دانلود و خرید کتاب پلنگ‌های کافکا موآسیر اسکلیر ترجمه ناصر غیاثی
تصویر جلد کتاب پلنگ‌های کافکا

کتاب پلنگ‌های کافکا

معرفی کتاب پلنگ‌های کافکا

کتاب پلنگ‌ های کافکا نوشته موآسیر جیمی اسکلیر، نویسنده‌ برزیلی است که با ترجمه ناصر غیاثی منتشر شده است. موآسیر اسکلیر از مشهورترین نویسندگان برزیل است و رمان‌ها و مجموعه داستان‌هایش به زبان‌های مختلفی ترجمه شده‌ است. اسکیلر چهار بار برنده جایزه‌ ادبیات برزیل شد.

درباره کتاب پلنگ‌ های کافکا

کتاب از لحظه دستگیری جوانی به نام جیمی آغاز می‌شود که متهم به تشکیل گردهمایی توطئه گرایانه علیه حکومت است. همراه این شخص دست نوشته مشکوکی پیدا می‌شود که فردی به نام کافکا آن را امضا کرده است.

داستان در ادامه به سراغ ماجرای راتینهو عموی جیمی می‌رود. کتاب با لحن شوخ و تند و پرهیجان خود، به سراغ ماجراجویی راتینهو می رود و شما را سرگرم داستان جذاب خود می کند. داستانی که در آن، وارد سال‌های پر تنش تاریخ آلمان و روسیه می‌شوید. داستان، به حدود سال ۱۹۱۶، به زمان گیر و دارهای انقلاب روسیه بر علیه تزار، و شکل‌گیری تشکیلات چپ‌گرا، برمی‌گردد. داستان درباره ماموریت محرمانه است که قرار است نقش مهمی در انقلاب روسیه داشته باشد.

خواندن کتاب پلنگ‌های کافکا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب پلنگ‌های کافکا

این کار طبیعتاً بسیاری از مشتری‌هایش را دچار تردید می‌کرد یا حتا اسباب ناراحتی‌شان را فراهم می‌آورد. اما او هرگونه اعتراضی را ناوارد می‌دانست و ناراضی‌ها را «عقب‌مانده» یا «ارتجاعی» می‌خواند. می‌گفت، باید همراه با زمانه بود چرا که پیشرفت اجتناب‌ناپذیر است. این نوع حرف‌ زدن از گذشته‌اش باقی مانده بود. راتینهو چپ‌گرا و تروتسکیست بود، اما آن وقت‌ها دیگر علاقه‌ای به سیاست نداشت، یا به‌هرحال دیگر علاقه‌ای به احزاب و تیترهای سیاسی روزنامه‌ها نداشت. در اصل دیگر زیاد کار نمی‌کرد. صبح‌ها از آپارتمان می‌رفت به خیاطی کوچکش و شب‌ها از خیاطی برمی‌گشت به آپارتمان که اسباب‌اثاثیه‌ی زیادی درش نبود، فقط پُر بود از کتاب. راتینهو خیلی اهل مطالعه بود. همه‌چیز می‌خواند، از رمان‌های سرگرم‌کننده بگیر تا کتاب‌های فلسفی. زندگی‌اش شده بود خیاطی و مطالعه. نه هیچ‌وقت کارش را تعطیل می‌کرد و نه به سینما و تئاتر می‌رفت. حتا تلویزیون هم نداشت. می‌گفت تماشای تلویزیون کار احمقانه‌ای است. برادر و همسر برادرش نگران او بودند و دوست داشتند بیشتر با مردم آشنا بشود، روابط دوستانه برقرار کند یا ازدواج کند. می‌گفتند، چه چیزی می‌تواند برای یک مرد مهم‌تر از تشکیل خانواده باشد. گرچه راتینهو آن چیزی نبود که بهش یک مرد جذاب می‌گویند و هر چه پیرتر می‌شد، شانسش برای ازدواج کمتر می‌شد. ولی با تمام این احوال، یک دلاله‌ی ازدواج خوب می‌توانست ترتیب ملاقات او را با یک کاندیدای جوان یا چه‌بسا پیر ترجیحاً پیر بدهد. اما مسئله این بود که راتینهو علاقه‌ای به ازدواج نداشت. چسبیده بود به زندگی عادی و یکنواختش و به‌هیچ‌وجه از آن تخطی نمی‌کرد.

