دانلود و خرید کتاب داستان یک اسم جدید النا فرانته ترجمه سودابه قیصری
تصویر جلد کتاب داستان یک اسم جدید

کتاب داستان یک اسم جدید

معرفی کتاب داستان یک اسم جدید

کتاب داستان یک اسم جدید نوشتهٔ النا فرانته و ترجمهٔ سودابه قیصری است و نشر ثالث آن را منتشر کرده است. این کتابْ ادامهٔ داستان دوست باهوش من است.

درباره کتاب داستان یک اسم جدید

داستان یک اسم جدید کتابی از النا فرانته و دومین اثر از سری «داستان‌های ناپلی» است که با «دوست باهوش من» یا «دوست اعجوبه من» در سال ۲۰۱۲ آغاز شد. لی‌لا و النا (لنو) در «دوست باهوش من» معرفی شدند و در «داستان یک اسم جدید» لی‌لا ازدواج می‌کند و وارد تجارت می‌شود. النا هم به درسش و کشف‌هایش می‌پردازد. عشق، آزادی، خانواده، حسادت و تعهد، عناصری هستند که زندگی این دو را در این داستان تحت تاثیر خود قرار می دهند؛ چون لی‌لا احساس می‌کند ازدواج محدودش کرده است و النا هم به خود فشار می‌آورد تا از دیگران برتر باشد؛ با این همه، این دو دوست در پیوند با یکدیگر در حال تکامل هستند و این موضوع در زندگی آن‌ها مرکزیت دارد و توانمندشان می‌کند.

النا فرانته در داستان‌های ناپل، داستانی همیشگی، جهانی و تکان‌دهنده دربارهٔ دوستی و وابستگی بازگو می‌کند.

رکسانا رابینسون در نیویورک‌تایمز دربارهٔ این کتاب نوشته است:

«فرانته در این داستان‌های جسورانه و دلپسند، ارتباطات عمیق بین مسائل سیاسی و خانوادگی را بی‌رحمانه دنبال می‌کند. این صورتی جدید از روش کنونی زندگی ماست؛ چیزی که نیاز داریم، چیزی که به زیبایی توسط یک زن بیان شده است.»

خواندن کتاب داستان یک اسم جدید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های خارجی، به‌ویژه داستان‌های کشور ایتالیا پیشنهاد می‌کنیم.

درباره النا فرانته

النا فرانته در ناپل به‌دنیا آمد و سری داستان‌های ناپل شامل «دوست باهوش من»، «داستان یک اسم جدید»، «آنها که می‌روند و آنها که می‌مانند» و «داستان بچه گمشده» است.

بخشی از کتاب داستان یک اسم جدید

«بهار ۱۹۶۶، در شرایطی بحرانی، لی‌لا جعبه‌ای فلزی حاوی هشت دفتر یادداشت را به من سپرد. گفت نمی‌تواند آن‌ها را در خانه نگه دارد چون می‌ترسید همسرش آن‌ها را بخواند. جعبه را بی‌هیچ حرفی پذیرفتم هرچند طعنه زدم که چقدر بند دور آن پیچیده! آن زمان، رابطه ما وحشتناک بود، اما انگار فقط برای من این‌گونه بود. در زمان‌های محدودی که همدیگر را می‌دیدیم، لی‌لا هیچ‌گونه ناراحتی‌ای بروز نمی‌داد، هیچ حرف کینه‌توزانه‌ای نمی‌زد و فقط محبتش را ابراز می‌کرد.

از من خواست قسم بخورم که تحت هیچ شرایطی جعبه را باز نکنم. قسم خوردم. اما به محض این‌که سوار قطار شدم، بندها را باز کردم، دفترچه‌ها را بیرون آوردم و خواندم.

