دانلود و خرید کتاب صوتی سال اسپاگتی
معرفی کتاب صوتی سال اسپاگتی
کتاب صوتی «سال اسپاگتی» نوشتهٔ هاروکی موراکامی با ترجمهٔ شهاب حبیبی و گویندگی محمد نظری در واوخوان منتشر شده است. این کتاب مجموعه داستان کوتاهی از هاروکی موراکامی، نویسنده ژاپنی است.
درباره کتاب سال اسپاگتی
موراکامی را میتوان دنبالهرو بزرگانی از جنس ادگار آلن پو یا کافکا دانست. فضاهای عمدتاً سورئالی که موراکامی در آثارش ترسیم میکند، در پیوند با جغرافیای شگفت انگیز ژاپن و در کنار عناصری جدانشدنی از زندگی در ژاپن، مانند زلزله، جنگ، مدرنیته و... می تواند برای هر انسان اهل فکر و مطالعه ای، لذت بخش و بیمانند باشد. عناصری که در سال اسپاگتی و سایر آثار موراکامی به چشم میخورد.
درباره هاروکی موراکامی
هاروکی موراکامی در ۱۲ ژانویه ۱۹۴۹ در کیوتو ژاپن به دنیا آمد. در سال ۱۹۶۸ به دانشگاه هنرهای نمایشی واسدا رفت. در سال ۱۹۷۱ با همسرش یوکو ازدواج کرد و به گفته ی خودش در آوریل سال ۱۹۷۸ در هنگام تماشای یک مسابقه ی بیسبال، ایدهٔ اولین کتابش، به آواز باد گوش بسپار به ذهنش رسید. در سال ۱۹۷۹ این رمان منتشر شد و در همان سال جایزه ی نویسنده ی جدید گونزو را دریافت کرد. در سال ۱۹۸۰ رمان پینبال (اولین قسمت از سه گانه ی موش صحرایی) را منتشر کرد.
کتاب سال اسپاگتی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستان کوتاه، داستانهای ژاپنی و سایر آثار هاروکی موراکامی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب سال اسپاگتی
اسپاگتی ساده، اسپاگتی با ریحان، اسپاگتی با گوشت زبان، اسپاگتی با صدف، اسپاگتی و سیر. بعضی وقتها باقیمانده غذاهای درون یخچال را بر میدارم و با آنها اسپاگتیهای درست میکنم که متاسفانه هرگز اسم به خصوصی ندارند. اسپاگتیهای بی نام و نشان. دستههای اسپاگتی که میان بخارهای سال ۱۹۷۱ متولد میشوند و بعد به دریا میریزند و ناپدید میشوند. برایشان سوگواری میکردم. برای تمام دستههای اسپاگتیم در سال ۱۹۷۱.
وقتی سر ساعت ۳ و ۲۰ دقیقه تلفن زنگ زد، بر روی تشک دراز کشیده بودم و به سقف خیره شده بودم. در میان دریاچهای از نور گرم زمستان بر روی زمین که برای چنین حال و فراغت خاطری، بسیار مناسب بود. مثل مگسی مرده در نور خورشید دسامبر سال ۱۹۷۱. اول صدای زنگ تلفن را به عنوان صدای زنگ نشناختم. دراز کشیده بودم و صدای زنگ مثل تکهای از یک خاطره غیرقابل تشخیص به نظرم میآمد. با بالاتر رفتن طنینش، صدای زنگ کم کم در مغزم به شکل زنگ تلفن درآمد. دست آخر هوای داخل آپارتمان با لرزش تلفن در حال زنگ زدن، به ارتعاش و صدا در آمد. صد در صد و بدون شک صدای زنگ تلفن بود. در همان حال که دراز کشیدهام و بین خواب و بیداری، دستم را دراز میکنم و تلفن را برمی دارم.
آن طرف خط زنی است که به سختی او را به خاطر میآورم چرا که هرگز تاثیر به یادماندنی در ذهنم از خودش به جای نگذاشته است. آن قدر جزیی و کم اهمیت است که تا ساعت ۴ و نیم، بخار میشود و از یاد میرود. دوست دختر یکی از آشناهایم. ولی خود آن آشنا را هم چندان نمیشناختم. اگر جایی همدیگر را میدیدیم، نهایتا حال و احوالی با هم میکردیم. همان دلیل عجیبی که چند سال قبل آنها را با هم آشنا کرده بود، چند ماه پیش باعث جداییشان شده بود.
زمان
۴ ساعت
حجم
۲۲۰٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۴ ساعت
حجم
۲۲۰٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
کتاب خیلی خیلی سانسور شده. من یکی از داستانها رو با ترجمه بهرنگ رجبی خونده بودم، و فقط میتونم بگم داستان سلاخی شده