برادر بزرگم به مناسبت شصت و پنجمین سال تولد راتینهو مهمانی‌یی ترتیب داده بود و می‌خواست غافلگیرش کند. روزهای زیادی صرف تدارک این مهمانی کرده بودیم. هنوز هم خیلی دقیق آن شبِ شوم در خاطرم مانده. همه‌ی ما برادرزاده‌ها جمع شده بودیم. کلاه‌های میکی‌ماوس گذاشته بودیم سرمان و یک پارچه‌ی بزرگ زده بودیم به دیوار. رویش چیزی نوشته بودیم درمایه‌ها‌ی «تولدت مبارک راتینهو» . حدود ساعت هشت در باز شد و راتینهو آمد داخل. واکنشش تکان‌دهنده بود. اول وحشت کرد چون فکر می‌کرد دزد به آپارتمانش زده، اما وقتی فهمید که قرار است غافلگیرش کنیم عصبانی شد. «احمق‌ها، خیال کردید چی؟» بالاخره موفق شدیم آرامَش کنیم، اما محال بود طبق قراری که گذاشته بودیم ببریمش رستوران. غرولند کرد که «جشنِ چی؟ من نه آدم خاصی‌ام و نه هیچ‌وقت کارِ ارزشمندی کرده‌ام.»

Mohammad
۱۴۰۱/۰۷/۰۴

(۷-۴-[۱۴۷]) داستان ترکیبی از واقعیت های تاریخی و خیاله؛ نویسنده شخصیت های اصلی و کلیدی انقلاب کمونیستی روسیه و بخشی از تاریخ اون رو وارد داستان کرده و ماجرا پیرامون یادداشتی از کافکا - که خودش هم در داستان حضور داره

- بیشتر
Dentist
۱۳۹۶/۰۶/۲۶

کتاب از لحظه ی دستگیری جوانی به نام جیمی آغاز میشه که متهم به تشکیل گردهمایی هایی توطئه گرایانه علیه حکومته. همراه این شخص دست نوشته ی مشکوکی پیدا میشه که فردی به نام کافکا اون رو امضا کرده. بعد

- بیشتر
سارا خانم
۱۳۹۹/۱۲/۰۱

دوستش داشتم جالب بود.

جواد
۱۳۹۸/۰۸/۲۹

دلتنگ شدم از این سرنوشت کتاب خوبی بود نمی تونم بگم عالی عالی قصه ی یک جوان که در پی آرزو خود می رود و زندگی خود را می گذارد اما پایان خوشی ندارد و به چیزی دست نمی یابد

محسن غضنفری
۱۳۹۴/۰۹/۰۲

عالیه طاقچه جان دمت گرم

Mrym
۱۴۰۱/۰۱/۰۳

بسیار خوب و پرملات.

AS4438
۱۴۰۰/۱۲/۲۱

عالی، کتابی در رابطه با جنگ آلمان وروسیه وسپس انقلاب اکتبر روسیه، راوی جیمی، ازخاطرات عمویش راتینهو میگوید، خواندنش بسیار لذتبخش است.

ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۴۰۰/۱۱/۱۵

کتاب با لحن شوخ و تند و گاها پرهیجان خود، به سراغ ماجراجویی نه چندان کم خطر “راتینهو” می رود و شما را سرگرم داستان جذاب خود می کند. داستانی که در آن، به خوبی جو همان سال های درگیر انقلاب

