دانلود و خرید کتاب مو قرمز اورهان پاموک ترجمه عین‌له غریب
تصویر جلد کتاب مو قرمز

کتاب مو قرمز

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۰از ۸۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مو قرمز

کتاب مو قرمز نوشته نویسنده مشهور اهل ترکیه اورهان پاموک است که با ترجمه عین‌له غریب منتشر شده است. این کتاب روایتی جذاب از عشق است. اورهان پاموک برندهٔ جایزه نوبل ادبیات سال ۲۰۰۶ است.

درباره کتاب مو قرمز

مو قرمز داستانی با تکه‌هایی برآمده از «رستم و سهراب» فردوسی و «ادیپ شهریار» سوفوکل است. داستان این کتاب در سال‌های دهه هشتاد میلادی در ترکیه روایت می‌شود، ماجرای پسری فقیر،که پدرش به خاطر فعالیت سیاسی چپ‌گرایانه در زندان نظامی‌ها بوده و حالا هم خانواده را رها کرده . برای تامین پول کلاس‌های کنکورش ناچار می‌‌شود کار کند، کاری که به او پیشنهاد می‌شود همکاری با یک یک چاه‌کن پیر است که می‌خواهد در زمین بی‌آب‌و‌علف چاهی بزند. زمینی که کسی باور ندارد به آب برسد. پسر جوان در این مکان با زنی مو قرمز آشنا می‌شود که بازیگر تئاتر سیار است و یکی از نقش‌هایی هم که اجرا می‌کند زاری بر جسد سهراب است. این‌جا آغاز داستان موقرمز پاموک است.

پاموک قهرمانش را در این رمان با داستان رستم و سهراب و ادیپ گره می‌زند و او را به تهران و کاخ گلستان و راسته کتاب‌فروش‌های خیابان انقلاب هم می‌آورد.

در این اثر مسئله پدری و پسری به شکلی نو و خاص متبلور شده و این بار قرار است بی‌پدر شدن و بی‌پسر شدن را از منظری دیگر و جوری که پاموک روایت می‌کند بخوانیم. این اثر جذاب بیش از پیش پاموک خلاق و ذهن پویایش را به ما می‌شناساند.

خواندن کتاب مو قرمز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره اورهان پاموک

اورهان پاموک در سال ۱۹۵۲ در استانبول به دنیا آمد. او در خانواده‌ای پرجمعیت و از لحاظ مالی تقریبا مرفه بزرگ شد و همین فضای خانوادگی الهام‌بخش فضای بسیاری از کارهای او مانند کتاب «چیدت بی و پسران» گرفت. پدربزرگ او مهندس عمران موفقی بود و از راه ساخت ریل‌های راه‌آهن و کارخانه ثروت بسیاری به دست آورد. پدر اورهان مسیر پدربزرگش را دنبال کرد اما در عوض آنکه ثروت‌آفرینی کند ثروتش را از دست می‌داد. اورهان اما مسیری کاملاً متفاوت اختیار کرد. او سه سال معماری خواند اما بی‌آنکه این رشته را به پایان برساند انصراف داد. در عوض در کلاس‌های روزنامه‌نگاری ثبت‌نام کرد و در نهایت تصمیم گرفت که نویسنده شود. او در سن ۲۲ سالگی نخستین رمان خود را با عنوان «جودت بیک و پسران» نوشت اما چهار سال زمان برد تا ناشری چاپ کتاب او را بپذیرد.

او در سال ۱۹۸۴ کتاب «خانه خاموش» و در سال ۱۹۸۵ کتاب «قلعه سفید» را نوشت و هردو جوایز متعددی از سوی منتقدین دریافت کردند. پس از انتشار کتاب قلعه سفید نیویورک تایمز نوشت: «ستاره‌ای جدید از شرق ظهور کرده است-اورهان پاموک». با وجود استقبال منتقدان، مخاطبین عام دیرتر به نوشته‌های پاموک گرایش پیدا کردند. «کتاب سیاه» شاید نخستین موفقیت چشمگیر پاموک در ترکیه بود. شهرت بین‌المللی پاموک اما با کتاب «نام من سرخ» بیش از پیش گسترده شد. این رمان ترکیبی از ماجراجویی، عشق و معماهای فلسفی است که در قرن ۱۶ در استانبول رخ می‌دهد. داستان روایت ۹ روز برفی در حکومت عثمانی در سال ۱۵۹۱ است که جدالی از شرق و غرب را در روایتی پرکشش بیان می‌کند. این رمان به ۲۴ زبان دنیا ترجمه شد و در سال ۲۰۰۳ برنده جایزه بین‌المللی ادبیات دوبلین شد.