دفتر خاطرات نبود، هرچند حوادث زندگی‌اش را از پایان دوره ابتدایی با جزئیات در آن نوشته بود. بیش‌تر به نظر شاهدی بود بر نظم شخصی شدیدی در نوشتن. صفحات پر از توصیفات بود: شاخه‌های یک درخت، برکه‌ها، یک سنگ، برگی با رگه‌های سفید، ظرف‌های آشپزخانه، تکه‌های مختلف قهوه‌ساز، آتشدان، زغال‌سنگ و تکه‌های زغال، نقشه حیاط با تمام جزئیات، خیابان وسیع استاردونه، آهن زنگ‌زده‌ای که پشت برکه‌ها بود، باغ‌ها و کلیسا، پوشش گیاهی در طول راه‌آهن، ساختمان‌های جدید، خانه والدینش، ابزاری که پدر و برادرش برای تعمیر کفش استفاده می‌کنند، حالت بدنشان هنگام کار کردن و از همه بیش‌تر، رنگ‌ها، رنگ اشیاء در زمان‌های مختلف روز، اما فقط توصیفات نبود. کلمات مجزا نیز به زبان محلی یا ایتالیایی نوشته شده بود که دور برخی، بدون هیچ نظری، دایره کشیده بود. تمرینات ترجمه یونانی و لاتین و صفحات کاملی به انگلیسی در باره مغازه‌های محله و کالاهایشان، گاری پر از سبزی و میوه که انزو اسکانو، هر روز در محله می‌چرخاند و گاهی الاغ را نگه می‌داشت و نظرات مختلفی از کتاب‌هایی که خوانده بود، فیلم‌هایی که در سالن کلیسا دیده بود و ایده‌های بسیاری که از بحث‌هایش با پاسکوئله و صحبت‌هایش با من برداشت کرده بود. البته، نوشته‌ها پراکنده بود اما همه آنچه لی‌لا نوشته بود، به نظر مهم می‌آمد چون در صفحاتی که در یازده یا دوازده سالگی نوشته بود هم حتی یک خط نوشته بچگانه دیده نمی‌شد. جملات معمولا فوق‌العاده کامل بودند و توجه بی‌اندازه‌ای به نشانه‌گذاری کرده بود، دستخطش بسیار زیبا بود درست همان‌گونه که خانم اولیویرو یادمان داده بود. اما این‌جا و آن‌جا، انگار دارویی در رگ‌هایش جریان داشته باشد، نتوانسته بود نظمی را که به خود تحمیل کرده بود، رعایت کند. در آن‌جا همه‌چیز از نفس افتاده بود، جملات ریتمی بیش‌ازحد هیجان‌زده داشتند، نشانه‌گذاری غیب شده بود. در کل خیلی طول نکشیده بود که دوباره به فضایی باز و روشن برگردد. احتمالا این هم برایش اتفاق افتاده بود که جایی ناگهان نوشتن را متوقف کرده و باقی صفحه را با نقاشی‌های کوچک از درختان پیچ‌وتاب‌خورده، کوه‌های دودگرفته و قوزکرده و صورت‌های مصمم پر کرده بود. من مجذوب نظم و بی‌نظمی شدم و هرچه بیش‌تر می‌خواندم، بیش‌تر احساس فریب‌خوردگی می‌کردم. چقدر تمرین کرده بود تا نامه‌ای را که سال‌ها پیش برای من در ایسکیا فرستاده بود، بنویسد: همین بود که این‌قدر خوب آن را نوشته بود.»

معرفی نویسنده
النا فرانته

اولین چیزی که باید در مورد النا فرانته دانست این است که او وجود خارجی ندارد. بله، این اسم مستعار است. اسم مستعار نویسنده‌ای ایتالیایی که دوست دارد در سایه بماند؛ نویسنده‌ای که در سال‌های اخیر آثار پرطرفدار و خواندنی‌اش به سرتاسر جهان سفر کرده‌اند و طرفداران بسیاری پیدا کرده‌اند.

یوکی
۱۳۹۹/۱۰/۲۱

مجموعه چهارجلدی النا فرانته (که این جلد دوم مجموعه هستش) اونقدر به شدت منو تحت تاثیر قرار داد که دو جلد بعدی رو بلافاصله و با ترجمه انگلیسی خوندم. روایت چند بعدی داستان که از چشم قهرمان اصلی (لنو) گفته میشه،

- بیشتر
Azadeh Gholipour
۱۳۹۹/۰۵/۱۸

نمیشه آدمها رو قضاوت کرد. همه دوست دارن خوب و حتی بهترین باشن. اما گاهی شرایطی تو زندگی پیش میاد که از نگاه دیگران بدترین میشن. لی لا همچنان داره تلاش میکنه تا به شخصیت آرمانیش برسه. اما راهو بلد

- بیشتر
solo
۱۳۹۹/۰۹/۰۹

این کتاب ادامه داستان «دوست نابغه من»است. برای من با فاصله‌ی بسیار زیادی، کتاب اول از کتاب دوم جذاب تر بود. اما این جلد رو هم دوست داشتم.گرچه جزییات که النا در اینجا توصیف می کرد بسیار زیاد بود اما وقایع و رخدادهای

- بیشتر
Mahshid Rezaei
۱۳۹۸/۰۳/۲۹

عالی بود😀😀خیلی قشنگ بود😀😀

میمْ؛ مثلِ مَنْ
۱۴۰۰/۱۱/۲۹

۲ جلد دیگه این مجموعه با ترجمه خانم قیصری رو در کتابخانه بی نهایت بذارید. داستان ناقص موند ): ):

somaye habibee
۱۳۹۹/۱۰/۱۷

این دوجلد خیلی خوب بودن کاش دو جلد بعدی هم تو بی نهایت بود میخوندم... الان ذهنم درگیر ادامه ش شده‌:))

نجمه
۱۳۹۹/۰۹/۰۴

پر از ماجرا.. جذاب.. انقدر توصیفات زیبا و دلنشینه که حس میکنی همونجایی.. خیلی دوستش داشتم..

سهیلا
۱۳۹۹/۰۹/۳۰

خیلی دوستش داشتم کتاب قبلی و این رو با اشتیاق تمام خوندم و میخوام بعدیشو شروع کنم: آنهایی که می‌روند و آنهایی که می‌مانند

Mary gholami
۱۳۹۹/۰۵/۱۴

خیلی خوب بود دقیقا مثه سریالش❤

Helia
۱۳۹۸/۱۰/۱۲

بهترینه !!!

