کتاب جیرجیرک
۳٫۸
(۱۱)
خواندن نظراتمعرفی کتاب جیرجیرک
احمد غلامی نویسنده و روزنامهنگار اهل ساوه در «جیرجیرک» داستان سه بخش از زندگی یک متولد دهه چهل را روایت می کند، دوران نوجوانی، دوران جوانی و میانسالی. بابک در نوجوانی به خاطر پدرش که عشق فوتبال است، مجبور است نقش یک فوتبالیست عاشق را بازی کند، اما خودش به روزنامهنگاری علاقه دارد، این کار او را درگیر جریانات و ناآرامیهای سیاسی و حوادث کوی دانشگاه سال ۷۸ می کند؛ در حالی که یک دوره را هم به عنوان رزمنده در جبهه گذرانده است:
«پدرم اهلِ سیاست بود و بحثهای داغی میکرد که سروته نداشت و دستآخر معلوم نمیشد طرفدارِ کیست، وقتی با حزباللهیها بود، عمیقاً مذهبی میشد و جوری از همهچیز دفاع میکرد که شاخ درمیآوردی از اینهمه اُلفتش با حزباللهیها و وقتی توی تاکسی مینشست و راننده فحش و ناسزا میگفت به روزگار، چنان از گذشته یاد میکرد که فکر میکردم تمام کاخهای پدرم را غارت کردهاند و انگار ما از نوادههای قاجار بودهایم.
حالتِ پدرم در برخورد با صاحبمنصبان قبل از انقلاب تماشایی بود. ناگهان در حدِ آبدارچی تنزل میکرد و چنان بله قربان، بله قربان میگفت که من فکر میکردم شاید در خاطرات دورودراز گذشته او را با پیراهن سفید در آبدارخانه دیدهام. اما همهچیزِ پدر من فوتبال بود و هیچچیز دیگری جز فوتبال برایش اهمیت نداشت.فوتبال برایش حیثیت و شرف بود. آبرو بود»
این داستان که چند زمانی و به شیوه سیال ذهن روایت میشود و مانند موج دریا خواننده را با خود دچار نوسان احساسات و دریافت میکند، در جاهایی با زندگی خود نویسنده همخوانی دارد. غلامی هم روزنامهنگار است و دوران سربازی اش مصادف با جنگ تحمیلی بوده است و البته جنگ موضوع غالب در آثار او است.
داستان «فعلاً اسم ندارد» احمد غلامی برگزیده دوره سوم جایزه هوشنگ گلشیری در سال ۱۳۸۱ شد. «کفش های شیطان را نپوش»، «تو می گی من اونو کشتم»، و «آدم ها» از دیگر آثار این نویسنده زبردست ایرانی است.
پرنده های هلندی
عباس عبدی
بگذارید میترا بخوابدکامران محمدی
آن جا که برف ها آب نمی شوندکامران محمدی
فصل نان؛ داستانهای کوتاهعلیاشرف درویشیان
دیدار در کوالالامپورناصر قلمکاری
جیبهای بارانیات را بگردپیمان اسماعیلی
آخرین رویای فروغسیامک گلشیری
خانه کوچک ماداریوش احمدی
پرسه زیر درختان تاغعلی چنگیزی
از همان راهی که آمدی برگردفرشته نوبخت
طلابازیامیرحسین شربیانی
سال سیاحمد ابوالفتحی
شکار کبکرضا زنگیآبادی
انجمن نکبت زده هاسلمان امین
لبخند شمارهی بیست و نهمنفیسه لاله
نهنگی که یونس را خورد، هنوز زنده استسعید محسنی
دوربیناشکان شریعت
بند محکومینکیهان خانجانی
باخه یعنی لاکپشتالهام اشرفی
حجم
۴۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
حجم
۴۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان
نظرات کاربران
داستان کوتاهیه. کمتر از یه ساعت میشه خوندش. اما توی همین صفحات اندک اتفاقای زیادی میفته. برای من خوندنش جذاب بود و فک میکنم نویسنده دهن خلاق و خوبی داره اما انقد تعداد صفحات کم بود که نویسنده انگار هولش
داستان خیلی خوبی داشت و من از خوندنش لذت بردم👌👌👌👌
داستان خوبی است، متن اش هم شیوا و روان است