در کنار شهرت نویسندگی، پاموک در ترکیه سابقه قضایی نیز دارد. ملی‌گرایان ترک از او به دلیل عنوان کردن این مسأله که در زمان حکومت عثمانی نسل‌کشی کردها و ارامنه در ترکیه رخ داده است، در سال ۲۰۰۵ از او شکایت کردند و او پس از محاکمه در دادگاه قضایی ترکیه بر اساس این جرم مجبور به پرداخت جریمه نقدی شد. پاموک در این‌باره گفته است که دیگر امکان خودداری از بیان این مسأله را نداشت و اقدامش در راستای تلاش برای احیای حق آزادی بیان در کشورش بوده است.

کتاب‌های پاموک عمدتاً روایت‌هایی است از سرگشتگی و بی‌هویتی، که با رگه‌هایی از تقابل ارزش‌های شرقی و غربی نیز در آن نهفته است.

بخشی از کتاب مو قرمز

می‌دانستم که سیاست تنها دلیلِ بگومگوهای اغلب بی‌سروصدای پدر و مادرم نیست. گاهی مدت‌ها باهم قهر بودند و روزها حتا یک کلمه هم میان‌شان ردوبدل نمی‌شد. شاید اصلاً همدیگر را دوست نداشتند. احساس می‌کردم که زن‌های زیادی از پدرم خوش‌شان می‌آید و بعید نبود که پدر هم زن‌های دیگری را دوست داشته باشد. گاهی مادر جوری که من هم حالی‌ام بشود توضیح می‌داد که در زندگی ما پای یک زن دیگر هم وسط است. دعواهای بی‌سروته پدر و مادرم که تمامی نداشت جوری ناراحتم می‌کرد که اصلاً خوش نداشتم به چون‌وچرایش فکر کنم.

آخرین‌بار پدرم را شبی دیدم که برایش غذا برده بودم داروخانه. سال اول دبیرستان بودم. شبی از شب‌های معمولی پاییز بود. پدر اخبار شبانه را از تلویزیون کوچک سیارش تماشا می‌کرد. وقتی او پشت دخل شام می‌خورد، من کار دو مشتری را که یکی‌شان آسپرین می‌خواست و دیگری آنتی‌بیوتیک و ویتامین ث راه انداختم و پولی را که از آن دو گرفته بودم در صندوق انداختم. صندوقی که هر وقت باز می‌شد صدای دوست‌داشتنی ازش برمی‌خاست. موقع بازگشت به خانه برای آخرین‌بار به چهرهٔ پدرم نگاهی انداختم، او هم لبخندزنان از دمِ در برایم دستی تکان داد.

صبح بعدش پدر خانه نیامد. البته من بعدازظهر و وقتی که از مدرسه برگشتم خبر را از مادر شنیدم. چشمان مادر سرخ و پف‌کرده بود، پیدا بود گریه کرده است. اولش فکر کردم که مثل دفعهٔ پیش مستقیم پدر را از داروخانه به شعبهٔ امور سیاسی ادارهٔ امنیت ملی برده‌اند تا از نو بگیرندش زیر شکنجه؛ با فلک و برق و کتک.

هفت یا هشت سال قبل‌تر بود که پدر یک‌مرتبه ناپدید شد و پس از حدود دو سال به خانه برگشته بود. اما این‌بار مادر حس‌وحال زنی را نداشت که پلیس شوهرش را بازجویی و به‌شدت شکنجه می‌کند. او آشکارا از دست پدر عصبانی بود و وقتی حرف پدر وسط می‌آمد، می‌گفت «خود داند.» درحالی‌که دفعهٔ پیش وقتی یک شب ارتشی‌ها بعد از کودتا به داروخانه آمدند و پدر را کَت‌بسته با خودشان بردند مادرم بسیار ناراحت شد، بی‌قراری کرد و به من گفت پدرم یک قهرمان ملی است و من باید به او افتخار کنم. تا برگشتنِ پدر خودش پابه‌پای ماجد که دستیار پدر بود مسئولیت داروخانه را به عهده گرفت تا جای پدر خالی نماند. آن روزها گاهی روپوش سفید ماجد را می‌پوشیدم و به مادر کمک می‌کردم. البته همه می‌دانستند که من در آینده برخلاف ماجد نه وردست یک داروفروش، بلکه همان‌طور که پدرم می‌خواست در یک رشتهٔ علمی آدم حسابی خواهم شد.

Omid r kh
۱۳۹۸/۰۹/۰۲

. دلم میخواهد تا ابد راجع به این رمان بنویسم، شگفت زده ام کرده است، چون توانسته به من بقبولاند که یک رمان احمقانه است، یک رمان مضخرف، با یک راویِ کسل کننده، یک سری داستان بیخودی، با یک سری حرف

- بیشتر
NZ
۱۳۹۸/۰۳/۱۷

امیدوارم این انتشارات به خاطر قیمتگذاری نامناسب و غیر فرهنگی به زودی توسط کاربران تحریم بشه.

MyBookshelf
۱۳۹۸/۰۵/۳۰

دوستان پیشنهاد میکنم اگه میخواید این کتاب رو بخونید از نشر نون با ترجمه خانم مژده الفت بخونید هم ترجمه خوب و روونی داره هم اگر بخواید چاپیشم تهیه کنید قیمتش زیر ۳۰تومنه با اسم زنی باموهای قرمز چاپ شده.

سمان
۱۳۹۸/۰۳/۲۹

خیلی گرونه!

ساکت
۱۳۹۹/۰۴/۱۱

این دومین کتابی بود که از اورهان پاموک می‌خوندم. قلم خیلی خوبی داره و داستان رو عالی شروع می‌کنه و پیش می‌بره. اون‌قدر برام جذاب بود که نتونستم ولش کنم و دو روزه تمومش کردم. اما توضیحات اضافه و خسته

- بیشتر
purple
۱۳۹۸/۰۳/۱۴

چرا اینقدر گرونه خوب میریم چاپیشو میخریم

جودی ابوت
۱۳۹۹/۱۲/۰۹

رمانی عمیق و تاثیرگذار با پایانی غافلگیرکننده ! ترجمه هم روی هم رفته خوب بود . از زن موقرمز داستان متنفرم و در سراسر داستان نسبت به این زن هیچ حسی به جز انزجار نداشتم .

زیبای پاییز 🍁
۱۴۰۱/۰۳/۰۸

کتاب بسیار زیبایی بود. من عاشق نحوه روایت ساده و خالصش شدم. استفاده از ایران و شاهنامه تو داستانی که سراسر رابطه‌ی عاشقانه‌ی زیبای پدر و پسری بود، جذاب‌ترش می‌کرد. ترجمه خیلی خوب بود و روی کتاب نشسته بود. خیلی لذت

- بیشتر
Hanieh
۱۴۰۰/۰۳/۰۹

اگر وقت آزاد دارید بخونید کتاب پر کششی بود من توی یک روز تمومش کردم ترجمه هم روان بود برام خیلی جالب بود که یک نویسنده ترک انقدر با شاهنامه ارتباط برقرار کرده بود

روناک
۱۴۰۰/۱۰/۲۶

نتونستم تا پایان داستان همراه نویسنده باشم

پس شما هم جنون کتاب خواندن دارید
زیبای پاییز 🍁
بیست و پنج سال از انقلاب آیت‌الله خمینی می‌گذشت و ایران هنوز به آن حدی از توسعه که دنبالش بود دست نیافته بود.
moonajaat
از دید پدرم بزرگ‌ترین خوشبختی برای یک مرد این بود که با دختری ازدواج کند که پیش‌ترها و در ایام جوانی با نهایت هیجان همراه با او و برای درک آرمانی مشترک یک کتاب مشترک را خوانده باشد.
Mary gholami
دیگر خوب می‌دانستم که چرا حتا بی‌عارترین، بی‌ادب‌ترین و بی‌حیاترین مردها هم حتا هنگام مستی مقابل زنی که های‌های گریه می‌کند متأثر می‌شوند؛ منطقِ زندگی و وجود بر گریهٔ مادران ساخته شده بود و اکنون من صرفاً بابت همین امر فلسفی گریه می‌کردم. فارغ از تمام این‌ها، من گریه کردن را دوست داشتم، برای این‌که وقتی گریه می‌کردم فرصتی پیش می‌آمد تا دور از هر چیزی فکر کنم و برای همین بود که برای هر چیزی گریه می‌کردم.
kamran kelarestaghi
آن روزها گمان می‌کردم که من، در زمانی که هیچ‌کس نمی‌بیندم، بیش از هر زمان دیگری تبدیل به من می‌شوم. این اولین‌باری بود که این فکر در من شکل می‌گرفت، یا بهتر بگویم، این نخستین‌باری بود که این اندیشه را در خودم کشف می‌کردم. اگر هیچ‌کس کنار شما نباشد، کسی نبیندتان، آن وقت خود واقعی شما، آن شمای دوم که همواره در پشت شمای اول پنهان است، آشکار می‌شود و دست به کارهایی می‌زند که بسیار خوشایندتان است.
میمی
«کاش وقتی بزرگ شد هیچ‌وقت گریه نکنه.»
Mary gholami
؛ «زیبایی درونی مهم‌تر است از زیبایی ظاهری.»
کاربر ۴۹۹۲۰۰۰
تنوع کتاب‌های کتاب‌فروشی‌های خیابان انقلاب بی‌نهایت حیرت‌انگیز بود.
Mary gholami
این نخستین‌باری بود که این اندیشه را در خودم کشف می‌کردم. اگر هیچ‌کس کنار شما نباشد، کسی نبیندتان، آن وقت خود واقعی شما، آن شمای دوم که همواره در پشت شمای اول پنهان است، آشکار می‌شود و دست به کارهایی می‌زند که بسیار خوشایندتان است. اما اگر در آن نزدیکی‌ها فردی حاضر باشد، مثلاً پدرتان شما را زیر نظر گرفته باشد، شمای دوم جوری پشتِ شمای اول پنهان می‌شود که حتا خودتان هم از دیدنش عاجز می‌شوید.
Mozhgan
«اشتباه می‌کنید. کتاب نمی‌تواند جای زندگی، جای جهان را بگیرد. محال است. هر چیزی در زندگی معنا و مقصودی دارد که هیچ‌چیز دیگری نمی‌تواند یکسره جانشین آن شود. مثلاً نمی‌توانی با واسطهٔ شخصی دیگر تجربه به دست بیاوری. این قضیه در مورد کتاب هم صادق است.
فتاحی
من گریه کردن را دوست داشتم، برای این‌که وقتی گریه می‌کردم فرصتی پیش می‌آمد تا دور از هر چیزی فکر کنم و برای همین بود که برای هر چیزی گریه می‌کردم.
آوا
این‌که آدمی خُرده‌ریزهایی را که بسیار دوست‌شان دارد و برایش ارزش مادی یا معنوی بسیاری دارند داخل چاهی پنهان کند و بعد فراموش‌شان کند، نشانهٔ چیست؟
میمی
نمی‌دانم چرا اقتدار و خشونتی که از تابلو نقاشی بیرون می‌زد و ندامتی که در صورتِ پدر موج می‌زد و این‌که این تابلو به ساده‌ترین و صریح‌ترین شکل ممکن صرفاً به یک موضوع خاص می‌پرداخت، به شکلی غریب مرا یاد قدرت مهارنشدنی و بی‌رحمانهٔ دولت در مفهوم عامش می‌انداخت.