با شگفتی کشف کرد که چقدر از رها کردن آدم‌هایی که فکر می‌کرد تا ابد بخشی از او خواهند بود، خوشحال است.
fatii.ebii
گفت: «تمام زندگی‌ات کسی رو دوست داری و هرگز واقعآ نمی‌شناسیش.»
کتابخوار
«سیاست کثیفه، اما برای پول درآوردن مهمه.
Mary gholami
«تو درس خوندی، کتاب خوندی، اما مبتذلی، نمی‌تونم آدمای مثل تو رو تحمل کنم، حالمو به هم می‌زنی.»
hamtaf
هر روز به خود می‌گفتم: من همینم که هستم و باید خودمو بپذیرم؛ این‌طور به دنیا اومدم، در این شهر، با این لهجه، بدون پول؛ آنچه بتوانم، می‌دهم، آنچه بتوانم، می‌گیرم، آنچه باید را تحمل می‌کنم.
hamtaf
نینو نیاز شدیدی به اظهار عقایدش داشت، به بیان آنچه خوانده بود، به شکل دادن به آنچه مشاهده کرده بود. این روشش برای نظم دادن به افکارش بود ـحرف، حرف، حرف ــ اما به حتم، نشانه‌ای از تنهایی هم بود. با غرور، احساس کردم من هم شبیه او هستم، با همان میل برای دادن هویتی تحصیل‌کرده به خود، برای تحمیل آن به دیگران، برای گفتن: «این چیزیه که می‌دونم، این چیزیه که خواهم شد.» اما مجبورم بگویم، به رغم تلاش گهگاهم، نینو ابدآ مجالی برای خودنمایی به من نمی‌داد. مثل دیگران نشستم و به او گوش دادم
rana
«شیدایی! خوبی‌اش اینه که بعد از مدتی از سر آدم می‌پره.»
نسیم رحیمی
آدم‌ها چه سریع عوض می‌شوند، علایقشان، احساساتشان. جملات زیبا جای جملات زیبای دیگری را می‌گیرد، زمان جریانی از کلماتی است که فقط در ظاهر همسانند، کسی که بهترین‌ها را ردیف کند، برنده است.
ماهی یک برکه‌ی کاشی
این‌که نیاز داشت مرا تحقیر کند تا حقارت خود را راحت‌تر تحمل کند.
fatii.ebii
من یکی از کسانی بودم که شب و روز درس می‌خواندند، نمرات عالی می‌گرفتند، حتی با احترام و مطلوب با آن‌ها رفتار می‌شد، اما هرگز رفتار مناسبِ آن مطالعات سطح بالا را از خود بروز نمی‌دادند. همیشه خواهم ترسید؛ ترس از گفتنِ چیزهای اشتباه، ترس استفاده از لحنی اغراق‌آمیز، از نامناسب لباس پوشیدن، از فاش شدن احساسات رقت‌آمیز، از نداشتن افکار جالب.
me
«اونایی که در اعماقن همیشه می‌خوان بالا باشن، اونایی هم که بالا هستن، می‌خوان بالا بمونن و به شیوه‌های مختلف، همیشه به نقطه‌ای می‌رسن که به همدیگر لگد می‌زنن و به صورت هم تف می‌ندازن.»
fatii.ebii
خانم لینا می‌دونه که تو بهتر از اونی و در نتیجه، اون طوری که تو دوستش داری، دوستت نداره.»
Anahid
چقدر پیدا کردن مسیر درست زندگی سخت بود، چقد تخطی نکردن از مقررات و جزئیات باورنکردنی مردان سخت بود
Anahid
بعضی آدما می‌رن و بعضی‌ها بلدن چه کار کنن که طرفشون بره
نسیم رحیمی
«سیاست کثیفه، اما برای پول درآوردن مهمه.»
نسیم رحیمی
نونچا گفت: «تمام زندگی‌ات کسی رو دوست داری و هرگز واقعآ نمی‌شناسیش.» فرناندو هم خوب بود و هم بد و او خیلی دوستش داشت اما ازش متنفر هم بود.
ماهی یک برکه‌ی کاشی
آدم چطور از یه بچه محافظت می‌کنه، با غذا دادن به اون، با عشق ورزیدن، یاد دادن چیزها به اون. با عمل کردن مثل یه فیلتر برای هر احساسی که ممکنه تا ابد اونو زمین‌گیر کنه.
fatii.ebii
به نظر می‌رسید نمی‌فهمید توانایی او برای یادگیری بدون تلاش، همچنان دست‌نخورده باقی مانده است.
Anahid
آدم‌ها چه سریع عوض می‌شوند، علایقشان، احساساتشان. جملات زیبا جای جملات زیبای دیگری را می‌گیرد، زمان جریانی از کلماتی است که فقط در ظاهر همسانند، کسی که بهترین‌ها را ردیف کند، برنده است
mt
آنچه بتوانم، می‌دهم، آنچه بتوانم، می‌گیرم، آنچه باید را تحمل می‌کنم.
ZAHRA

حجم

۵۰۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۵۴ صفحه

حجم

۵۰۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۵۴ صفحه

قیمت:
۲۷۷,۰۰۰
تومان