دانلود و خرید کتاب فرمان ششم یا یک روایت از سوم شخص مقتول مصطفی انصافی
تصویر جلد کتاب فرمان ششم یا یک روایت از سوم شخص مقتول

کتاب فرمان ششم یا یک روایت از سوم شخص مقتول

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۲از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب فرمان ششم یا یک روایت از سوم شخص مقتول

دومین رمان مصطفی انصافی «فرمان ششم یا یک روایت از سوم‌شخص مقتول» نام دارد. داستان درباره یک نویسنده جوان است. او عاشق دختری به اسم لیلا می‌شود که در اثر یک اتفاق عجیب می‌میرد. پس از مرگ دختر نویسنده به جست و جوی کشف راز این قتل مرموز برمی‌آید. قتلی یک یا شاید هم چند قاتل دارد. از انصافی پیش از این، رمان موفق «تو به اصفهان باز خواهی گشت» منتشر شده است بخشی از داستان: «کابوس‌های شبانهٔ من همیشه همین‌جور است: با دست‌های بسته نشسته‌ام روی یک صندلی، توی یک اتاق تاریک و لامپِ بالای سرم مدام مثل آونگ این‌ور و آن‌ور می‌رود و سایه‌های کوتاه‌مان را جابه‌جا می‌کند، سایه‌های کوتاه من و شکنجه‌گرم را که همیشه همان است، مردِ قدبلندِ کچلِ گردن‌کلفتی با پوست چغر و چشم‌های درشتی که مویرگ‌های سرخ‌شان مثل جوی خون راه باز کرده‌اند توی سفیدی، بس که همیشه عصبانی است، بس که داد می‌زند. داد که نه، عربده می‌زند حمال، عین گراز وحشیِ تیرخورده. همیشه هم یک چیز می‌گوید و من می‌فهمم که همهٔ حرف‌هاش را قبلاً شنیده‌ام. حتی گاهی وقت‌ها می‌فهمم خوابم و دارم خواب می‌بینم، اما توان چشم باز کردن ندارم، توان بیدار شدن ندارم؛ همان جا می‌نشینم و عربده‌ها را گوش می‌کنم و گاهی حتی به خودم نهیب می‌زنم که هی، یادت نرود این‌ها را.»
maryam_z
۱۳۹۹/۰۱/۲۷

به شدت از رمان هایی که بین زمان گذشته و حال شناور هستند، استقبال می کنم؛ ولی این کتاب یه تلاش دست و پاشکسته بود که در نهایت طرح اولیه ی داستان رو حیف کرد. صرف نظر از فرم، محتوای

- بیشتر
gpar
۱۳۹۸/۰۷/۳۰

هر‌ دو کتاب این نویسنده رو خوندم و هر دو رو خیلی دوست داشتم. پیشنهاد میکنم از دست ندین.

Sajadifar Fereshteh
۱۴۰۲/۱۲/۲۴

بسم الله الرحمن الرحیم سال 77 قتل های سریالی در کشور پا گرفت که بعضی از مقتولان از جامعه ادبی و هنری ( نویسندگان-شاعران) بودند و مطبوعات شروع کردن به متهم کردن همدیگه و طعنه زدن که آره فلان روزنامه طرفدار

