرات کاربران
جانا سخن از زبان ما میگویی... متن کتاب به قدری قابل درک برای امروز هست که انگار نه انگار صد سال پیش نوشته شده. حس غم دلنشینی از خوندنش دارم💚
بسیار عالی 😉 خوب بود دوست داشتم بخرید 😘