دانلود و خرید کتاب شب شمس میلاد حسینی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب شب شمس اثر میلاد حسینی

کتاب شب شمس

نویسنده:میلاد حسینی
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۳از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شب شمس

شب شمس تازه‌ترین رمان میلاد حسینی نویسنده و روزنامه‌نگار معاصر است. او در این کتاب از یک خانواده مشهدی و روابطشان می‌نویسد؛ خانواده‌ای که رازها و ماجراهای زیادی دارند که به تدریج در خلال داستان آشکار می‌شوند.

خلاصه کتاب شب شمس

 در این کتاب داستان خانواده شمس روایت می‌شود. در ابتدای داستان نوه کوچک خانواده در بیمارستانی می‌میرد و مرگ این نوه که شخصیت‌های کتاب را بهم پیوند می‌دهد، داستان‌ها و ماجراهای رازآلود بعدی را رقم می‌زند. خاندان بزرگ و سرشناس شمس در مشهد که نوجوان متوفی قصه عضوی از آن بوده بیشترشان در یک خانه بزرگ و کنار هم زندگی می‌کنند، این خانواده غیر عادی که می‌کوشد با نقابی که به چهره می‌زند عادی جلوه کند، اعضای زیادی با ماجراهای زیاد دارد که به تدریج با پیشروی داستان به آنها پی می‌بریم.

میلاد حسینی در شب شمس به سراغ زادگاهش، مشهد رفته و با اشاره به مکان‌های مختلف و گاهی قدیمی و نوستالژیک این شهر و به اصطلاح مکان‌نگاری، فضای دلچسبی را به‌خصوص برای مشهدی‌ها رقم زده است. در کل شب شمس فضایی بین رمانتیسم و رئالیسم دارد و با ریتمی سریع پیش می‌رود.

میلاد حسینی در کتاب شب شمس از یک فاجعه برای باور کردن روایت و آفرینش قصه استفاده کرده است قصه‌ای که زوال یک خاندان را در شهری مدرن نشان می‌دهد.

خواندن کتاب شب شمس را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

اگر دوست دارید یک رمان فارسی با فضای ایرانی، درون‌مایه‌ای عاطفی- اجتماعی و روایتی محکم از یک نویسنده جوان بخوانید، داستان شب شمس را به شما پیشنهاد می‌‌کنیم.

جملاتی از کتاب شب شمس

عابد با اطلاعات کامل از خصوصیات محمود شمس پا به خانهٔ آن‌ها گذاشت. می‌دانست برای مجموعه‌ای که با پسرهایش در آن زندگی می‌کند نیاز به سرایدار دارند و اتاقی هم برایش سرِ حیاط اضافه کرده‌اند. پسرخاله‌اش تا دمِ مرگ در دفتر شمس کار می‌کرد و محمود می‌دانست که اگر می‌خواهد شمس زندگیش را تأمین کند، باید خودش را آدمی باعرضه و جاه‌طلب نشان دهد و به شمس بفهماند که می‌خواهد خودش را از همین فرصت‌های کوچک بالا بکشد و پیشرفت کند.

قبل از ابوذر دفترخانه بود. تابلوِ دفتر اسناد رسمی را که می‌بیند، آذر می‌آید جلوِ چشمش. نامی هنوز دوساله نشده بود. آمده بودند این‌جا عکس بگیرند. هنوز فتوکاخ بود. قرار بود سه‌نفری در عکس باشند، اما فقط نامی بود. آذر داشت نامی را آماده می‌کرد تا بعد زنگ را بزند که عکاس بیاید. یوسف زد بیرون و پله‌های آتلیه را بالا رفت. تکیه می‌دهد به ستون سفید آتلیهٔ دیروز. تلّ مغازه‌های آن دست خیابان را هم رد می‌کنند. موبایل، فرش، چشم‌پزشکی. اگر نامی الآن توی بیمارستان باشد، حتماً یک جایی همین حوالی تصادف کرده. حتماً خودش است. نوهٔ آقای شمس. شمس بزرگ. وگرنه تا الآن باید برمی‌گشت. کاش شمارهٔ خاموشِ قبلیِ خودش را روشن می‌کرد و می‌گذاشت توی جیب نامی و الآن از بلاتکلیفی درمی‌آمد... یا عابد زنگ بزند و بگوید آقا نامی برگشت... آذر بفهمد چه می‌کند؟ دیوانه می‌شود؟ نه! آذر خیلی قوی‌تر از این حرف‌هاست. یحیا رادیو روشن کرده. چشم‌هایش را می‌بندد.