- بیشتر
دارم خواب می‌بینم که دارم خواب می‌بینم که دارم خواب می‌بینم که... و وقتی از آن عمیق‌ترین خواب بیدار شوم، در خواب دیگری هستم که باید از آن هم بیدار شوم و باید باز بیدار شوم و باز بیدار شوم و باز بیدار شوم و... هیچ‌وقت بیدار نمی‌شوم، انگار مُرده‌ام. مرگ باید چنین چیزی باشد.
n re
من کِی خسته شدم، کجا تَرَک خوردم که دارم می‌شکنم؟
n re
«ز دلم دست بدارید که خون می‌ریزد / قطره‌قطره دلم از دیده برون می‌ریزد...»
n re
بلا هیچ‌وقت دور نیست.
n re
کدام رمانی، کدام شعری در تاریخ ادبیات ارزش این را دارد که غبار غصه بنشاند بر دل دخترکی؟
n re
این‌طور که بادْ موهات را در هوای فکر من آشفته می‌کند، هیچ‌وقت نمی‌توانم فراموشت کنم. هیچ‌وقت نمی‌توانم رها شوم از غربتِ نبودنت.
n re
زنی که مدام توی خانه باشد دیوانه می‌شود، افسرده می‌شود.
n re
پیاده‌رو تمام نمی‌شود. کجا دارم می‌روم؟ خانه که این طرف نیست... خانه کجاست؟ آن خانه که دیگر خانه نیست بی‌لیلا.
Melina
می‌گویند مرگ خوابِ سنگین است. بمیرم که خوابم آرام‌ترین خواب جهان باشد، سنگین‌ترین و مرگ‌ترین خواب جهان باشد. اما می‌ترسم مرگم هم آن‌قدرها سنگین نباشد و پس از مرگ هم کابوس ببینم. اگر مرگ هم مثل خواب‌هام باشد، دیگر به کجا می‌توانم پناه ببرم؟
Melina
بدترین رویداد زندگی هر شخص احتمالاً همین است: این‌که کابوس‌های آدم جان بگیرند و در بدترین روزهای زندگی، جلوِ چشمِ آدم رژه بروند. انگار بنشینی به تماشای فیلم زجرآوری که سال‌ها پیش در کودکی دیده‌ای و ازش تصاویر محو و مبهمی در ذهنت مانده و آن تصاویر دوباره جان بگیرند و رشد کنند و تکثیر شوند.
n re
«گذشت عمر به جان کندن، ای خدا مُردم»،
n re
«هزاربار مرا مرگ به از این سختی‌ست...»
n re
گفت از آن چند دیداری که با هم داشته‌اند حالا فقط حس محو و مبهمی از انگشت‌هاش مانده برایش. سیدرضا انگشت‌های ظریف و کشیده‌ای داشت. هر چی خاطره مانده برایش با انگشت‌های اوست، انگشت‌هایی که قفل می‌شده توی انگشت‌هاش، انگشت‌هایی که چنگ می‌زده توی موهاش، انگشت‌هایی که می‌نشسته روی گونه‌هاش. حتماً از این لامسه چیزی می‌ریخته تو وجودش که خیلی زود گمش کرده. گفت آن حس فقدان و حرمان همیشه همراهش بوده،
n re
عشق‌های واقعی و ناب از واقعیتِ کوچکِ دنیا پناه می‌برند به واقعیتِ بی‌نهایتِ افسانه؛ اسطوره می‌شوند عاشق و معشوق و می‌روند توی کتاب‌ها.
n re
مگر این قتل‌هایی که هر روز گزارش‌شان در صفحهٔ حوادث روزنامه‌ها چاپ می‌شود ــ پسری مادرش را کشت، پدری دخترش را کشت، زنی با هم‌دستی فاسقش همسرش را کشت و هزار و یک قتل جورواجور دیگر که آدم شاخ درمی‌آورد ــ چه‌طور اتفاق می‌افتد؟ همیشه همین‌طور است. از یک گفت‌وگوی ساده آغاز می‌شود و می‌کشد به جاهای باریک و بعد به جوهای باریکِ خون.
n re
اگر آرزوها در رؤیاها هم محقق نشوند، چه‌طور می‌شود به زندگی ادامه داد؟
n re
خوبی خواب این است که از منطق جهان ما پیروی نمی‌کند. خوبی‌اش این است که اگر شبیه داستان هم هست، شبیه داستانی با روایت دانای کل است و بسیار پیش می‌آید که خواب‌بیننده خود یکی از شخصیت‌های داستانِ خوابش باشد.
n re
«همیشه دوست داشتم یه‌جورِ خوب کلکم کنده شه...»
n re
«گر تو قرآن بدین نمط خوانی / ببری رونقِ مسلمانی...»
n re
درون همهٔ انسان‌ها، حتی نویسنده‌ها و روشنفکرهای آزادی‌خواه مترقی، دیکتاتورِ احمقِ خودخواهِ کوچولویی زندگی می‌کند که بر هر چه باب میلش نباشد می‌شورد. هر که توان تسلط و کنترل بیش‌تری بر این کوچولو داشته باشد کم‌تر خودش و دیگران را عذاب می‌دهد. گاهی فکر می‌کنم اگر ما شاه، نخست‌وزیر یا رئیس‌جمهور بودیم، دنیا را به گند و کثافتی می‌کشاندیم که تعفنش خودمان را هم خفه می‌کرد.
n re

حجم

۱۵۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۱ صفحه

حجم

۱۵۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۱ صفحه

قیمت:
۳۱,۰۰۰
۱۵,۵۰۰
۵۰%
تومان