دانلود و خرید کتاب پشت خط مهدی افروزمنش
تصویر جلد کتاب پشت خط

کتاب پشت خط

معرفی کتاب پشت خط

کتاب پشت خط نوشتهٔ مهدی افروزمنش است. نشر چشمه این رمان معاصر ایرانی را که در جنوب شهر تهران می‌گذرد، روانهٔ بازار کرده است. این رمان یکی از آثار مجموعهٔ «کتاب‌های قفسهٔ آبی»، قصه‌گو، غم‌انگیز و جریان‌محور است.

درباره کتاب پشت خط

کتاب پشت خط مانند رمان‌های پیشینِ مهدی افروزمنش در بستر محله‌ای واقع در پایین‌شهر تهران شکل می‌گیرد، اما آنچه رمان «پشت خط» را از رمان‌های دیگر این رمان‌نویس متمایز می‌کند، جغرافیا به‌عنوان شخصیتی مستقل است. در این رمان محله صرفاً یک مکان و بستر برای اتفاقات رمان نیست؛ جایی که منطق روایی اتفاق‌های عجیب، غریب و تلخ را شکل می‌دهد. راوی از همان ابتدا با دلبستگی به دختری به‌ نام «اشرف فلاح» که فرزندِ بانی و مؤسس محله است، سرنوشت عشق و زندگی‌اش را به سرنوشت پرتلاطم «فلاح» و روزگار برزخی حال و آینده‌اش گره می‌زند. راوی و قهرمان داستان خودش پسری از نسب مردی است که روزی به «فلاح» پا گذاشت و دل به خاکش بست و درختان چنارش را کاشت و باغ‌هایش را آباد کرد. بعدها پدر دختری که او عاشقش شده، محله را غصب کرد و از آن اصالت بیرون آورد و نام خودش را روی آن گذاشت؛ این یعنی سرنوشت راوی و دختر با نزاع و جدایی پیونده خورده و طالع هر دوی آن‌ها در کنار هم نحس است و همیشهٔ خدا یکی ماندنی است و دیگری فراری. این رمان در ۵ فصل نوشته شده است.

خواندن کتاب پشت خط را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره مهدی افروزمنش

مهدی افروزمنش در سال ۱۳۵۷ در تهران به دنیا آمد. او رمان‌نویسی ایرانی است که در سابقۀ فعالیت‌های مطبوعاتی‌اش، دبیر اجتماعی روزنامه‌های شرق، اعتماد، بهار، شهروند و فرهیختگان به چشم می‌خورد؛ همچنین در جشنوارهٔ مطبوعات کشور و جشنوارهٔ شهری (در سال‌های ١٣٨٣ و ١٣٨۵) به‌عنوان بهترین گزارش‌نویس معرفی شده است. رمان «تاول» نوشتهٔ او برندۀ بهترین رمان سال ۱۳۹۳ از موسسهٔ هفت‌اقلیم است. رمان‌های «سالتو» و «پشت خط» نیز از آثار او هستند. از رمان «سالتو» برای تولید سریال شبکهٔ خانگیِ «یاغی» به‌کارگردانی «محمد کارت» اقتباس و برداشت شد.

بخشی از کتاب پشت خط

«پلیسی جوان بود. بدون لباس فرم، سه‌تا تیر شلیک کرد. یکی هوایی، دوتا زمینی، یکی از زمینی‌ها در آهنی باغ باباعلی را سوراخ کرد و خورد به امیرعلی چهارساله. شاهی جلدی دررفت و تا پلیس نفسی تازه کند، صیحهٔ زن باباعلی همه‌مان را کشاند توی باغ. گلوله خورده بود به شقیقهٔ راست امیرعلی، مثل کسی که خوابیده باشد سرش تکیه شده بود به طناب تاب. عجیب این‌که بچه چپه نشده بود. پُلُق‌پُلُق خون از شقیقه‌اش می‌جوشید، از روی طناب، شیار می‌بست و از گوشهٔ تختهٔ نشیمنگاه پایین می‌ریخت. مثل نخی نازک پایین می‌ریخت از تابی که هنوز از تک‌وتا نیفتاده بود. لیلا نای تکان خوردن نداشت. زوزه می‌کشید. همان دم اول از پا افتاده بود. کمی سینه‌خیز خودش را کشیده بود اما نرسیده بود. دکتر هاشمی گفت فلج عصبی است اما بیست و چهار ساعت است نتوانسته پاش را تکان بدهد. هفتهٔ قبل‌تر هم تو تعقیب‌وگریز مأمور شهرداری، ماشین نبی‌دست‌فروش چپ کرد و پسرش مُرد. توت‌های باغ‌شان را می‌فروخت. جوان‌ترها ریختند سر مأمور پلیس، به قصد کُشت زدندش، لباس‌شخصی بود. موسی خونین‌ومالین نجاتش داد اما علی‌پلنگ پرید و گردنش را مثل گوسفند غل‌وزنجیر کرد به درخت. تا مأمورهای کلانتری برسند پلیس بینوا همان جا ماند. آخرش هم محروم ناچار شد قفل را ببُرد. بعد همگی رفتیم سمت کلانتری. با اسلحه صف بستند جلومان. سرهنگ نبود. یکی دو نفری سنگ زدند به شیشهٔ کلانتری. معاونش با خواهش و تمنا غائله را فیصله داد. شاهی را گذاشته‌ام زیرزمین آلمانی که زمان جنگ پناهگاه موشک بود. آلمانی می‌گوید «الآن بگیرنش می‌شه علف دم تیغ.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۲۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۷۸ صفحه

حجم

۳۲۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۷۸ صفحه

قیمت:
۸۵,۰۰۰
۴۲,۵۰۰
۵۰%
تومان