کاربر ۳۷۰۲۸۳۶
«شاعر اول باید به دار کشیده شود، بعدش زیر چوبهٔ دار برای او گریست.»
miracle mordad
فکرها گاهی با کلمات در ذهن ما مجسم می‌شوند و گاهی با تصاویر. بعضی وقت‌ها فکری به سرم می‌زد که تجسمش با کلمه‌ها ممکن نبود، درحالی‌که تصویرش واضح بود... مثلاً احساسی که از دویدن زیر باران به من دست می‌داد، بارانی که انگار با سطل بر سرم ریخته می‌شد، در یک تصویر یکپارچه مقابل چشمانم جان می‌گرفت، درحالی‌که اندیشیدن به آن در قالب کلمات برایم بی‌نهایت دشوار بود. البته گاهی هم افکاری داشتم که فقط با کلمات قابل اندیشیدن بودند، و هرگز نمی‌توانستم تصویری از آن‌ها بسازم، مثلاً نورِ سیاه، امری که بی‌انتها باشد، اصلاً خود بی‌کرانگی، یا مثلاً تصور مرگ مادرم.
Mahsa Bi
بسیاری از چیزها را جذاب و جالب می‌یافتم. حرکات اغلب «دستی» مردانی که به‌نظر بی‌جهت در پیاده‌روها بالاوپایین می‌شدند، حالتی که در صورت داشتند، زبان بدن، شیوهٔ احوال‌پرسی، این‌که تعارفِ دمِ در را شکلی از احترام می‌دانستند، این‌که ساعت‌ها بی‌هیچ کاری جایی می‌ایستادند، این‌که خیلی اهل کار نبودند، این‌که در قهوه‌خانه‌ها می‌نشستند و سیگار می‌کشیدند و عملاً وقت‌کُشی می‌کردند، چه‌قدر شبیه ما ترک‌ها بود. ترافیک تهران هم درست مثل ترافیک استانبول دیوانه‌کننده بود. ما ترک‌ها تا رو به غرب کردیم ایران را به‌کل از یاد بردیم. تنوع کتاب‌های کتاب‌فروشی‌های خیابان انقلاب بی‌نهایت حیرت‌انگیز بود.
moonajaat
زندگی امروز ما تکرارِ افسانه‌ها و اسطوره‌های قدیمیه
آوا
«پدر... پدر کسیه که نطفهٔ فرزندش رو تو رحم مادر می‌کاره و همهٔ عمرش رو وقف حمایت و حفاظت از این فرزند می‌کنه، پدر نماد محبت و شفقت و... پدر آغاز هستی و مرکز حیات و... وقتی وجود پدر رو باور کردی، حتا اگه نبینیش هم باز احساسش می‌کنی، به خاطر همین احساس، از این ادراک، به زندگی و حیات چنگ می‌زنی و... می‌دونی که اون اون‌جاست و اگه لازم بشه از همه‌چی می‌گذره و برا حمایت از تو، برا مراقبت از تو، با محبت و مهر و... من... من هیچ‌وقت این احساس رو نداشتم، من... من چنین پدری نداشتم.»
آوا
دیگر خوب می‌دانستم که مردها اگر لازم شد به‌راحتی هم پدران خود را به قتل می‌رسانند هم پسران‌شان را و چه پدران پسران خود را به قتل برساند یا پسران پدران‌شان را، درهرحال، مردان قهرمان می‌شوند و ما زنان می‌مانیم و گریستن بر تن بی‌جان مردی مُرده.
miracle mordad
من همواره از مردهایی که در هیچ موقعیتی خجالت نمی‌کشند و پُررو هستند می‌ترسم! و متأسفانه ما از این دست مردان بسیار داریم. همیشه فکر می‌کنم که پُررویی مسری است و به همین خاطر است که گاهی در این کشور احساس خفگی می‌کنم
miracle mordad

حجم

۳۳۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۹۵ صفحه

حجم

۳۳۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۹۵ صفحه

قیمت:
۶۶,۰۰۰
۳۳,۰۰۰
۵۰%
تومان