یاشار کمال
درباره یاشار کمال
یاشار کمال که نام اصلیاش «کمال صادق گوگجهای» است در سال ۱۹۲۳ متولد شد. پدرش کُرد و از اهالی بخش ارجیش از دهات اطراف دریاچهٔ وان بود که در گیرودار جنگ اول جهانی به اتفاق خانوادهاش به چکورآوا کوچ کرد. یاشار کمال چهار سال بیشتر نداشت که پدرش را از دست داد. مردی به نام «یوسفِ کُرد» هنگامی که پدر یاشار در مسجد ده نماز شامگاهی میخواند، او را خنجر زد. مردْ زخمی و غرقه در خون از مسجد بیرون دوید، اما بیش از چند قدم دور نشده بود که در جلوخان مسجد از پای درآمد. این حادثه در پیش چشم یاشار که هنوز چهار سال بیشتر نداشت روی داد. پس از اینکه پدرش در خاک و خون غلطید، ناگهان ده به هم ریخت و صدای تیراندازی بلند شد. زبان یاشار کوچک از ترس بند آمد و الکن شد؛ بهگونهای که لکنت زبان او تا ۱۲سالگی ادامه داشت. یاشار تحصیلات ابتدایی را در ده قدیرلی تمام کرد و پس از آن تا کلاس دوم متوسطه در آدانا تحصیل کرد. هنگامی که پدرش زنده بود، خانوادهٔ کمال یکی از مرفهترین خانوادههای ده بود، اما زمانی که او به هشتسالگی رسید، هر آنچه از پدر بر جای مانده بود ته کشید. کمال کوچک مجبور بود خودش نانش را به دست آورد و به خانوادهاش هم کمک کند؛ از همینرو مدت زیادی از عمرش به کارهای گوناگون گذشت. عملگی در کارخانههای گونیبافی، کارگری و میرزایی و میرآبی در مزارع و شالیزارها و... . این کارهای اجباری مانع ادامهٔ تحصیل او شد. در هشتسالگی شروع به نوازندگی کرد، اما مادرش از این کار او هیچ دل خوشی نداشت و سازهایی را که کمال با مزد عملگی و رعیتی در مزارع میخرید، میشکست یا در اجاق میانداخت و میسوزاند. دلبستگی کمال به اشعار عاشیقهای محلی بهتدریج بیشتر و عمیقتر میشد؛ تاآنجاکه بعدها کار گردآوری و مطالعهٔ فرهنگ عامه را بسیار جدی پیش گرفت. اولین شعرش در ۱۹۳۹ در مجلهٔ کوروشلر در شهر آدانا به چاپ رسید. در ۱۹۴۳ مجموعه اشعارش را به نام «مرثیهها» در آدانا به چاپ رساند. اولین داستانش را به نام «داستان کثیف» در ۱۹۴۷، وقتی در خدمت سربازی بود، نوشت. در همین سالها رمانی به نام «چارق آهنین» و داستان بلندی هم به نام «سرخک» نوشت، اما چون هیچیک را نپسندیده بود، چرکنویس آنها را پاره کرد و دور ریخت. بعد از خدمت سربازی به استانبول آمد و در ادارهٔ کار بهمدت یک سال با شغل کوچکی سر کرد؛ بعد به ده قدیرلی بازگشت و دو سال با عرضحالنویسی زندگی کرد. کتاب «ساری سیچاک» یا «گرمای زرد» را که شامل داستانهای بلند و کوتاه است در همین ایام نوشت. در ۱۹۹۷ بهسبب دفاع از صلح و حقوق بشر موفق به دریافت جایزهٔ صلح و حقوق بشرِ ناشران آلمانی شد؛ همچنین نامزد جایزهٔ ادبی نوبل ۱۹۷۳ شد. در سال ۲۰۰۸ جایزهٔ بزرگ ایلات ریاستجمهوری ترکیه را دریافت کرد و در ۲۰۱۱ به مقام افسران بزرگ لژیون دونور فرانسه رسید. دیگر آثار یاشار کمال عبارتند از «پنجاه روز در جنگلهای شعلهور» (۱۹۵۵)، «چوکوراوا در حال سوختن» (۱۹۵۵)، «لانههای پریان» (۱۹۵۷) و رمانهای «پیت حلبی»، «اینجه ممد»، «زمین آهن است» و «آسمان مس»، «اربابهای آقچهساز»، «اگر مادر را بکشند»، «بگیر نگاه کن صالح»، «افسانهٔ آناتولی»، «افسانهٔ کوه آغری»، «افسانهٔ هزار ورزو»، «چاکر جالیافه»، «علف همیشه جوان»، «سراسر این دیار» (گزارش) و «نمک میان عسل» (یادداشتها و طرحها). یاشار کمال کُرد بود و همواره از حقوق انسانی کردهای ترکیه دفاع میکرد. او در فوریهٔ ۲۰۱۵ چشم از جهان فرو بست.