دانلود و خرید کتاب مینی مال ها رسول یونان
تصویر جلد کتاب مینی مال ها

کتاب مینی مال ها

نویسنده:رسول یونان
انتشارات:نشر مشکی
امتیاز:
۳.۶از ۱۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مینی مال ها

کتاب الکترونیکی «مینی مال ها» نوشتهٔ رسول یونان در نشر مشکی به چاپ رسیده است. در اغلب داستان‌های مینی‌مالیستی هدف نویسنده نشان دادن یک واقعۀ بیرونی است. چنانکه خواننده احساس کند حوادث پیش رویش رخ می‌دهد. به همین دلیل واسطه‌ای میان ما و حوادث وجود ندارد. درونمایۀ داستان‌های مینی‌مالیستی اغلب دغدغه‌های کلی انسان است: مرگ، عشق، تنهایی و... و کمتر به روایت رویدادهای اقلیمی می‌پردازد.

درباره کتاب مینی مال ها

 از خصیصه‌های مهم اغلب داستان‌های مینی‌مالیستی داشتن طرح ساده و سرراست است. در این نوع داستان‌ها طرح چندان پیچیده و تو در تو نیست. از خصوصیت‌های دیگر داستان‌های مینی‌مالیستی محدودیت زمان و مکان است. به دلیل کوتاهی حجم روایت داستان، زمان رویداد و حوادث بسیار کوتاه است. اغلب داستان‌های مینی‌مالیستی در زمانی کمتر از یک روز، چند ساعت و گاهی چند لحظه، اتفاق می‌افتد. کانون طرح در داستان‌های مینی‌مالیستی یک شخصیت واحد یا یک واقعۀ خاص است و نویسنده به عوض دنبال کردن سیر تحول شخصیت، یک لحظۀ خاص از زندگی او را به نمایش می‌گذارد و این همان زمان مناسب برای تغییر و تحول است. آنچه در طرح این‌گونه داستان‌ها مهم است انتخاب لحظۀ وقوع حادثه است. چون هر برشی از زندگی نمی‌تواند تمامی اطلاعات طرح را منتقل کند. در داستان‌های مینی‌مالیستی همۀ عناصر داستان در حداقل خود به کار گرفته می‌شوند. اما در میان این عناصر، گفت‌وگو، تلخیص و روایت بیشترین کاربرد را دارد. چرا که این سه عنصر، سرعت بیشتری در انتقال اطلاعات داستانی بر عهده می‌گیرند.

این کتاب شامل مجموعه داستان‌های کتاب‌های زیر است:

فرشته‌ها

احمق ما مرده‌ایم

برو به جهنم

لعنتی گوشی رو بردار

بخشکی شانس

درباره رسول یونان

رسول یونان در سال ١٣۴٨ در دهکده ای در کنار دریاچه ارومیه به دنیا آمد. او شاعر، نویسنده، مترجم و نمایشنامه نویس است. وی همچنین سابقه فیلمسازی و بازیگری را نیز در کارنامه هنری خود دارد. از یونان کتاب های متعددی به چاپ رسیده که از آن جمله می توان به «روز بخیر محبوب من»، «پایین آوردن پیانو از پله های یک هتل یخی» (مجموعه شعر)؛ یک کاسه عسل (ترجمه/ گزینه شعر ناظم حکمت)، کلبه ای در مزرعه برفی (مجموعه داستان)، گندمزار دور (مجموعه نمایشنامه)، خیلی نگرانیم شما، لیلا را ندیدید (رمان)و … اشاره کرد

کتاب مینی مال ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به داستان‌های مینی‌مال پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب مینی مال ها

تو باید چشم‌های سبز داشته باشی

هر روز به پست‌خانه می‌رفتم. آنجا همه مرا می‌شناختند و می‌دانستند که منتظر نامۀ تو هستم، به همین خاطر بود که وقتی چشمشان به من می‌افتاد، دست از کار می‌کشیدند و اظهار تأسف می‌کردند که هنوز نامه‌ات نرسیده است.

رفته‌رفته اتفاقی که نباید می‌افتاد، افتاد. تو در پست‌خانه مشهور شدی. حالا دیگر ماه‌هاست که به پست‌خانه نمی‌روم چرا که پست‌چی‌ها ندیده عاشقت شده‌اند و مطمئنم اگر نامه‌ای هم بفرستی به دست من نمی‌رسد. آن‌ها هر روز به خانۀ من می‌آیند و از شکل و شمایل تو می‌پرسند و اصرار می‌کنند که برایشان از تو بگویم. دوست دارند هر روز چیزهای تازه‌ای از تو بدانند، اما من دیگر گفتنی‌ها را گفته‌ام و حرف ناگفته‌ای دربارۀ تو ندارم.

