
کتاب داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند
معرفی کتاب داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند
کتاب داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند با عنوان اصلی расска3 о семи повешенных نوشتهٔ «لیانید آندرییِف» و ترجمهٔ «حمیدرضا آتشبرآب» توسط نشر پارسه در سال ۱۴۰۲ منتشر شده است. این داستان بلند به موضوعات عمیق انسانی، مرگ، عدالت و سرنوشت میپردازد. نویسنده با نگاهی فلسفی و روانشناسانه، سرگذشت هفت محکوم به اعدام را روایت کرده و از خلال روایت، به لایههای پنهانی مانند ترس، امید و مقاومت انسان در مواجهه با مرگ پرداخته است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند اثر لیانید آندری یف
کتاب «داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند» از آثار شاخص «لیانید آندرییِف» است که در قالب یک داستان بلند، فضای روسیهٔ اوایل قرن ۲۰ میلادی را به تصویر میکشد. این کتاب که نخستینبار در سال ۱۹۰۸ منتشر شده، بازتابدهندهٔ فضای سیاسی و اجتماعی روسیه پس از انقلاب ۱۹۰۵ است؛ دورانی که سرکوب و یأس و بدبینی بر جامعه سایه افکنده بود. نویسندهٔ این اثر با الهام از سبک لئو تالستوی و تأثیرپذیری از جریانهای ادبی آن زمان، بهسراغ موضوع مرگ و مواجههٔ انسان با آن رفته است. ساختار کتاب بر پایهٔ روایت چندگانه و تمرکز بر شخصیتپردازی عمیق بنا شده و هر یک از هفت محکوم، با پیشینه و انگیزههای متفاوت در آستانهٔ اعدام قرار میگیرند. «یکی بود، یکی نبود» نام داستان بلند دومی است که در کتاب حاضر قرار گرفته است.
این اثر نهتنها به جنبههای فردی و روانی شخصیتها میپردازد، بلکه تصویری از جامعهٔ روسیهٔ تزاری و تضادهای درونی آن ارائه میدهد. روایت این داستان بلند همزمان که به مسائل سیاسی و اجتماعی اشاره دارد، دغدغههای فلسفی و وجودی انسان را نیز برجسته میکند و خواننده را با پرسشهایی دربارهٔ عدالت، گناه، قهرمانی و معنای زندگی روبهرو میسازد. «نیکالای تیلیشوف» یادداشتی به نام «لیانید آندرییِف» را به انتهای این اثر افزوده است. پس از این، دو بخش به نامهای «اتوبیوگرافی کوتاه» و «ترجمههای مشهور داستان هفتنفری که به دار آویخته شدند» این کتاب را به پایان رساندهاند.
خلاصه داستان داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
این داستان بلند با تلاش نافرجام گروهی از تروریستها برای ترور مقامی بلندپایه آغاز میشود. پلیس موفق میشود پنج نفر از اعضای گروه را دستگیر کند؛ سه مرد و دو زن که هرکدام پیشینه و انگیزههای متفاوتی دارند. در کنار این پنج نفر، دو محکوم دیگر نیز به دلایل جداگانهای به اعدام با چوبهٔ دار محکوم شدهاند؛ یکی «ایوان یانسون»، کارگر سادهای که مرتکب قتل و سرقت شده و دیگری «میشکا تْسِگاناک»، راهزنی با گذشتهای مبهم و خشونتبار. کتاب در ادامه، به روایت زندگی، افکار و احساسات این هفت نفر در روزهای منتهی به اعدام میپردازد. هرکدام از محکومان با شیوهای متفاوت با سرنوشت خود روبهرو میشوند؛ برخی با ترس و اضطراب، برخی با نوعی پذیرش و حتی شوخطبعی و برخی دیگر با امید به بخشش یا تغییر. نویسنده با جزئیات دقیق، لحظات ملاقات خانوادهها، واکنشهای روانی محکومان و فضای سرد و بیرحم زندان را به تصویر میکشد. در این میان، تروریستها بهعنوان نماد شورش و آرمانخواهی و مجرمان عادی بهعنوان قربانیان شرایط اجتماعی و فردی، هرکدام نمایندهٔ بخشی از جامعهٔ روسیه هستند. داستان تا لحظهٔ اعدام پیش میرود؛ بیآنکه پایان را بهطور کامل افشا کند و خواننده را با پرسشهایی دربارهٔ مرگ، عدالت و معنای زندگی تنها میگذارد.
چرا باید کتاب داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند را بخوانیم؟
این کتاب با پرداختن به موضوعاتی چون مرگ، عدالت، ترس و امید، فرصتی فراهم میکند تا خواننده با لایههای پنهان روان انسان در مواجهه با سرنوشت محتوم روبهرو شود. روایت چندصدایی و شخصیتپردازی عمیق، امکان همذاتپنداری با محکومان و درک پیچیدگیهای انسانی را فراهم میآورد؛ علاوهبراین اثر حاضر تصویری از جامعهٔ روسیهٔ تزاری و بحرانهای اخلاقی و اجتماعی آن دوران ارائه میدهد و به پرسشهایی دربارهٔ معنای زندگی، قهرمانی و گناه میپردازد. این اثر نهتنها از منظر ادبی، بلکه از نظر فلسفی و روانشناختی نیز قابل تأمل است و میتواند خواننده را به تفکر دربارهٔ مرزهای خیر و شر و سرنوشت انسان دعوت کند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این داستان بلند برای علاقهمندان به ادبیات داستانی روسیه، دوستداران رمانهای فلسفی و روانشناسانه و کسانی که دغدغهٔ عدالت، مرگ و معنای زندگی را دارند، مناسب است؛ همچنین برای کسانی که به آثار لئو تالستوی، فئودور داستایفسکی یا ماکسیم گورکی علاقهمند هستند و بهدنبال تجربهٔ روایتی متفاوت از فضای روسیهٔ تزاری هستند.
درباره لیانید آندری یف
«لیانید آندرییف» (Leonid Nikolaevich Andreev) نویسنده و نمایشنامهنویسی اهل روسیه، در ۲۱ اوت ۱۸۷۱ متولد شد و در ۱۲ سپتامبر ۱۹۱۹ میلادی درگذشت. او بهعنوان «پدر اکسپرسیونیسم ادبیات روسی» شناخته میشود و یکی از بااستعدادترین و پرکارترین نمایندگان «عصر نقرهای» ادبیات روسیه به شمار میآید. سبک آثار او ترکیبی از رئالیسم، طبیعتگرایی و نمادگرایی روسی است که با ظرافت و نوآوری به هم آمیخته شده است. این نویسنده در بحبوحهٔ بحرانها و انقلابهای اجتماعی روسیه زندگی میکرد و همزمان با جریانها و ایدههای متنوع اجتماعی و ادبی در تعامل بود. او در طول مسیر زندگی، از رئالیسم تا سمبولیسم، همواره بهدنبال پاسخ به پرسشهای عمیق انسانی و معنوی بود و با جسارتْ مکتبهای ادبی نو را به چالش کشید. رمان «یادداشتهای شیطان» یکی از آثار برجستهٔ او است و «داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند» هم از آثار این نویسنده است.
این کتاب یا نویسنده چه جوایز و افتخاراتی کسب کرده است؟
گفته شده که «لیانید آندری یف» بیشتر بهخاطر نقش تأثیرگذار خود در ادبیات روسیه و اکسپرسیونیسم شناخته میشود و ارزش آثار او بیشتر ادبی و تاریخی ارزیابی شده است. آثار او مانند «یادداشتهای شیطان» و «داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند»، جایگاه ویژهای در «عصر نقرهای» ادبیات روسیه داشته و بهعنوان منابعی برجسته در حوزهٔ تحلیل روانشناختی و فلسفی انسان مورد توجه منتقدان و محققان قرار گرفته است.
نظر افراد یا مجلههای مشهور درباره این کتاب چیست؟
«ادوارد هارتلی» (Edward Hartley) در تحلیل ادبیات روسیه به نقش آثار «لیانید آندرییف» در اکسپرسیونیسم و عمق روانشناختی شخصیتها اشاره کرده؛ همچنین «مارینا تیر - کوورچکوا (Marina Tsur-Kovrchukova) در مقالهای دربارهٔ «عصر نقرهای ادبیات روسیه» به داستان بلند «داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند» بهعنوان نمونهای برجسته از ترکیب سمبولیسم و اکسپرسیونیسم اشاره کرده است.
چه نسخههای دیگری از این کتاب در ایران منتشر شده است؟
کتاب حاضر نخستینبار تحتعنوان «ماجرای هفت تن بدار آویختگان» توسط انتشارات سيميندخت در سال ۱۳۸۲ منتشر شده؛ همچنین با عنوان «داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند» با ترجمهٔ «حمیدرضا آتشبرآب» توسط نشر هرمس و در سال ۱۳۹۵ روانهٔ بازار کتاب ایران شده است.
بخشی از کتاب داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند
«طولی نکشید که پس از وزنکردن، دکترها برای اولینبار لاورِنتی پیترُوویچ را معاینه کردند؛ روپوشهای سفیدی به تن داشتند و به همین خاطر هم خیلی مهم و جدی بهنظر میرسیدند. از آن به بعد هم، آنها روزی یکبار، دونفری، گاهی بهتنهایی، و اغلب اوقات هم به همراه تعدادی دانشجو میآمدند و معاینهاش میکردند. به درخواست دکترها، لاورِنتی پیترُوویچ پیراهنش را درمیآورد و مطیع بر تخت دراز میکشید و سینۀ چاقش را بالا میبُرد. دکترها با چکش به سینهاش ضربه میزدند و گوشی میگذاشتند و درحالیکه نظراتشان را به یکدیگر حواله میدادند و توجه دانشجویان را به این یا آن ویژگی جلب میکردند، بهدقت گوش میسپردند. بیشتر شروع میکردند به پرسیدن اینکه لاورِنتی پیترُوویچ در گذشته چگونه زندگی کردهاست و او هم بیرغبت اما مطیع پاسخشان را میداد. از پاسخهای جستهگریختهاش میشد به این نتیجه رسید که زیادی میخورده و مینوشیده، به زنجماعت هم خیلی کمعلاقه نبوده و خیلی هم کار میکردهاست؛ و در پی هر خیلیِ تازهای، لاورِنتی پیترُوویچ کمتر آن خودی را بازمیشناخت که از کلامش تصویر میشد. سخت بود تصوّر کنی که واقعاً خودِ او کاشِویرافِ تاجر ــ اینچنین به خود بد کرده و زیان رساندهاست. و حالا تمام آن واژههای قدیمیِ الکل، زندگی و سلامتی، کاملاً محتوایی عمیق و تازه یافتهبودند.»
حجم
۵۴۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۵۴۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه