
کتاب پریزادان درخت سیب
معرفی کتاب پریزادان درخت سیب
کتاب پریزادان درخت سیب نوشتهی سیدنوید سیدعلی اکبر با تصویرگری حدیثه قربان، اثری در ژانر رمان کودک است که نشر افق آن را منتشر کرده است. این کتاب با بهرهگیری از عناصر افسانهای و روایتهای کهن ایرانی، داستانی خیالانگیز و پرماجرا را برای کودکان و نوجوانان روایت میکند. ماجرای کتاب در سرزمینی رخ میدهد که سالهاست هیچ دخترکی در آن به دنیا نیامده و پادشاه با سه پسرش در حسرت شادی و زندگی تازه به سر میبرد. ورود یک پیرمرد مرموز و سه سیب جادویی، آغازگر ماجراهایی شگفتانگیز و پر از رمز و راز میشود که شاهزادهها را به سفری پرخطر و پرهیجان میکشاند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب پریزادان درخت سیب
پریزادان درخت سیب اثری از سیدنوید سیدعلی اکبر است که با زبانی داستانی و فضایی افسانهای، قصهای تازه از دل سنتهای کهن ایرانی را بازآفرینی کرده است. این کتاب در قالب یک رمان کودک، ماجرای پادشاهی را روایت میکند که در سرزمینش هیچ دختری زاده نمیشود و سه پسرش در آرزوی همدمی و شادیاند. داستان با ورود یک پیرمرد و سه سیب جادویی آغاز میشود و به تدریج به دنیایی پر از جادو، دیوها، پریزادها و موجودات شگفتانگیز گسترش مییابد. ساختار کتاب بر پایه سفر قهرمان و آزمونهای پیاپی استوار است؛ هر بخش با چالش و معمایی تازه همراه میشود و شخصیتها برای رسیدن به هدف خود باید از سد دشواریها و موجودات افسانهای عبور کنند. روایت کتاب با طنز، شعر و دیالوگهای خلاقانه آمیخته شده و فضای خیالانگیز آن، خواننده را به دنیایی متفاوت و پر از شگفتی میبرد. پریزادان درخت سیب با الهام از قصههای عامیانه و اسطورههای ایرانی، جهانی تازه میسازد که در آن امید، شجاعت و وفاداری نقش پررنگی دارند.
خلاصه کتاب پریزادان درخت سیب
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان پریزادان درخت سیب با پادشاهی آغاز میشود که سه پسر دارد و در سرزمینی زندگی میکند که سالهاست هیچ دختری در آن به دنیا نیامده است. پادشاه در حسرت شادی و آیندهای روشن برای پسرانش است تا اینکه شبی پیرمردی مرموز وارد شهر میشود و سه سیب جادویی به پادشاه میدهد. پسران سیبها را میکارند و هرکدام از سیبها به درختی تبدیل میشود که قرار است از دل آنها دختری زاده شود. اما هر بار دستی سیاه از دل ابرها سیبها را میدزدد و پسران برای یافتن سیبها و نجات پریزادها راهی سفری پرخطر میشوند. در این مسیر، شازدهخورشید، کوچکترین پسر پادشاه، با دیوها و موجودات افسانهای روبهرو میشود و با هوش و شجاعت خود، یکی پس از دیگری خواهران پریزاد را از چنگ دیوها نجات میدهد. او برای یافتن پریزادهی سیب خود، به باغهای جادویی، چاههای تاریک و سرزمینهای ناشناخته سفر میکند و با کمک سیمرغ و پیرزن دانا، بر موانع غلبه میکند. در ادامه، شازدهخورشید با آزمونهای تازهای روبهرو میشود؛ از نبرد با اژدها تا ساختن مرغ طلا و آهوبرهی جادویی. در نهایت، پس از پشت سر گذاشتن دشواریها و خیانتها، شازدهخورشید و برادرانش به وصال پریزادها میرسند و جشن و شادی به سرزمین بازمیگردد. اما پایان داستان، با اشارهای به بازگشت دیو سیاه و ربودهشدن دوبارهی پریزاده، باز گذاشته میشود تا قصه همچنان در خیال خواننده ادامه یابد.
چرا باید کتاب پریزادان درخت سیب را بخوانیم؟
پریزادان درخت سیب با روایت ماجرایی پرکشش و سرشار از عناصر خیالانگیز، مخاطب را به دنیای افسانهها و اسطورههای ایرانی میبرد. این کتاب با زبان خلاقانه و طنزآمیز، نهتنها سرگرمکننده است، بلکه ارزشهایی مانند شجاعت، وفاداری، امید و تلاش برای رسیدن به آرزوها را در دل داستان مینشاند. شخصیتپردازیهای متفاوت، دیالوگهای شاعرانه و حضور موجودات جادویی، فضای کتاب را برای کودکان و نوجوانان جذاب و الهامبخش میکند. همچنین، بهرهگیری از ساختار قصههای عامیانه و آزمونهای پیاپی، باعث میشود خواننده با هر فصل، با چالشی تازه روبهرو شود و تا پایان، همراه داستان بماند. این کتاب فرصتی است برای آشنایی با فرهنگ قصهگویی ایرانی و تجربهی سفری خیالانگیز در دل دنیایی پررمزوراز.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان قصههای افسانهای، کودکان و نوجوانانی که به ماجراجویی و دنیای جادو علاقه دارند، و کسانی که دوست دارند با فرهنگ و اسطورههای ایرانی آشنا شوند، پیشنهاد میشود. همچنین برای خانوادههایی که به دنبال داستانی آموزنده و سرگرمکننده برای مطالعهی جمعی هستند، مناسب است.
بخشی از کتاب پریزادان درخت سیب
«شبی از شبهای تابستان، پیرمردی به آن شهر آمد. پادشاه، پشت پنجرهٔ قصرش نشسته بود و به ستارهها نگاه میکرد. پیرمرد گفت: «عمو از ستارهها چی میخوای که اینطور زل زدی به آسمونِ خدا؟» پادشاه گفت: «برای پسرهام تلخم. برای پسرهام تلخم، مَرد. تو این سرزمین، دختری نیست که عروسشون باشه؛ که براشون بخنده و دنیارو به دهنشون شیرین کنه.» پیرمرد، سه سیب از زیر پیراهنش بیرون آورد و گفت: «به پسرهات بگو این سیبهارو گوشهٔ باغ چال کنن. سه شب که رَد شه، سیبها درخت میشن. صبح به صبح شکوفه میزنن، شب به شب سیب میدن. اگه تا خروسخوونِ فردا، سیبهارو نگه دارن، از هرکدومشون دخترکی به دنیا میآد. اگه هم نه، که هیچ.» و راهش را کشید و رفت. شاهزادهها سیبها را کاشتند. شب اول جوانهای کوچک شد، شادمانتر از چشمهایی که از سنگ بجوشد. شب دوم، نهالی باریک شد، لرزانتر از شاخهای نی که در باد برقصد. شب سوم، درختی سبز شد بالابلندتر از نردبانی که به آسمان راه یابد. خورشید که خمیازه کشید، گوشهٔ باغ، درختِ سیب، شکوفه بست.»
حجم
۵۰۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۸۱ صفحه
حجم
۵۰۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۸۱ صفحه
