دانلود و خرید کتاب دیر کردی ما شام را خوردیم رسول یونان
تصویر جلد کتاب دیر کردی ما شام را خوردیم

کتاب دیر کردی ما شام را خوردیم

نویسنده:رسول یونان
انتشارات:نشر نیماژ
امتیاز:
۴.۵از ۳۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دیر کردی ما شام را خوردیم

رسول یونان (-‍۱۳۴۸) سیر و ریتمی منطقی‌ را در شعر می‌پیماید. او اهل نمایش دادن نیست و همان‌طور که زندگی می‌کند، می‌نویسد و شعار نمی‌دهد و از این که در کنار مردم هست خوشحال است. او در مصاحبه‌ای درباره فرشته‌ی الهام بخشش این چنین می‌نویسد: «دنیا به خاطر نظر هیچ‌کس متوقف نمی‌شود. دنیا جلو می‌رود و ما هم همراه آن می‌رویم. البته آدم‌های بسیاری هستند که در ایستگاه‌های متروک جا مانده‌اند. من خواب‌هایم را می‌نویسم اما نه خواب‌هایی که دیده‌ام بلکه خواب‌هایی که قرار است آنها را ببینم. فرشته الهام بخش هیچ‌گاه به خانه ما نیامده‌است. اگر می‌آمد حتما چیزهایی واجب تر از شعر برایمان می‌آورد». کتاب «دیر کردی ما شام را خوردیم» ۲۸ داستان کوتاه دارد. در قسمتی از داستان «اضطراب بعد از دور شدن کشتی» می‌خوانیم:‌ چرا باید به سؤال‌ها جواب بدهیم وقتی جوابش را نمی‌دانیم؟ مگر با جواب غلط به سؤال‌ها مشکلی حل می‌شود؟ اگر جواب‌های‌مان سؤال‌هایی در تاریکی خود داشته باشند آیا به تعداد سؤال‌ها اضافه نمی‌شود؟ باید گاه‌وبی‌گاه در برابر جواب دادن ایستادگی کنیم. چرا نمی‌گوییم جوابی نداریم تا دیگران را به اشتباه نیندازیم؟ اصلاً مگر چه اتفاقی می‌افتد جواب سؤالی را ندانیم؟
@then@
۱۳۹۷/۰۵/۱۲

مامانم همیشه همینو بهم میگه

Asman Abi
۱۳۹۷/۰۸/۲۷

کتاب هاشو دوست دارم نثری روان دا ره و مسائل روز رو خیلی خوب تحلیل میکنه

3741
۱۳۹۷/۰۵/۱۲

نمونه که خیلی جالب وتفکربرانگیز بود

harry❤potter
۱۳۹۷/۱۰/۲۱

بسیار قشنگ......

Masoud D
۱۴۰۰/۱۲/۲۶

نثر خوب و روانی داشت . بعضی از داستان هاش خوب و با مفهوم بود اما بعضی ها نه . نمیشد چیز خاصی ازشون درآورد . بد نبود

❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
۱۴۰۰/۱۲/۱۰

چند داستان کوتاه، خوب بود.

فائزه هدایت
۱۳۹۹/۰۹/۱۶

داستان ها متن روان و خوبی داشتند ولی برداشت خاصی ازشون نمیشد کرد. در کل کتاب شاید فقط ۵-۶ تا از داشتان ها آموزنده بودن بقیه در حد گذروندن وقت بودن

Fatemeh.ee
۱۳۹۹/۰۴/۲۸

اگر شماهم به خاطر اسم نویسنده قصد خرید این کتاب رو دارید این کارو نکنید یا توقع‌تون رو بیارید پایین. باتوجه به اسم نویسنده شاید فکر کنید که با یه کتاب متفاوت و خاص سروکار دارید، اما اینطور نیست. گاهی در

