امیلی برونته
درباره زندگی و کتابهای امیلی برونته
امیلی برونته از نویسندگان ادبیات کلاسیک جهان است که با آفریدن یگانه کتابش، بلندیهای بادگیر یا همان عشق هرگز نمیمیرد، در جهان شناخته میشود. او و خواهرانش، شارلوت برونته و آن برونته نیز همگی از نویسندگان ادبیات کلاسیک هستند.
بیوگرافی امیلی برونته
امیلی برونته با نام کامل امیلی جین برونته (Emily Jane Brontë) ۳۰ ژوئیه ۱۸۱۸ دریورکشایر، انگلستان متولد شد. خانواده پر جمعیتی داشت. به جز خودش چهار خواهر و یک برادر داشت. خواهرهایش الیزابت، ماری، شارلوت و آن نام داشتند و برادرش، پاتریک برانول بود. او در کودکی مادرش را به دلیل ابتلا به سرطان از دست داد. پس از مرگ مادر، خالهاش به محل زندگیشان آمد تا مراقب فرزندان باشد. پدرشان نیز کشیش بود. اما این پایان سختیهای زندگی او نبود. دو خواهرش، الیزابت و ماری که به مدرسه میرفتند، گرفتار بیماری شدند و در اوج جوانی از دنیا رفتند.
این موضوع باعث ترس و نگرانی پدر شد و از فرستادن فرزندان دیگرش به مدرسه خودداری کرد. این مدرسه فضایی غمبار داشت و شرایطش به شدت بد بود. اگر دوست دارید با حال و هوای حاکم بر این مدرسه آشنا شوید، میتوانید آن را در کتاب جین ایر بخوانید. شارلوت، در این مدرسه و شرایطش الهام گرفت تا اثر بزرگش را خلق کند. در دوران پس از مدرسه، آنها در خانه با یکدیگر کتاب میخواندند و با بازیهای بسیاری که انجام میدادند، سرگرم بودند. امیلی، شارلوت، آن و پاتریک دنیاهای خیالی برای خودشان ساخته بودند. در این دنیاها بازی میکردند، قصه و داستان میساختند و خلاقیتشان را حسابی پرواز میدادند. گوندال نام دنیایی بود که امیلی و آن با هم ساخته بودند و آنگریا، نام دنیایی بود که شارلوت و پاتریک ساخته بودند. آنها برای ساختن این دنیاها و قصههایش از سبک نگارش لرد بایرون، شاعر انگلیسی قرن نوزدهم، الهام گرفتند. هرچند بسیاری از داستانهای مربوط به دنیاهای خیالی آنها روی کاغذ آمد، اما امروز از آنها چیز زیادی به جا نمانده است.
امیلی، شارلوت، آن و پاتریک شعر میسرودند. اما شخصیت امیلی میان دیگر خواهرها محجوبتر و خجالتیتر بود. او به اصرار خواهرهایش حاضر شد تا شعرهایش را در یک مجموعه قرار دهد و منتشر کند. امروزه این شعرها را به عنوان نمونههای عالی از نظم و شعر ادبیات انگلستان میشناسند اما در دوران خودشان، این اقبال بلند را نداشتند. از کتاب شعری که منتشر کرده بودند، تنها دونسخه فروش رفت. با این حال آنها ناامید نشدند و نوشتن را ادامه دادند.
امیلی مدت کوتاهی در زندگیاش، کار کردن را تجربه کرد. در روزگار زندگی آنها زنان گزینههای زیادی برای کار کردن نداشتند. معلم شدن یکی از این گزینهها بود. او در سال ۱۸۳۸ به مدرسه حقوق رفت و آنجا معلم شد. اما فشار کاری زیاد بود و سلامتی او نیز ضعیف و شکننده. برای او کار کردن به مدت ۱۷ ساعت در روز، بسیار سخت بود. به همین دلیل مدتی بعد به خانه برگشت. در خانه نیز بیشتر مشغول رسیدگی به امور معمولی مانند آشپزی، نظافت و البته خواندن و نوشتن بود. چندسال بعد، امیلی و شارلوت، در سفری به بلژیک، زبان فرانسوی و پیانو نواختن را یاد گرفتند. وقتی به محل زندگی خودشان بازگشتند، مدرسهای برای دختران افتتاح کردند اما این پروژه نیز با شکست روبهرو شد.
امیلی برونته، برادرش را در ۲۴ سپتامبر ۱۸۴۸ از دست داد. در مراسم خاکسپاری برادرش به سرماخوردگی مبتلا شد. برای درمان اقدامی نکرد و بیماریاش پیشرفت کرد. او گرفتار ذاتالریه شد و در نهایت در ۱۹ دسامبر ۱۸۴۸ از دنیا رفت. او که در جوانی از دنیا رفته بود، نتوانست موفقیت کتابش را به چشم ببیند. کتاب مشهور امیلی برونته، بلندیهای بادگیر در سال ۱۸۴۷ و با نام مستعار منتشر شده بود. پس از اینکه امیلی از دنیا رفت و پس از اینکه شارلوت برونته، کتابش جین ایر را منتشر کرد، بخت به بلندیهای بادگیر نیز رو کرد.
خواهران برونته در دوران زندگی خودشان، کتابهایشان را با اسامی مستعار منتشر میکردند. امیلی برونته کتابش را را با اسم الیس بل منتشر کرده بود. آنها نامهای مردانه برای کتابهایشان انتخاب میکردند زیرا با اینکار هم میتوانستند زندگی خصوصیشان را از چشم دیگران پنهان نگاه دارند و هم میتوانستند تا حدی فروش کتاب را تضمین کنند. جالب است بدانید که خوانندگان و مخاطبان کتاب بلندیهای بادگیر تا مدتها متوجه نشده بودند که نویسنده این کتاب زن است. او که قلم قدرتمندی داشت، به خوبی توانسته بود شهوت و شور جنسی را به تصویر بکشد و این گونه فضاسازیها چیزی نبود که برای زنان آن دوره، مناسب باشد.
یکی دیگر از حدسیاتی که درباره او وجود دارد، ابتلایش به اختلال آسپرگر است. سندروم آسپرگر در طیف اوتیسم قرار دارد و نشانههایش، مهارتهای اجتماعی ضعیف و تفکر منطقی و عدم وجود تفکر احساسی است. پژوهشگران و زندگینامهنویسانی که روی زندگی خواهران برونته کار کردهاند، با بررسی شخصیت خود او و همچنین شخصیتهایی که از داستانهایش آفریده است، به چنین نتیجهای دست یافتند.
امیلی برونته در کتاب عشق هرگز نمیمیرد با ساختن و پرداختن دو شخصیت کلیدی داستان، کاترین ارنشاو و هیتکلیف، قدرت و توانایی قلم خود را نشان داده است. اما همین قدرت او سبب شده تا بسیاری بر این باور باشند که او شخصیت خودش را در کالبد کاترین ارنشاو نهاده است و با آفریدن هیتکلیف، از مردانی سخن گفته است که برایش جذابیت داشتند و میتوانست بهشان دل ببندد و عاشقشان شود.
کتاب بلندیهای بادگیر، این شاهکار عاشقانه را در دستهبندیهای ادبی متفاوتی جای دادهاند. بسیاری آن را یک نمونه والا از ادبیات رمانتیسیسم میدانند. دورانی که مشخصه آثار آن، بیان پرشور و حرارت احساسات است. برخی آن را در دستهبندی داستانهای گوتیک قرار میدهند. این داستانها هم درونمایه عاشقانه و هم کمی ترسناک دارند. اگر کتاب را خوانده باشید، احتمالا با این نظر، مخالفت نمیکنید. از سوی دیگر، بسیاری از منتقدان بر این باورند که این داستان، جز اولین داستانهایی است که به شیوه رئال و واقعگرا نوشته شده است. رضا رضایی، یکی از مترجمانی که در طول این سالها دست به ترجمه این اثر زده است، درباره سبک این کتاب چنین نظر میدهد: «امیلی برونته، نویسنده رئالیستی است که کتاب بلندیهای بادگیر را به زبان ساده روزگار خود نوشته است. اما رگههای رمانتیسم و سنت داستاننویسی گوتیک و فضاهای خیالی و حتی جادویی در کارش نمایان است. به طوری که بعضی از نقادان این اثر را گوتیک خواندهاند».
