تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب در باب عشق و زیبایی
معرفی کتاب در باب عشق و زیبایی
کتاب در باب عشق و زیبایی با عنوان Tales of fantasy and romance نوشتهٔ اوسامو دازای و ترجمهٔ آزاده سلحشور توسط نشر نیماژ منتشر شده است. این اثر یکی از کتابهای مجموعهٔ «مینیماژ» است. این کتاب شامل دو داستان کوتاه به هم پیوسته است که حول محور یک خانوادهٔ ثروتمند و پرجمعیت ژاپنی میچرخد. لحن کتاب فانتزی و رؤیاگونه است و خواننده را به سفری شاعرانه در دل احساسات انسانی دعوت میکند. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب در باب عشق و زیبایی
داستان کتاب در باب عشق و زیبایی زمانی آغاز میشود که پنج خواهر و برادر که در یک روز کسالتبار دور هم جمع شدهاند، تصمیم میگیرند با هم داستانی خلق کنند. این داستانگویی آنها را به روایت زندگی یک معلم ریاضی میکشاند که با ماهیت زندگی درگیر است. از طریق این داستانگویی غیرمستقیم، اعضای خانواده نقاب از چهرهٔ سنتی و مقید به رسومات خانوادگیشان برمیدارند و احساسات پنهان، عشقهای ازدسترفته و رؤیاهای نیمهتمام خود را آشکار میکنند. این کتاب نوشتهٔ یکی از مشهورترین و تأثیرگذارترین نویسندگان ادبیات ژاپن است.
کتاب در باب عشق و زیبایی اثری منحصربهفرد از نویسندهٔ برجستهٔ ژاپنی، اوسامو دازای، است که در حقیقت مجموعهای از دو داستان کوتاه بههم پیوسته را شامل میشود. این اثر نه تنها دریچهای به جزئیات زندگی شخصی یک خانوادهٔ ثروتمند و پرجمعیت ژاپنی میگشاید، بلکه به طرز ماهرانهای به موضوع عمیق و جهانشمول مبارزهی دائمی انسانها با کسالت و روزمرگی میپردازد. داستان با صحنهای آغاز میشود که پنج خواهر و برادر که همگی شیفتهٔ داستانهای عاشقانهاند، در یک روز ابری و ملالآور دور هم جمع شدهاند. این گردهمایی، نمونهای از همان جمعهای خانوادگیای است که هر فرد به گوشهای پناه برده و درگیر عواطف و هوسهای پنهان خود است. در میان این سکوت و دلمشغولیهای درونی، ایدهای درخشان به سر یکی از آنها میزند: «چرا حالا که اینجا نشستهایم، با هم یک داستان خلق نکنیم؟» و درست از همین نقطه، روایت اصلی کتاب در باب عشق و زیبایی آغاز میشود.
اثر دازای به طرز ظریفی داستان یک خانوادهی عجیب و پرجمعیت را به مخاطب نشان میدهد. خانهی شینوسوکه ئیریه، نقاش مشهوری که اکنون درگذشته است، تبدیل به صحنهی نمایشی میشود که در آن هر کدام از شخصیتها، چهرهای متفاوت از عشقهای گذشته و حال، حسرتهای درونی، شکهای مبهم و رویاهای از دست رفتهی خود را به نمایش میگذارند. این فضا، بستر مناسبی برای کاوش در لایههای پنهان روانشناسی افراد خانواده و روابط پیچیدهی میان آنها فراهم میآورد. گفته میشود که اوسامو دازای احتمالا در خلق این اثر از وضعیت زندگی خانوادگی خودش الهام گرفته است. نکتهی قابل توجه این است که پدری که در زندگی واقعی دازای آنقدرها با او رابطهی خوبی نداشته، در این کتاب از صحنه غایب است. شخصیتهای کتاب، با وجود زندگی مرفهی که دارند، بار سنگین ملال روزمرگی را به دوش میکشند. همین ملال بیحد و حصر است که آنها را به سمت داستانگویی سوق میدهد. آنها با هم داستان یک معلم ریاضی را روایت میکنند که خود با ماهیت زندگی درگیر است.
نکتهٔ مهم این است که با روایت این داستان، اعضای خانواده به صورت غیرمستقیم، نقاب از چهرهٔ سنتی و مقید به رسومات خانوادگیشان را برمیدارند. این فرآیند داستانگویی جمعی، گویی که ادبیات را برایشان تبدیل به چشمهای میکند که در آن روحشان را پالایش میدهند. این پویایی بین روایت درونی خانواده و داستان بیرونی معلم ریاضی، لایههای معنایی عمیقی به اثر میبخشد.
