
کتاب سینگورینگ
معرفی کتاب سینگورینگ
کتاب سینگورینگ نوشتهٔ علی خدایی توسط نشر چشمه منتشر شده است. این کتاب دربردارندهٔ ادبیات غیرداستانی و یکی از آثار مجموعهٔ «درواقع...-مشاهدات» است. این کتاب که در فروردین ۱۴۰۴ در ۲۱ فصل منتشر شده، روایتی متفاوت از اصفهانِ همیشگی در آثار نویسنده ارائه میدهد. این اثر غیرخطی، با سبکی داستانگونه و درهمآمیزی گذشته و حال، نه تنها تجربههای شخصی نویسنده بلکه پژوهش او در تاریخ و فرهنگ اصفهان را نیز منعکس میکند. عنوان کتاب، «سینگورینگ»، اشارهای نوستالژیک به یک مدل رادیوی محبوب در دههٔ ۱۳۵۰ ایران دارد. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب سینگورینگ
کتاب سینگورینگ اثر علی خدایی، روایتی غیرخطی از خاطرات نویسنده است که بخش قابل توجهی از آن در اصفهان، شهر محبوب او میگذرد. خدایی در این کتاب از دوران کودکیاش در اصفهان میگوید، از زمانی که هشتساله بود و همراه خانواده به این شهر آمد. او با جزئیات فراوان، خاطرات خود را از زندگی در کوی باغ زرشک، آشناییاش با فرهنگ اصفهان از طریق کتابها و خیابانها، و همچنین یادآوری مادرش از «اصفهانی شدن»شان به تصویر میکشد. کاب حاضر تنها به خاطرات کودکی محدود نمیشود و سالهای بزرگسالی نویسنده در اصفهان و تهران را نیز در بر میگیرد. او با نوستالژیهای مشترک مردم این دو شهر و حتی خاطرات جمعی ایرانیان از دهههای گذشته پیوند میخورد. توصیفات دقیق و جزئینگرانه، از ویژگیهای بارز این کتاب است و خواننده را در صحنههایی مانند پخت دوشبره غرق میکند. نگاهی طنزآمیز به جزئیات چهارباغ در دههٔ ۱۳۶۰ و همچنین تصویری از اصفهان مدرن با تمرکز بر کارخانهها و کارگرانش، از دیگر بخشهای جذاب کتاب است. نویسنده در عین حال، تلخیهای سالهای اخیر اصفهان، مانند مشکل ریزگردها و مهاجرت تدریجی ساکنان برخی خانهها را نیز به تصویر میکشد. نویسنده با زبانی صمیمی و جزئینگر، ما را به کودکی خود در اصفهان میبرد، به سالهایی که تازه پا به این شهر گذاشته و ذرهذره با تار و پود آن آشنا میشد. توصیفات او از خانه کودکی، کوچهپسکوچهها و حس و حال آن دوران، چنان زنده و ملموس است که گویی خود در آن فضا تنفس میکنیم. کتاب حاضر فراتر از یک خودزندگینامه صرف، تلاشی است برای بازآفرینی نوستالژیهای جمعی. خاطرات اصفهان و تهران در هم تنیده میشوند و گاه با اشاراتی به نمادهای فرهنگی آشنا برای همه ایرانیان، رنگ و بوی دیگری میگیرند. قلم نویسنده در به تصویر کشیدن جزئیات، حتی در ظاهریترین اتفاقات روزمره، کیفیتی شاعرانه و تأملبرانگیز میبخشد. از لذت خواندن وصف ساندویچهای نوستالژیک چهارباغ گرفته تا نگاهی همدلانه به زندگی کارگران کارخانههای اصفهان، کتاب سینگورینگ طیفی وسیع از تجربهها و احساسات را در بر میگیرد. نویسنده در کنار این شیرینیها، از تلخیهای زمانه نیز غافل نمیماند و تصویری واقعگرایانه از اصفهان امروز، با تمام چالشهایش، ارائه میدهد.
چرا باید کتاب سینگورینگ را بخوانیم؟
کتاب «سینگورینگ» علی خدایی را باید خواند زیرا تجربهای ارزشمند و لذتبخش از سفری نوستالژیک به خاطرات کودکی و جوانی نویسنده در اصفهان دهههای گذشته ارائه میدهد و برای کسانی که با حال و هوای آن دوران آشنا هستند، حس نوستالژی عمیقی را زنده میکند؛ همچنین، این اثر تصویری صمیمی و عمیق از زندگی روزمره، فرهنگ و تحولات اصفهان فراتر از جاذبههای توریستی به نمایش میگذارد و با نثر دلنشین و جزئینگر نویسنده، خواننده به راحتی با روایتها ارتباط برقرار کرده و خود را در آن فضا حس میکند، ضمن اینکه بسیاری از خاطرات مطرحشده، نوستالژیهای جمعی ایرانیان را نیز در بر میگیرد و ساختار روایی غیرخطی و جذاب آن، درک عمیقتری از ارتباط گذشته و حال فراهم میآورد و در کنار مرور خاطرات شیرین، به دغدغههای امروز اصفهان نیز پرداخته و برای طرفداران آثار خدایی، دریچهای به جهان شخصی او میگشاید و ریشههای علاقهمندیاش به این شهر را روشنتر میسازد.
خواندن کتاب سینگورینگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
اگر از خواندن داستانهای واقعی زندگی افراد لذت میبرید، کتاب سینگورینگ با روایتی صمیمی و جذاب میتواند انتخاب خوبی باشد. اگر در اصفهان زندگی کردهاید، به آن سفر کردهاید یا با فرهنگ آن آشنا هستید، این کتاب میتواند تجربهای نوستالژیک و متفاوت از این شهر را برایتان رقم بزند. دوستداران ادبیات معاصر ایران میتواند برای علاقهمندان به ادبیات فارسی معاصر جذاب باشد. افرادی که به تاریخ و فرهنگ ایران در دهههای گذشته علاقهمندند و کسانی که میخواهند با گذشتهٔ شهر و کشورشان آشنا شوند، مخاطب این کتاب هستند.
درباره علی خدایی
علی خدایی، دانشآموختهٔ علوم آزمایشگاهی از دانشگاه اصفهان، با دومین مجموعه داستانش، «تمام زمستان مرا گرم کن» (۱۳۸۰)، توانست جایزهٔ هوشنگ گلشیری را از آن خود کند و در نظرسنجی منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی، عنوان «بهترین مجموعه داستان دههٔ ۱۳۸۰» را کسب کند. این اثر در سال ۱۳۹۰ و در نظرسنجی روزنامهٔ «همشهری» با مشارکت نویسندگان، منتقدان، روزنامهنگاران و ناشران، به همراه مجموعهٔ «زندگی مطابق خواسته تو پیش میرود» اثر «امیرحسین خورشیدفر»، بهعنوان برترین مجموعههای داستانی دههٔ ۱۳۸۰ برگزیده شد. شایان ذکر است که خدایی سابقهٔ داوری در جایزهٔ گلشیری را نیز دارد.
بخشی از کتاب سینگورینگ
«وقتی دهساله بودم، هنوز در باغ زرشک زندگی میکردیم، روبهروی دیوار بلند و طولانی کارخانه. به قول پدرم، آباد شده بود، شلوغ شده بود. کارخانهها زندگی را به این طرف آورده بودند. زمینها و لتهای کشاورزی کمکم جمع میشدند. دیوار کارخانهها را رنگ کرده بودند، ریسباف زرد، پشمباف خاکی و شهناز آبی ته حوض. حالا میشد فهمید چهقدر این چهارباغ کارخانه دارد. دیگر در آخر سالهای چهل، وقتی شغل داماد را در خواستگاریها میپرسیدند و از خانوادهٔ داماد میشنیدند که میرود کارخانه، یعنی شغل ثابتی دارد، یعنی سهمیهٔ نان روزانه از کارخانه دارد، یعنی بیمه است، یعنی رادیو اصفهان هر روز ساعت دوازده و نیم ظهر برایش برنامه پخش میکند و از نور محیط کارخانه، تصفیهٔ هوای محیط کار، و تغذیهٔ کارگران برای سلامتی تنفسشان میگوید تا سطح آگاهیشان را بالا ببرد، بعد مسابقه میگذارد. بسیاری از کارگران موتورسیکلت دارند. دوچرخه هم هنوز هست. در کتابها و مقالههای روزنامهها، حتی لابهلای حرفهای کارخانهدارها، از اصفهان به عنوان منچستر ایران یاد میکنند. در این سال اگر نقشهٔ اصفهان را چاپ میکردند، در چهارباغ بالا و بعضی نقاط دیگر، شهر پر از مربعهای وسیعی بود که نامشان کارخانهٔ ریسندگی و بافندگی بود. آن وقت ما کلهدوددارها سر ساعت سوت کارخانهها کنار گاریها و وانتهای همهچیزفروش میایستادیم و میگفتیم از ما روزنامه بخرید تا با حقوقتان در کارخانه آشنا شوید. سوت که به پایان میرسید، همه میرفتند؛ گاریها و وانتها. گاهی روزنامهها پاره میشدند. گاهی عدهای دورهمان میکردند و پای چشممان را کبود میکردند. ما هم میرفتیم تا شیفت بعد و دوباره سروکلهمان پیدا میشد.
از کارخانهٔ ریسباف زیبا چیزی نمانده که فکر کنند در نقشههای بعدی اصفهان چه چیزی جای آن مربع بگذارند. چندان مهم نیست! از کارخانهٔ دوران کلاس چهارم و پنجم دبستان من فقط یک در مانده که یعنی یادگاری، و چهقدر صدا و زندگی در این در بیصدا هر روز به آدمها نگاه میکند. یک عمارت هم مانده و یک سردر، مثلاً از کارخانهٔ شهناز؛ همان جایی که روزنامه میفروختیم. به گمانم اگر اینها را هم خراب کنند، ما نیز میمیریم و میرویم در خاطرات یک داستاننویس یا جستارنویس که مینویسد: «کتک هم خوردند. نوش جان!» و همه میخندند.»
حجم
۱۴۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۴۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه