کتاب چگونه لاکان بخوانیم
معرفی کتاب چگونه لاکان بخوانیم
کتاب چگونه لاکان بخوانیم نوشتهٔ اسلاوی ژیژک و ترجمهٔ علی بهروزی است و نشر نی آن را منتشر کرده است. این کتاب از مجموعه «چگونه بخوانیمِ» نشر نی است.
درباره مجموعه چگونه بخوانیم
این مجموعه بر پایهٔ فکری بسیار ساده اما تازه استوار است. بیشتر کتابهایی که برای آشنایی مبتدیان با متفکران و نویسندگان بزرگ منتشر میشوند یا زندگینامههایی سروتهزده ارائه میکنند یا خلاصههایی فشرده از نوشتههای عمدهٔ ایشان، یا شاید هر دوی اینها. «چگونه بخوانیم» برعکس، خواننده را همراه با راهنماییهای نویسندهای کارشناس رودرروی خود نوشتهها میگذارد. نقطهٔ آغاز این کتابها این فکر است که برای نزدیکشدن به آنچه مدنظر یک نویسنده است باید به کلمههایی نزدیک شوید که او در عمل به کار بسته است و باید بیاموزید که آن کلمهها را چگونه بخوانید.
هر کتابِ این مجموعه بهنحوی به خواندن نوشتههای یک متفکر در محضر استادی کارآشنا میماند. هر نویسنده حدوداً ۱۰ قطعهٔ کوتاه از کارهای متفکری را برمیگزیند سپس موبهمو آن را حلاجی میکند تا اندیشههای محوریشان را بازنماید و بدینوسیله درهای ورود به کل یک جهان فکری را به روی خواننده بگشاید.
درباره کتاب چگونه لاکان بخوانیم
ژاک لاکان، روانکاو و فیلسوف فرانسوی، در تاریخ روانشناسی چهرهای منحصربهفرد است. او خواننده و تعبیرگری حریص بود؛ از نظر او، روانکاوی روشی است برای خوانش متون، خواه متون ملفوظ (گفتار بیماران) و خواه متون مکتوب. برای خواندن لاکان چه راهی بهتر از اینکه شیوهٔ خوانش او را بورزیم، یعنی متون دیگران را همراه با لاکان بخوانیم. و این کاری است که ژیژک در این کتاب انجام میدهد. به همین علت است که هر فصل این کتاب سطری از لاکان را با سطری دیگر (از فلسفه، از هنر، از فرهنگ و ایدئولوژی عامه) مقابله میکند. از طریق خوانش متونِ دیگر است که ما موضع لاکانی را مشخص میکنیم.
لاکان در درجهٔ اول پزشک بالینی بود، و علائق بالینی تمامی گفتهها و نوشتههای او را به خود آغشتهاند. حتی وقتی که او افلاطون، آکویناس، هگل، یا کیرکگور را میخواند همیشه به این قصد است که یک مسئلهٔ دقیق بالینی را توضیح دهد و بشکافد. اما همین فراگیربودن علائق بالینی است که به ژیژک اجازهٔ حذف نظریهٔ لاکان درباب درمان روانکاوانه را میدهد: دقیقاً به این دلیل که امر بالینی در همه جا پراکنده است، میتوانیم میانبری بزنیم و توجهمان را معطوف به تأثیرات این امر کنیم، یعنی معطوف به اینکه چگونه هر چیزِ ظاهراً غیربالینی صبغهای بالینی در خود دارد ــ و این است آزمون حقیقی نقش مرکزی امر بالینی در آثار لاکان.
بهجای توضیحدادن لاکان از طریق متنگاههای تاریخی و نظری او، کتاب چگونه لاکان بخوانیم از خود لاکان برای توضیح معضلات اجتماعی و لیبیدویی ما کمک میگیرد. بهجای اعلام یک قضاوت بیطرفانه، کتاب حاضر خوانشی جانبدارانه را پی میگیرد ــ بخشی از نظریهٔ لاکانی این است که هر حقیقتی «جزئی/جانبدار» است. خود لاکان به هنگام خوانش فروید نمونهای از قدرت چنین رهیافت «تبعیضی» و جزئینگرانهای را به نمایش درمیآورد. لاکان از طریق انشعاب فرقهای خود، یعنی با بریدن از لاشهٔ روبهتلاشی انجمن بینالمللی روانکاوی، توانست تعالیم فروید را زنده نگاه دارد. ۵۰ سال پس از او، بر عهدهٔ ماست که حالا همین معامله را با لاکان بکنیم.
خواندن کتاب چگونه لاکان بخوانیم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران روانشناسی و فلسفه پیشنهاد میکنیم. اگر میخواهید به سراغ کتابهای لاکان بروید حتما در ابتدا این کتاب را بخوانید یا این کتاب را همیشه همراه خود داشته باشید تا بهتر بتوانید لاکان را درک کنید.
بخشی از کتاب چگونه لاکان بخوانیم
«روانکاوی، برخلاف نیچه، نمیگوید که باری مرده است ــ فروید با آنکه سرمنشأ کارکرد پدر را در قتل او میداند، بااینحال خودِ [مفهوم] پدر را حفظ و حمایت میکند ــ از نظر روانکاوی، شأنِ باری شأن ناخودآگاه است.
برای آنکه این قسمت را بهخوبی بفهمیم، باید آن را در کنار یکی دیگر از تزهای لاکان قرائت کنیم، و این دو گزارهٔ دور از هم را باید مانند قطعات یک پازل در کنار هم قرار دهیم تا گزارهٔ مرکب یکپارچهای به دست آوریم. وابستگیهای متقابل این دو (به اضافهٔ ارجاع به رؤیای فرویدی پدری که نمیداند مرده است) به ما اجازه میدهد که تز بنیادی لاکان را در تمامیتش درک کنیم:
همانطور که میدانید، ایوان کارامازوف پدرش را به مسیرهای فکری جسورانهای میکشاند که خاص آدمهای فرهیخته است، و بهویژه میگوید که اگر خدا وجود نداشته باشد... ــ و پدرش میگوید: اگر خدا وجود نداشته باشد آن وقت همه چیز مجاز است. واضح است که این یک فکر خام و سادهلوحانه است، چون ما روانکاوها خیلی خوب میدانیم که اگر خدا وجود نداشته باشد، آن وقت دیگر هیچ چیزی مجاز نخواهد بود. روانپریشها این نکته را مستمراً برای ما اثبات میکنند.
ملحد مدرن فکر میکند که اعتقاد به خدا مربوط به گذشتهها است؛ آنچه او نمیداند این است که او ناخودآگاهانه هنوز هم به خدا معتقد است. آنچه مدرنیته را مشخص میکند دیگر آن فیگور استاندارد شخص مؤمنی نیست که در خفا به معتقدات خود شک دارد و در عالم وهم و خیال انواع مناهی را مرتکب میشود. ما امروزه برعکس، شخصی را داریم که خود را خوشباش متسامحی نشان میدهد که تماموقت در جستجوی لذت و سعادت است، و ناخودآگاهش مقری است برای انواع مناهی. در اینجا آنچه واپس زده میشود نه لذت یا تمنیات غیرمجاز بلکه همان نفس منهیبودن آنهاست. گفتهٔ «اگر خدا وجود نداشته باشد آن وقت دیگر هیچ چیزی مجاز نخواهد بود» بدینمعناست که هرچه بیشتر خودتان را بیاعتقاد به خدا بدانید، ناخودآگاه شما بیشتر تحت سلطهٔ منهیاتی قرار میگیرد که در خوشی شما خرابکاری میکنند (به خاطر داشته باشیم که تز مذکور را باید با نقطهٔ مقابلش تکمیل کرد: اگر خدا وجود داشته باشد، پس همه چیز مجاز است ــ و این آیا موجزترین تعریف از بنبست یک طالبان افراطی نیست؟ برای او خدا بهتمامی وجود دارد و او خود را ابزار دست خدا میداند و به همین دلیل میتواند هرچه میخواهد بکند: اعمال او پیشاپیش مُهر صلاح و درستی را بر خود دارند، چراکه آنها، از نظر او، مظهر ارادهٔ الاهیاند...).»
حجم
۱۶۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۷۳ صفحه
حجم
۱۶۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۷۳ صفحه