دو داستان پیوستهٔ این کتاب، مخاطب را به سفری رویاگونه میبرد. لحن اوسامو دازای و کارهای عجیب شخصیتها گاهی به یک جهان کاملا فانتزی پهلو میزنند. وجود عناصری مانند کاغذی که جوهرش با آتش زدن معلوم میشود، در عین غیرواقعی بودن، در منطق درونی آن دنیا کاملا منطقی و پذیرفتنی جلوه میکند. در طول خواندن داستانها، خواننده بارها با زبانی طعنهآمیز مواجه میشود که عشقهای از دست رفته، رؤیاهای نیمهتمام و هویتهای ناشناخته و بلاتکلیف را بازگو میکند. به طور کلی، این اثر بیشتر به خواندن خاطرهای دوردست با حال و هوای شاعرانه شبیه است که احساسات و فضاهای نیمهرویاگونهاش ما را به خلسهای آرام دعوت میکند و تجربهای عمیق و تأملبرانگیز را رقم میزند.
چرا باید کتاب در باب عشق و زیبایی را بخوانیم؟
کتاب در باب عشق و زیبایی نه تنها ما را به عمق جزئیات زندگی یک خانوادهٔ ثروتمند ژاپنی میبرد، بلکه با لحنی طعنهآمیز و شاعرانه، مبارزهٔ همیشگی انسان با کسالت و روزمرگی، عشقهای ازدسترفته و رؤیاهای نیمهتمام را به تصویر میکشد. این کتاب با فضایی نیمهفانتزی و رؤیاگونه، خواننده را به یک خلسهٔ آرام و تأملبرانگیز دعوت میکند و فرصتی برای پالایش روح از طریق ادبیات فراهم میآورد.
خواندن کتاب در باب عشق و زیبایی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن کتاب در باب عشق و زیبایی به کسانی پیشنهاد میشود که علاقهمند به ادبیات ژاپن و آشنایی با سبک نویسندگی اوسامو دازای هستند، دوست دارند به سفری در دل داستانهایی فانتزی و رؤیاگونه بروند، مایل به خواندن داستانهایی با شخصیتهای آشنا و همزمان غریب هستند که با ملال روزمرگی و کشمکشهای درونی دست و پنجه نرم میکنند.
نظر افراد و مجلههای مشهور درباره کتاب در باب عشق و زیبایی
هفتهنامهٔ ناشران (Publishers Weekly) در باب این کتاب چنین نوشته است: «کتاب در باب عشق و زیبایی گوهری کوچک است که به طرزی آشنا، زندگی مدرن و سنتی را با یکدیگر ترکیب میکند.»
کتاب در باب عشق و زیبایی چه جوایز و افتخاراتی کسب کرده است؟
هفتهنامهی ناشران و اسکول لایبرری ژورنال بهعنوان نظرات مثبت دربارهٔ این اثر آورده شده است.
درباره اوسامو دازای
اوسامو دازای (Osamu Dazai) یک نویسندهٔ مشهور ژاپنی است که آثارش به ویژه در دوران پس از جنگ جهانی شناخته شدهاند. او در سال ۱۹۰۹ متولد شد و در سال ۱۹۴۸ خودکشی کرد. آثار او، از جمله «در باب عشق و زیبایی»، اغلب به موضوعاتی مانند ملال، کسالت، عشقهای از دست رفته و تقابل زندگی سنتی و مدرن میپردازند. اوسامو دازای، با نام حقیقی شوجی توشیما (۱۹۰۹-۱۹۴۸)، هشتمین فرزند از یک خانوادهی ثروتمند و زمیندار در منطقهی دورافتادهی آئوموری ژاپن بود. پدرش، از اعضای شورای سلطنتی، زمان زیادی را دور از خانه سپری میکرد و مادرش نیز پس از به دنیا آوردن یازده فرزند، اغلب بیمار بود. در نتیجه، دازای عمدتاً توسط خدمتکاران بزرگ شد.
او از همان ابتدا دانشآموزی مستعد و علاقمند به نوشتن بود، که گاهی اوقات نوشتههای خود را منتشر کرده و حتی آثار دیگر دانشآموزان را ویرایش میکرد. اما خودکشی نویسندهی محبوبش، ریونوسکه آکوتاگاوا، در سال ۱۹۲۷ نقطهی عطفی در زندگی او بود. این اتفاق روحیات دازای را دگرگون ساخت؛ او نسبت به تحصیل بیتفاوت شد، به سمت لذتجویی و خرج کردن پول گرایش یافت و به گروههای سیاسی مخالف دولت پیوست. با این حال، بین سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰، دازای آثاری پرشمار از جمله رمانها و داستانهای کوتاه متعددی را به نگارش درآورد. از میان آنها، «در باب عشق و زیبایی» (۱۹۳۹) و «فانوسهای عشق» (۱۹۴۰) به عنوان داستانهای به هم پیوستهای شناخته میشوند که به زندگی و ماجراهای خانوادهای عجیب با رفتارهایی غیرمعمول میپردازند و جذابیت خاصی برای مخاطب دارند.
دازای به دلیل بیماری سل از خدمت سربازی و شرکت در جنگ جهانی دوم (سال ۱۹۴۱) معاف شد، اما خانهاش دو بار هدف حملات هوایی آمریکا قرار گرفت (اگرچه خانوادهاش از این حملات جان سالم به در بردند). در طول جنگ، او به نویسندهای محبوب در میان مردم تبدیل شد و در سال ۱۹۴۷ با شاهکارش، «خورشید رو به غروب»، که داستانی دربارهی افول طبقهی اشراف در ژاپن پس از جنگ است، به اوج شهرت رسید.
زندگی شخصی دازای به تدریج تلختر شد. او چندین بار اقدام به خودکشی ناموفق داشت و با اعتیاد شدید به الکل و روابط پرماجرا با زنان دست و پنجه نرم میکرد. یکی از درخشانترین آثارش، «نا-آدمیزاد» (۱۹۴۸)، که نوعی خودزندگینامه به شمار میرود، بر اساس ارتباط عاطفی او با زنی به نام تومی خلق شد. این داستان با لحنی تلخ و رئالیستی، به زندگی فردی خودویرانگر و ناامید میپردازد و به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شده است.
در بهار ۱۹۴۸، دازای مشغول نگارش رمان کوتاهی با عنوان «خداحافظی» بود که قرار بود به صورت پاورقی در روزنامهی پرتیراژ «آساهی شیمبون» به چاپ برسد. اما طولی نکشید که دازای ۳۹ ساله و تومی با غرق کردن خودشان در یک کانال آب به زندگیشان پایان دادند. اجساد آنها در نوزدهم ژوئن، دقیقاً روز تولد دازای، پیدا شد. شایعهای قوی مبنی بر قتل دازای توسط تومی و سپس خودکشی او مطرح شد که دستمایهی داستانها و فیلمهای بسیاری گردید، اما هرگز مدرک محکمی برای اثبات آن به دست نیامد. با این حال، نام اوسامو دازای همواره بر تارک ادبیات کلاسیک ژاپن میدرخشد.
بخشی از کتاب در باب عشق و زیبایی
«البته بعد از نوشتن این جملات گیر کرد. پسر ارشد همیشه بیشازحد جدی بود و بههمیندلیل، قدرت تخیلش هم بهشدت ضعیف و ناقص بود. ظاهراً آدمها هرچه بیمسئولیتتر و حقهبازتر، احتمالاً در داستانگویی بااستعدادتر. شخصیت پسر ارشد قابلسرزنشکردن نبود. او ایدئالهای بزرگ و بلندپروازانهای داشت، و نوعدوستی عمیقی که عاریاز هرگونه علاقهٔ شخصی بود؛ خصلتهایی که وقتی پای داستانگویی بهمیان میآمد او را معذب میکردند. بخواهیم بیپرده و صریح بگوییم، او قصهگوی افتضاحی بود. هرچه مینوشت درنهایت شبیه به رسالههای دانشگاهی میشد. به نظر میرسید اینبار هم در خطرِ افتادن به ورطهٔ لفاظی قرار داشت، اما دستکم بسیار مشتاق بود. «چهرهاش با زیباییِ باشکوهی میدرخشید.» بعداز نوشتن این جمله با جدیت چشمانش را بست و طوری سرجایش نشست که گویی در مراقبهای عمیق غرق شده. اندکی بعد دوباره چشمانش را باز کرد و به نوشتن ادامه داد، اما اینبار آهستهتر. آنچه در ادامه میآید بخشی است که پسر ارشد نوشته؛ خیلی شبیه داستان نیست، اما از لابهلای آن میشود خلوص و دلسوزی پسر ارشد را تشخیص داد:
صورتی که از دیگ بیرون آمد، صورت راپونزل نبود. یا شاید هم صورت خودش بود، اما از آن گونههای نرم و برجستهای که قبلاز بیماریاش داشت خبری نبود؛ صورتش آن صورت شیرینی که آدم را به یاد گلسرخ وحشی میانداخت نبود. (البته بیخردی انتقاد از چهرهٔ یک بانو را به بزرگی خودتان ببخشید.) اگر قرار باشد لبخند کمرمق چهرهٔ راپونزلِ نجاتیافته را با یک گل مقایسه کنیم (که احتمالاً همانقدر گستاخانه است که مقایسهٔ چهرهٔ یک انسان، یعنی اشرف مخلوقات، با گل مرداب) شاید گل استکانی بهترین انتخاب باشد، یا شاید هم گل رزمغربی، بههرحال یک گل پائیزی. راپونزل خودش را از دیگ بیرون کشید و با لبخندی محزون بر چهره، از سکوی جادوگر پایین آمد. وقار بهترین واژهای بود که میتوانست او را توصیف کند؛ وقاری شکوهمند و ناب به او اعطا شده بود که قبلاً آن را نداشت و همین باعث شد شاهزاده بهطور غریزی به پیکر اصیل و ملکهواری که مقابلش ایستاده بود، تعظیم کند.»
حجم
۱۱۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۱۱۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
نظرات کاربران
به نظرم سلیقهایه ولی قشنگه کسایی که انیمه رو دیدن صد درصد میخوننش🤓😁
اصلا قشنگ نیست ،،،،،