آثار و نوشتههای امیلی برونته
امیلی برونته تنها یک کتاب داستانی به نام بلندیهای بادگیر (Wuthering Heights) و چند شعر از خود به جا گذاشته است. این کتاب در سال ۱۸۴۷ منتشر شد. وقتی این اثر برای نخستین بار به فارسی ترجمه شد، مترجم، علیاصغر بهرامبیگی، نام عشق هرگز نمیمیرد را برای آن انتخاب کرد. مترجمانی که پس از او این کتاب را ترجمه کردهاند، از این اسم نیز در جایگاه عنوان فرعی کتاب استفاده میکنند.
نویسنده در کتابش از عشقی صحبت میکند که میان هیتکلیف و کاترین ارنشاو شعله میکشد. داستان از زمانی آغاز میشود که مستاجری جدید به نام آقای لاکوود به خانهای جدید، عمارت تراشکراس گرینج نقل مکان میکند و از روی ادب تصمیم میگیرد تا به صاحبخانهاش سری بزند و با او آشنا شود. اما شخصیت تلخ صاحبخانه او را میراند. او به خانه خودش برمیگردد و از خدمتکار خانه، خانم نلی، درباره زندگی صاحبخانه و ساکنان قبلی این عمارت سوال میپرسد و به این ترتیب، داستان آغاز میشود. نلی که سالهاست در این خانه به خدمت کردن مشغول بوده است، داستان زندگی عجیب و تلخ آنها را برای آقای لاکوود تعریف میکند:
پدر کاترین، آقای ارنشاور، پسرک جوان کولیزادهای را به نام هیتکلیف به فرزندی قبول میکند و به خانه میآورد. کاترین از کودکی با او دوست میشود و در بزرگسالی نیز به عشق او دل میبازد اما برادر کاترین، سخت در تلاش است تا این دو نفر را از یکدیگر جدا کند. مسیر زندگی هر دو به دلیل این عشق، تغییر میکند. هیتکلیف که تحمل فشارهای سخت زندگی و تحقیرهای برادر کاترین را ندارد، از آنجا میرود. اما چندسال بعد، برمیگردد تا انتقامش را بگیرد...
این کتاب یکی از آثار مهم ادبیات داستانی جهان است. بنابراین عجیب نیست اگر کارگردانان بسیاری تصمیم گرفته باشند تا با اقتباس از آن، فیلمی بسازند. ویلیام رایلر، لوئیس بونوئل، رابرت فوست، یوشیشیگه یوشیدا، کارگردان ژاپنی، دیوید اسکینر و آندریا آرنولد از جمله افرادی بودند که با ساختن فیلم بلندیهای بادگیر نسخه خودشان از این اثر را به جهانیان عرضه کردند. اولین فیلمی که از روی این کتاب ساخته شد، محصول سال 1920 بود. اما امروزه اثری از آن در دسترس نیست.
دو کتاب خانهای که در آن زاده شدیم و بهترین اشعار خواهران برونته، دربردارنده شعرهای این سه خواهر است. شعرهایی که به گمان منتقدان، از نمونههای والای شعر کلاسیک انگلستان به شمار میآید. هرچند در روزگار خودش، موفق نبود. بسیاری از منتقدان باور دارند که در میان اعضای این خانواده شاعر، شعرهای امیلی از دیگران برتر است. امیلی شخصیتی درونگرا داشت. دوستان چندانی خارج از محیط خانه نداشت و شاید به همین دلیل شعرهای او دربردارنده احساساتی عمیقتر از شعرهای دیگران است.