- بیشتر
مأموریتم سلب مالکیت ثروتی است که بانکِ تو از حلقوم فقرا بیرون می‌کشد
Mohammad
نه با مؤمنین همذات‌پنداری می‌کرد نه با سرافکندگان. همذات‌پنداری او با آن پلنگ‌ها بود که پیروزمندانه به معبد دستبرد می‌زنند، برابر همه مقاومت می‌ورزند و دخول‌شان به معبد را تبدیل به مناسک می‌کنند.
Mohammad
مثل خرده‌بورژواها لباس می‌پوشید اما دل و عقلش طرف‌دار طبقه‌ی کارگر بود.
Mohammad
قوی به خاطر منافعش ضعیف را زیر پا له می‌کند، استثمارش می‌کند و همان اندکی را هم که برایش باقی مانده، از چنگش بیرون می‌کشد. عقل به او حکم می‌کرد تا وضع را خراب‌تر از اینی که هست نکند.
جواد
من روشنفکر نیستم، آدم ساده‌ای‌ام، یک یهودی کوچولوی دهاتی که به انقلاب همچون امکانی برای تغییر زندگی خودش و شرایط زندگی مردمش اعتقاد دارد. آیا من حق ندارم متنی بخوانم که چیزی به من بدهد و پیام‌های مترقیانه‌ای به من برساند؟
جواد
ای کاش می‌شد همان‌جور که مثلاً آدم یک جلیقه اندازه می‌گیرد و می‌بُرد، زندگی‌اش را اندازه بگیرد و بِبُرد.
مدال
کافکا از محبوبیت چندانی نزد کمونیست‌ها برخوردار نیست. آن‌ها طرف‌دار ادبیات متعهد بودند، ادبیاتی که باید در خدمت امر تبلیغ و ترویج انقلاب باشد. امری که در مورد آثار کافکا به‌هیچ‌وجه صدق نمی‌کرد.
جواد
فقط آن کسی جامعه را تغییر می‌دهد که ناراضی باشد، که مسائل را تغییرناپذیر نداند، که هیچ‌وقت واقعاً احساس سرخوشی نکند.
مدال
هیچ جانوری به درندگی سرمایه‌ای نیست که با انعطاف‌پذیری یک حیوان درنده‌ی دیگر همواره و همه‌جا آماده‌ی حمله‌ بردن است.
محمد امین
قوی به خاطر منافعش ضعیف را زیر پا له می‌کند،
AS4438
احساس می‌کرد عیسی‌مسیح در جبهه‌ی اوست؛ «می‌توانی روی من حساب کنی راتینهو. من هم مثل تو یک انقلابی‌ام. جانم را برای انقلاب داده‌ام. منتها کسی حرفم را نفهمید. حالا برای من معابد عظیم‌الجثه می‌سازند. من اما نمی‌خواهم توی معابد باشم، بل می‌خواهم در خیابان‌ها، مزارع و کارخانه‌ها باشم، پیش توده‌ها
Amir Ganjkhani
ای کاش می‌شد همان‌جور که مثلاً آدم یک جلیقه اندازه می‌گیرد و می‌بُرد، زندگی‌اش را اندازه بگیرد و بِبُرد. اما زندگی پیچیده‌تر از جلیقه‌دوزی بود و سیاست پیچیده‌تر از زندگی.
AS4438
آرامش درونی دارایی بزرگی ا‌ست، گنجی‌ است گران‌بها.»
AS4438
با افتخار می‌گفت «آوانگاردها لزوماً کوچک‌اند.»
Somel
راتینهو فکر کرد برگردد و به کافکا بگوید «گو که نوشته‌ات را نمی‌فهمم، اما حرف ندارد.»
Somel
چه فایده از نوشتن، وقتی داری جانت را پایش می‌دهی؟ قبلِ این‌که دیر بشود، برو! از این‌جا برو بیرون! به حرف من گوش کن رفیق‌کافکا. من خیر ترا می‌خواهم.» ا
Somel
کافکا پچ‌پچ کرد «ویرانی. شاید هم حق با شما باشد. شاید هم خلق‌ کردن در‌عین‌حال به معنای ویران‌ کردن هم باشد.»
Somel
(چون به قول آنارشیستی به نام راواشول که بمبی به یکی از کافه‌های پاریس پرتاب کرده بود، «بی‌تقصیر نداریم. همه‌مان‌ سهمی در تقصیرات داریم.»
Somel

حجم

۱۴۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۱ صفحه

حجم

۱۴۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۱ صفحه

قیمت:
۲۶,۵۰۰
۱۳,۲۵۰
۵۰%
تومان