شب طاهره
بلقیس سلیمانی
تخم شر
بلقیس سلیمانی
بی‌خداحافظی برو
سارا کریم‌زاده
مهمانی تلخ
سیامک گلشیری
باغ ملی
کورش اسدی
هست یا نیست‌؟
سارا سالار
افتاده بودیم در گردنه‌‌ی حیران
حسین لعل بذری
تریو تهران
رضیه انصاری
فرمان ششم یا یک روایت از سوم شخص مقتول
مصطفی انصافی
پرنده من
فریبا وفی
مارون
بلقیس سلیمانی
یادت نرود که...
یاسمن خلیلی‌فرد
شب ظلمانی یلدا
رضا جولایی
هفتاد و پنج سال اول به روایت بهمن فرمان آرا
محسن آزرم
ما این جا داریم می میریم
مریم حسینیان
آن چنان تر
هاجر رزمپا
هتل آنایورت
یوسف آتیلگان
بگذارید میترا بخوابد
کامران محمدی
کتابخانه نیمه شب
مت هیگ
مغازه خودکشی
ژان تولی
آبنبات هل دار
مهرداد صدقی
رویای نیمه‌شب
مظفر سالاری
آب‌نبات پسته‌ای
مهرداد صدقی
دختری که رهایش کردی
جوجو مویز
پنج قدم فاصله
ریچل لیپینکات
مغازه خودکشی
ژان تولی
ملت عشق (اجرای جدید)
الیف شافاک
بیمار خاموش
الکس مایکلیدیس
سرگذشت آب و آتش؛ مهرگان
بهار برادران
یک عاشقانه آرام
نادر ابراهیمی
کیمیاگر
پائولو کوئیلو
مردی به نام اوه
فردریک بکمن
جزء از کل
استیو تولتز
سمفونی مردگان
عباس معروفی
آبنبات هل‌دار
مهرداد صدقی
هری پاتر و سنگ جادو
جی.کی. رولینگ
سایه باد
کارلوس روئیت ثافون
چایت را من شیرین می‌کنم
زهرا بلنددوست

نظرات کاربران

raha
۱۳۹۸/۱۰/۱۳

این قشنگه!؟؟ میشه یه بخش درست کنید که امار بگیره چه کتابهاو رمانهایی بیشترین امتیاز و دارند ؟؟؟؟ یه خورده تنوع بدید به طاقچه ...

whatashkanreads
۱۳۹۸/۱۰/۱۲

طاقچه جان فکر کنم قیمتش اشتباه وارد شده باشه اخه قیمت کتاب با تخفیف و این تعداد صفحات جور در نمیاد پ-ن:مرسی از اصلاح قیمت طاقچه

zahra
۱۳۹۹/۰۳/۱۲

فوق العاده متن ضعیف.کاملا مشخصه نویسنده آماتور بوده و هیچی از رمان نویسی بلد نیست.بماند که میلاد حسینی اصلا نویسنده نیست و متاسفانه با میلاد حسینی دیگه که نمایشنامه مینویسه و واقعا نویسنده است اشتباه گرفته میشه

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۸)
عجیب است این‌قدر رو بازی کردن، آن هم در جایی که هر چیزی را پشتِ یک چیز دیگر قایم می‌کنند.
n re
خواست خودش تنها باشد و لای بی‌کاری‌های خودش بچرخد.
n re
بعضی از خاطرات خیلی سخت‌جان‌اند.»
n re
چرا وقت مرگ و ماتم همه می‌خواهند ریتمِ زندگی آدم را مختل کنند و نمی‌گذارند مثل همیشه باشد.
sahar
به بن‌بست رسیدن بدچیزی است. وقتی کم بیاوری پیش همه... تو می‌گویی دیگران اصلاً مهم نیستند، ولی کسی حال من را می‌فهمد که پیشِ خودش، توی توی خودش کم بیاورد و به خودش ببازد.
n re
بیا و نجات بده یوسف را. می‌دانی که یوسف هیچ لحظهٔ سختی را بدون تو نمی‌تواند از سر بگذراند.
n re
انگار می‌خواهد تاج سلطنت را ببوسد و سرزمینش را در نهایتِ رضایت بین دو پسرش تقسیم کند ــ مثل همهٔ پدرهایی که یک جای تاریخْ این ملکِ بی‌صاحب را قطعه‌قطعه کردند و بین فرزندان‌شان تقسیم کرده‌اند.
n re
یحیا با لرزیدن صدا ــ یا هر چیز دیگری ــ به جلیل فهماند منظور کلماتش چیزی نیست که به زبان می‌آید، بلکه دقیقاً عکس آن است: چیزی حقیقی‌تر از زبان که با تُنِ صدا و بالاوپایین رفتنِ نفس فهم می‌شود، با اشکی که روی صورت یحیا خشک و تازه می‌شود... می‌خواهد بگوید همه‌چیز را همین الآن بگو. ولی مگر جملهٔ «واسه نامی مشکلی پیش آمده» همه‌چیز نیست؟ پس، از یحیا بخواهد چه چیز را تکرار کند در غروب روزهای اول پاییز سالی که قرار بود خوب باشد؟
sahar

حجم

۱۸۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

حجم

۱۸۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۸۰ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان