کتاب آن ها که می روند و آن ها که می مانند
معرفی کتاب آن ها که می روند و آن ها که می مانند
کتاب آن ها که می روند و آن ها که می مانند نوشتهٔ النا فرانته و ترجمهٔ سودابه قیصری است. نشر ثالث این رمان ایتالیایی را منتشر کرده است. این اثر از مجموعهٔ «داستانهای ناپل» است.
درباره کتاب آن ها که می روند و آن ها که می مانند
کتاب آن ها که می روند و آن ها که می مانند کتاب سوم از سری داستانهای «ناپل» است. این کتاب روایتگر سالهای میانسالی راوی داستان «النا» و دوست اعجوبهاش «لیلا» است. این اثر مانند سایر کتابهای مجموعه، خواننده را بارها در حالت تعلیق نگاه میدارد. النا فرانته با نگاهی موشکافانه به مسائلی همچون زندگی زناشویی، خیانت، مادرانگی، طلاق، خواستن و نخواستن فرزند، ملالتِ روابط جنسی و سرخوردگی جسم و تلاش برای حفظ هویت در ازدواج پرداخته است. او در این مجموعه به ذکر جزئیاتی عادی، اما بسیار برجسته پرداخته است. این اثر خواننده را با تحولات سیاسی ایتالیای پس از جنگ جهانی دوم و جابهجایی قدرت در این کشور با نگاهی بیطرفانه آشنا میکند.
خواندن کتاب آن ها که می روند و آن ها که می مانند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره النا فرانته
گفته شده است که النا فرانته، نام مستعار نویسندهای ایتالیایی است که بهصورت ناشناس فعالیت میکند. آثار او که به زبان ایتالیایی نوشته شدهاند، به زبانهای گوناگونی ترجمه شدهاند. النا فرانته با وجود شناختهشدن بهعنوان رماننویسی بینالمللی، توانسته هویت خود را از زمان انتشار اولین رمانش در سال ۱۹۹۲ مخفی نگه دارد؛ البته حدس و گمانهایی دربارهٔ هویت واقعی او به وجود آمده که از اطلاعات موجود در مصاحبههایش گرفته شده است. رمان «عشق پرآزار» اثر اوست. مجموعهٔ چهارگانه «ناپلی» که با نامهای «رمانهای ناپل» و «رمانهای ناپلی» نیز شناخته میشود، مجموعهای از چهار رمان به قلم این نویسندهٔ ایتالیایی است. این مجموعه زندگی دو دختر به نامهای «النا» و «لیلا» را به تصویر میکشد که از کودکی تا پیری دوستی پر فرازونشیبی با یکدیگر داشتهاند. انتشارات لگا هر چهار جلد این مجموعه را با ترجمهٔ «فریده گوینده» روانهٔ بازار کرده است.
بخشی از کتاب آن ها که می روند و آن ها که می مانند
«به پسر سیلویا، میرکو فکر کردم که کاملاً شبیه نینو بود. از در آغوش گرفتنش و آرام کردن گریههایش در خانۀ ماریاروزا چه لذتی برده بودم. در آن زمان، وقتی هنوز از تجربۀ مادرانگی به دور بودم، چه چیزی را در آن کودک میجستم؟ در جنارو چه میجستم، قبل از اینکه بدانم استفانو پدرش بود؟ در آلبرتینو دنبال چه بودم، به ویژه حالا که مادر دده و السا بودم و چرا پسرک را آنطور با دقت بررسی میکردم؟ فکر اینکه نینو گهگاهی میرکو را به خاطر آورد، کلاً کنار گذاشتم. فکر هم نکردم که نینو ابداً علاقهای به جنارو نشان داده باشد. مردان مدهوش از لذت، سر به هوا دانههایشان را میکارند. مغلوب انزالشان، ما را باردار میکنند. درونمان ظاهر میشوند و بعد میروند، روحشان را مثل شیء گمشده درون ما پنهان میکنند. آیا آلبرتینو فرزند اراده یا توجه بود؟ یا او هم، بدون اینکه نینو احساس کند کودک ربطی به او دارد، در آغوش مادرش جان یافته؟ از خود به در آمدم و به النورا گفتم که پسرش تصویری از پدرش است و از این دروغ راضی بودم. سپس با جزئیات، با محبت، با مهربانی، در بارۀ نینوی زمان مدرسۀ ابتدایی، زمان مسابقاتی که به وسیلۀ آقای اولیویرو و مدیر برای پیدا کردن باهوشترین دانشآموزش انجام میشد، نینوی زمان دبیرستان، در بارۀ پروفسور گالیانی و تعطیلاتی که در ایسکیا با سایر دوستان سپری کردیم، گفتم. همانجا متوقف شدم، هر چند النورا مدام کودکانه میگفت: «و بعد؟» هر چه بیشتر حرف میزدیم، او بیشتر دوستم میداشت؛ بیشتر دلبستهام میشد. اگر داخل مغازهای میرفتیم و من چیزی دوست داشتم، آن را امتحان میکردم و بعد نمیخریدم، موقع خروج متوجه شدم النورا آن را به عنوان هدیه برایم خریده بود. او همچنین میخواست برای دده و السا هم خرید کند. در رستوران او صورتحساب را پرداخت کرد. و کرایۀ تاکسی را که با آن من و بچهها را به خانه رساند و سپس او را با کلی بستۀ خرید به هتل برد، پرداخت. خداحافظی کردیم، بچهها و من تا زمانی که تاکسی از گوشۀ خیابان پیچید، برایشان دست تکان دادیم. فکر کردم، او هم تکۀ دیگری از شهر من است، بیرون از گذشتۀ من. طوری از پول استفاده میکرد گویی ارزشی نداشت.»
حجم
۴۵۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۸۵ صفحه
حجم
۴۵۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۸۵ صفحه
نظرات کاربران
کتاب بسیار خوبیه