دانلود و خرید کتاب گربه‌ها تصمیم نمی‌گیرند ناتاشا امیری
تصویر جلد کتاب گربه‌ها تصمیم نمی‌گیرند

کتاب گربه‌ها تصمیم نمی‌گیرند

معرفی کتاب گربه‌ها تصمیم نمی‌گیرند

گربه‌ها تصمیم نمی‌گیرند مجموعه داستانی از ناتاشا امیری است که در نشر ثالث به چاپ رسیده است. امیری در این مجوعه داستان نگاهی واقع‌گرایانه به زندگی جامعه امروزی دارد.

او در داستان‌های گربه‌ها تصمیم نمی‌گیرند، تصویری از فضای شهری جامعه و زنان نشان می‌دهد. طنز هم چاشنی این مجموعه داستان است. امیری در داستان‌هایش صریح و بی‌پرده حرف می‌زند و شعار نمی‌دهد. کلامش موجز است و زیاده‌گویی نمی‌کند. محور داستان‌های این کتاب روابط اجتماعی و زنانگی است.

 خواندن کتاب گربه‌ها تصمیم نمی‌گیرند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه فارسی با موضوع زن و جامعه امروزی را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

درباره ناتاشا امیری

ناتاشا امیری متولد  ۱۳۴۹، نویسنده و منتقد ادبی معاصر ایرانی است. امیری در رشته مهندسی کشاورزی درس خواند، اما هرگز در رشته خود فعالیت نکرد. او داستان‌نویسی را از سال ۱۳۷۴ و بعد از آشنایی با غزاله علیزاده آغاز کرد. اولین داستان امیری به نام «هیچ» در مجله ادبی کلک منتشر شد.

او در نقاشی، مجسمه‌سازی، داوری مسابقات پرش با اسب و چوگان نیر تجربیاتی داشته است.

 بخشی از کتاب گربه‌ها تصمیم نمی‌گیرند

 مرسانا

برای تجسم احتمالی من بر کرهٔ زمین، زن بالدار نقش برجستهٔ شهر باستانی اِفِه‌سوس را با موهای تابدار و برگ زیتون به دست به یاد بیاورید، البته قبل از این‌که بینی‌اش کنده شود. در نظر داشته باشید ساختار وجودی‌ام از یخی سوزان است که بخار ساطع می‌کند و سن من از عمر نخستین دست‌نوشته‌های سانسکریت جهان شما بسیار بیش‌تر است.

در میان وظایف متعددم، یکی از کسانی که مسئول رسیدگی به برخی از ابعاد وجودی او هستم، دختری است با نام حقیقی «مرسانا» که در زمین به او «سهیلا ایوبی» می‌گویند. در نقشهٔ ماهواره‌ای من، در طول و عرض جغرافیایی خاصی ساکن است (این ماهواره به آنچه می‌شناسید، شباهتی ندارد). در واقع هیچ کلمه‌ای در سیارهٔ زمین نمی‌تواند وصف درستی از من و اشیای مورد استفاده‌ام بدهد چون بعد از واقعهٔ برج بابل و اختلاف زبان مردم جهان، کلمات بیش‌تر موجب منحرف شدن از موضوع اصلی شده‌اند تا بیان درست آنچه واقعاً هست.

سهیلا ایوبی قرار بود سال‌های اول زندگی‌اش در خانه‌ای کلنگی، بزرگ شود. مدام لوله‌ای می‌ترکید یا گچ سقف می‌ریخت. اهالی خانه، یک خواهر، سه برادر، پدر و مادر خوشبخت نبودند و گمان می‌کردند: «مگه می‌شه ترب هم بره جزو مرکبات؟»

اوایل سهیلا ایوبی فکر می‌کرد متعلق به این خانوادهٔ زمینی نیست، مثل هدهدی که حتی شباهت ظاهری با مرغ، خروس و جوجه‌ها نداشته باشد و تصادفی کنارشان زندگی کند. به علت بی‌اعتنایی آن‌ها در ضمیر ناخودآگاهش خیلی واضح حک شد: «دوستم ندارن!»

زمان روی کرهٔ زمین، سریع‌تر از فضای من می‌گذشت و تا طرح مناسبی برای از بین بردن چنین تصوراتی پایه‌ریزی کنم، سهیلا ایوبی به هفت‌سالگی رسید. روزی که از تولد همکلاسی‌اش برگشت، مادرش هیجان‌زده او را به اتاق عقبی کشید و پرسید خانهٔ دوستش چند اتاق داشت؟ پدر و مادرش چه‌کاره بودند؟ ماشینشان چه بود؟ کلفت داشتند؟

وقتی سهیلا ایوبی آنچه را دیده بود تعریف کرد، برق حسرت را در نگاه مادرش خواند که به ترک دیوار خیره شد و گفت: «آخ!» طوری که انگار زندگی چیزی بود که حتی تصور رؤیایش هم غیرممکن به نظر می‌رسید: حیاط بزرگ، استخر، سونا و عتیقه... آخِ او از کوه برفی، بهمن ساخت... سهیلا ایوبی همان روز اولین خرچنگ منجمد را ناخواسته دریافت کرد (نوعی بدافزار یا تراشه که بر ذهن انسان‌ها نصب می‌شود). مسموم شدن اندیشه‌ها، از تبعاتش بود و منشأ موضع‌گیری‌های بعدی او شد: آرزوی به دست آوردن اتاقی مثل اتاق همکلاسی‌اش، قالیچه‌ای با نقش سندباد، عروسک چشم‌آبی با موهای فر لوله‌ای... سهیلا ایوبی با خود گفت: «یه روز همهٔ اینا مال من می‌شه.»


مناریا
۱۴۰۰/۰۱/۱۵

واقعا نه! چرا جز بهترین های داستان سال ۹۹ شده؟!!!!

حجم

۹۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۱۵ صفحه

حجم

۹۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۱۵ صفحه

قیمت:
۵۷,۵۰۰
تومان