- بیشتر
حرف‌ها از جنس آب‌اند. یک‌جا بند نمی‌شوند. هرطور شده جاری می‌شوند و به جایی که باید برسند می‌رسند. ما فکر می‌کنیم حرف‌ها که از دهان‌ها بیرون می‌آیند در گوش‌ها دفن می‌شوند، اما این‌طور نیست. آن‌ها از گوش‌ها وارد مغزها می‌شوند و چرخی می‌خورند و دوباره از دهان‌ها بیرون می‌زنند. وقتی حرف می‌زنیم، باید مراقب باشیم از انصاف و عدالت دور نشویم چون حرف‌ها هنگامِ عبور از لابه‌لای دندان‌ها تیز می‌شوند و زخمی می‌کنند و باعث می‌شوند تلخی‌ها و کدورت‌ها تا دم پنجره‌ها جلو بیایند.
باران
«خیلی‌ها شعارهای انسانی می‌دهند اما وقتی پای سود و ضررشان وسط می‌آید عصبانی می‌شوند و شعارهای خود را فراموش می‌کنند.»
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
آدم‌ها زمین را به نام خود ثبت کرده بودند و جایی برای آن‌ها باقی نگذاشته بودند که زندگی کنند و حالا گرگ‌ها آمده بودند خاطرنشان کنند که زمین ملک خصوصی هیچ‌کس نیست و شکارچی‌ها حق ندارند آسایش و آرامش آن‌ها را نابود کنند.
3741
«وقتی خوبی، بدی‌هات دیده می‌شه؛ وقتی بدی، خوبی‌هات.» و اضافه کرد: «این موضوع اذیتم می‌کنه، اما این دلیل نمی‌شه که من بد باشم.»
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
توی این دنیا، همه‌چیز را نباید فروخت چون دیگر نمی‌توانی بعدها بعضی از آن‌ها را گیر بیاوری و بخری.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
در کوه، آدم‌ها همیشه به سقوط می‌اندیشند. کوله‌ی کوه‌نوردان را، بیشتر از وسایل اولیه و مواد خوراکی، ترس از سقوط سنگین می‌کند.
فرید دانش‌فر
گرگ آلفا زوزه کشید: «ما آدم‌خوار نیستیم.»
3741
پیرزن به خودش آمد. از این‌که آرزوهایش هنوز دست از سرش برنداشته بودند ناراحت شد و به گونه‌اش اشک غلتید. دوست داشت خانه‌شان پنجره داشت و توپ بچه‌ها آن را می‌شکست و او از دست آن‌ها شاکی می‌شد.
3741
گرگ آلفا پا به شهر گذاشت. کنار جنازه‌ی شکارچی ایستاد. ایستاد تا همه خوب نگاه‌اش کنند. وقتی مطمئن شد همه نگاه‌اش می‌کنند، کنار جنازه‌ی شکارچی دراز کشید و مُرد. مُرد تا راه را برای آن‌هایی که می‌خواستند انتقام آدم‌ها را از گرگ‌ها بگیرند ببندد. وقتی هوا روشن شد، در آغازِ شهر روی آسفالت یخ‌زده‌ی خیابان دو جنازه به‌وضوح به چشم می‌خورد. یکی جنازه‌ی شکارچی میان‌سال بود و دیگری جنازه‌ی یک گرگ آلفا.
3741
هر وقت به او فکر می‌کنم احساس می‌کنم به یک افسانه فکر می‌کنم. گاهی‌وقت‌ها نمی‌دانم او را در خواب دیده‌ام یا در واقعیت. اگر او یک خواب است پس چرا این‌قدر واقعی است؟
Narcissuse
کاش آن‌ها که بالا می‌روند آن‌قدر بالا نروند که دیگر نتوانند به پایین برگردند. پایین آمدن از قله‌ها سخت‌تر از صعود به آن‌هاست.
کاربر ۳۲۶۴۲
توی این دنیا، همه‌چیز را نباید فروخت چون دیگر نمی‌توانی بعدها بعضی از آن‌ها را گیر بیاوری و بخری.
Narcissuse
یک بار به اوگفتم: «خوش به حالت، تو خیلی مهربونی.» گفت: «کاش نبودم. وقتی مهربونی، چون همه می‌دونن تو زود می‌بخشی در حقت بدی می‌کنن.»
Narcissuse
هرکس که او را می‌شناسد به‌خوبی می‌داند که شغل اصلی او دوست داشتن است
Narcissuse
به چیزهای تازه‌ای در زندگی پی برده بودیم، به این‌که هر دستی نمی‌تواند پنجره‌های ما را پاک کند و هر کسی قادر نیست گل‌ها را از مرگ نجات بدهد.
Narcissuse
انگار خیلی تنهایی؟» انگار منتظر سؤالم باشد زود گفت: «آره. بیشتر از اون‌چه که فکر می‌کنین.» گفتم: «باز خوبه که شبیه اون بازیگری. دست‌کم روزی چند نفر بهت لبخند می‌زنن.» جواب داد: «اونا به من لبخند نمی‌زنن به اون بازیگر لبخند می‌زنن.» و بی‌آن‌که برگردد به من نگاه کند ادامه داد: «البته این موضوع بدَم نیس. ولی آیا کسی نباید به خود من لبخند بزنه؟ یعنی اگه اون نبود منم نبودم؟»
3741
حرف‌ها از جنس آب‌اند. یک‌جا بند نمی‌شوند. هرطور شده جاری می‌شوند و به جایی که باید برسند می‌رسند. ما فکر می‌کنیم حرف‌ها که از دهان‌ها بیرون می‌آیند در گوش‌ها دفن می‌شوند، اما این‌طور نیست. آن‌ها از گوش‌ها وارد مغزها می‌شوند و چرخی می‌خورند و دوباره از دهان‌ها بیرون می‌زنند. وقتی حرف می‌زنیم، باید مراقب باشیم از انصاف و عدالت دور نشویم چون حرف‌ها هنگامِ عبور از لابه‌لای دندان‌ها تیز می‌شوند و زخمی می‌کنند و باعث می‌شوند تلخی‌ها و کدورت‌ها تا دم پنجره‌ها جلو بیایند.
3741
اسم شریفش هرچه باشد به معنای دریا و آزادی است. چرا که اسم‌ها قراردادند، اما معناها تبیین و تفسیر حقیقت‌ها.
Narcissuse
صحبت‌های او همیشه دریا موج می‌زد. من مطمئن بودم که روزی خواهد رفت.
Narcissuse
به‌نظر می‌رسید قاطی کرده است، اما قاطی نکرده بود، فقط در نقشی که یک بار آن را بازی کرده بود فرو رفته بود و دیگر نمی‌خواست از آن بیرون بیاید.
Hani

حجم

۶۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۶۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۷۰%
تومان