با‌این‌همه برای آنکه آن‌ها رؤیاهایشان را از دست ندهند، حتی به دروغ هم که شده، از تو می‌گویم. دیگر در گفته‌های من رنگ چشمانت تغییر کرده، نامت عوض شده و قد کشیده‌تر شده‌ای.

خلاصه اینکه با شکل تازه‌ات بیچاره‌ام کرده‌ای. حالا تو باید آن باشی که آن‌ها می‌خواهند.

حالا باید تغییر کنی. لعنتی! تو باید چشم‌های سبز داشته باشی.

کاربر ۱۴۲۶۹۳۹
۱۴۰۳/۰۷/۰۵

اصلا ساختار داستان کوتاه نداشت. و نگاه ایرانی نداشت... مینی مال نویسی کار هر کسی نیست

سرِ پیچ از هم جدا شدند. یکی زندانی بود، دیگری زندانبان. زندانی دورۀ محکومیتش را گذرانده بود و زندانبان دورۀ خدمتش را. چمدان‌هایشان پر از گذشته بود، حولۀ کهنه، ریش‌تراشِ زنگ‌زده و آینۀ جیبی و ... آن‌ها سرنوشت مشترک داشتند. هر دو خاطرات خود را پشت میله‌ها گذاشته بودند و وقتی سرِ پیچ از هم جدا شدند، برف بر هر دوی آن‌ها یکسان می‌بارید.
mobina
جهان سیاه است، مثل شب. زندگی نیزه‌ای به سمت خورشید. جاده‌ها همیشه به سمت دریا نمی‌روند. باران همیشه زیبا نیست. خواب‌ها همیشه تعبیر خوبی ندارند. دیروز خوب نبود. باشد که فردا روشن و شادی آفرین باشد ... همۀ این جمله‌ها از ذهن اسبی می‌گذرد که از کارزار بر می‌گردد.
mobina
ناممکن _ من نمی‌توانم باور‌کنم. فکر می‌کنم همه‌اش خواب می‌بینم. آخر چطور ممکن است؟ مگر می‌شود از دیوارها عبور کرد، یا از آب گذشت و خیس نشد؟ ما تمام این کارها را کردیم، حتی از کوه پرت شدیم و خراشی بر نداشتیم. _احمق! ما مرده‌ایم.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
تانیل اسمش را گذاشته بودند تانیل، یعنی شناخته شو، اما وقتی بزرگ شد برای خودش ماسک خرید تا هیچ‌گاه شناسایی نشود.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
تانیل اسمش را گذاشته بودند تانیل، یعنی شناخته شو، اما وقتی بزرگ شد برای خودش ماسک خرید تا هیچ‌گاه شناسایی نشود. با این‌همه پدر و مادرش به آرزوی خود رسیدند. او در شهر معروف شد، اما نه با اسم تانیل. روزنامه‌ها و تلویزیون‌ها به او دزد ماسک‌دار لقب داده بودند.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
دخترک از جایش بلند شد. پرستار متوجه شد و به سمتش دوید: -‌بخواب دخترم، حالت خوب نیست. دختر به پنجره اشاره کرد: من شفا یافتم. پرستار وقتی پنجره را نگاه کرد، چشم‌هایش پر از اشک شد. پنجره باز بود و به چار‌چوبش نور ماسیده بود.
کاربر0021
دنیا و این همه زیبایی خیابان عوض شده بود. نوازندۀ نابینا در پیاده‌رو بهتر از همیشه ساکسیفون می‌زد. نئون‌ها در ویترین مغازه‌ها دیگر کسالت‌بار نبودندو ... مرد فکر کرد راه خانه‌اش را اشتباه آمده است، و‌گرنه در عرض چند ساعت، خیابان نمی‌توانست این‌قدر تغییر کند. نگاهی به تابلوی خیابان انداخت، دید اسم خیابان همان است که بود. به فکر فرو رفت ... دنیا و این همه زیبایی، باورش نمی‌شد. مرد عاشق شده بود و نمی‌دانست.
سهیل
مرد مو بور به هر کس که شلیک می‌کرد داد می‌زد: برو به جهنم. ظاهرا این جمله را برای توجیه کارش و برای رهایی از عذاب وجدان بر زبان می‌آورد، اما واقعیت چیز دیگری بود. خودش را متقاعد می‌کرد که در جهنم تنها نخواهد بود. از تنهایی در جهنم می‌ترسید.
کاربر ۸۷۴۵۶۹۹

حجم

۱۳۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۱۳۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان