کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد
معرفی کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد
کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد نوشتهٔ میچیکو آئویاما و ترجمهٔ مژگان رنجبر و ویراستهٔ بتول مقدادی است. نشر کتاب کوله پشتی این رمان معاصر ژاپنی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد
کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد را نکوهشی دانستهاند از جادوی کتابخانهها، دوستی و اجتماع. این رمان صوتی مناسب هر فردی است که احساس میکند در مسیر زندگیاش به بنبستی رسیده و به مقداری انگیزه نیاز دارد. این رمان جذاب ژاپنی برای علاقهمندان به کتاب پرفروش «کتابخانهٔ نیمهشب»، نشان داده است که یک پیشنهاد کتاب درست به دیگران، زندگی آنها را میتواند بهکلی تغییر دهد. دنبال چی میگردی؟ این سؤال معروفی است که مرموزترین کتابدار توکیو، «سایوری کوماچی» بهطور معمول از مشتریان خود میپرسد. او مانند بیشتر مسئول کتابخانهها، همهٔ کتابهایی را که در قفسههایش قرار گرفتهاند، خوانده است، اما مهمتر از آن او توانایی منحصربهفردی در خواندن روح مهمانان کتابخانهاش دارد. کوماچی میتواند برای کسانی که وارد کتابخانهٔ او میشوند، دقیقاً آنچه را که در زندگی به آن نیاز دارند، احساس کند و کتابی را به آنها پیشنهاد دهد که بدون کمک او هرگز پیدایش نمیکردند. هر بازدیدکننده از برههای متفاوت در شغل و زندگی خود به کتابخانهٔ او میآید؛ از فروشندهٔ بیقراری گرفته که احساس میکند در کارش گیر افتاده تا مادری کارگر که آرزوی سردبیری مجله در سر دارد. گفتوگوی آنها با سایوری کوماچی و کتاب غافلگیرکنندهای که او به هر یک از آنها امانت میدهد، عواقب تغییردهندهای در زندگی هر یک از آنها در پی خواهد داشت. این رمان صوتی را روایتی دلپذیر و ملایم از داستانهایی دانستهاند که امید و شادی را برای کسانی که خود را در لحظهای مهم از زندگی میبینند، ارائه کرده است.
خواندن کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ژاپن و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره میچیکو آئویاما
میچیکو آئویاما در سال ۱۹۷۰ میلادی در استان آیچی در هونشو در ژاپن به دنیا آمد. این نویسنده پس از دانشگاه، گزارشگر یک روزنامهٔ ژاپنی مستقر در سیدنی شد؛ سپس به توکیو بازگشت و بهعنوان سردبیر مجله مشغول به کار شد. رمان «در کتابخانه پیدایش خواهی کرد» به قلم او در فهرست نهایی جایزهٔ کتابفروشان ژاپن قرار گرفت و به پرفروشترین کتاب ژاپن تبدیل شد. این رمان به بیش از ۲۰ زبان ترجمه شده است.
بخشی از کتاب در کتابخانه پیدایش خواهی کرد
«دومین مسئله این است که بهطرز نگرانکنندهای از داشتن هرگونه سرگرمی بیبهرهام. البته چند دلخوشی کوچک دارم. چیزهایی که اشتیاقشان را دارم، مثل نوشیدنی عصرم یا تماشای سریالی تاریخیحماسی که عصر یکشنبهها پخش میشود؛ اما اینها بخشی از زندگی هرروزهام هستند و با سرگرمی فرق دارند. من چیزی درست نمیکنم و هیچگونه دلبستگی شدیدی به چیزی ندارم که دربارهاش با شورواشتیاق حرف بزنم.
سومین موضوعی که فهمیدهام... آه. سومین موضوع این است: حالا که برای هیچ شرکتی کار نمیکنم، دیگر بهطور گسترده در جامعه به رسمیت شناخته نمیشوم.
در سالهای زیادی که در بخش فروش کار میکردم، حرف زدن با مردم بخشی از شغلم بود. شاید به همین علت همه بهاشتباه فکر میکنند که از شبکهٔ شخصی گستردهای برخوردارم. برایم شوکهکننده بود که در سال نوی بعد از بازنشستگیام، از آن کارتتبریکهای همیشگی یا هدایای پایان سال چیزی به دستم نرسید. تکاندهنده بود که پی بردم تمام روابطم کاری بوده است و از هرگونه دوست واقعی بیبهرهام، حتی کسی که همراهش چای بنوشم. طی شش ماه اخیر، آثار وجودم در شرکت از بین رفته است، آن هم بهرغم حضور چهلودوسالهام در آنجا.
وقتی یوریکو از سر کار به خانه میآید، بیکار جلوی تلویزیون نشستهام. به اطراف اتاق نگاهی میاندازد و نچنچ میکند، بعد با قدمهایی محکم بهطرف ورودی بالکن میرود.
«واقعاً که ماسائو. مگه ازت نخواستم لباسهای شستهشده رو بیاری تو؟»
لعنتی. فراموششان کردم. اما یوریکو واقعاً عصبانی نیست، این را میفهمم.
انگار که بچهای را سرزنش کند میگوید: «ملنگ!» در کشویی بالکن را باز میکند و دمپاییهای بیرون را پا میکند تا برود و لباسهای شستهشده را بیاورد.
وقتی لباسها را دم در بالکن به دستم میدهد، میگویم: «شرمنده.» و آنها را میبرم تو. لباسهای خشکشده بوی آفتاب میدهند.
من هرگز کار خانه نکردهام و عادت کردن بهش برایم سخت است. اگر یوریکو ازم بخواهد کاری برایش بکنم، انگار بهکلی یادم میرود. اما اگر همینطور به یللیتللی کردن در خانه ادامه بدهم، بدن و مغزم، هر دو به فنا میروند و درنهایت پیرمردی خرفت میشوم. شاید این تنها باری باشد که یوریکو به فراموشکاریام بخندد. او خیلی باگذشت است، اما شاید نشانهای باشد از اینکه فکر میکند عصبانیت بیفایده است، چون دیگر هیچ امیدی به من ندارد.»
حجم
۵۹۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۵۹۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
نظرات کاربران
🌪این کتاب روایتی از احوالِ آدمهای عصیانزده و گمگشتهایه که در روزمرگی، بیهدفی و چارهچوییِ موقعیتی که دوستش ندارن غرق شدن اما تلاشی هم برای تغییر دادنِ شرایط و دست دراز کردن به سمتِ رویاهاشون انجام نمیدن چرا که از
یک کتاب بینظیر و حال خوب هر کی که عاشق رمان های روانشناسی هستش باید بخونه شک ندارم بعد از خواندن هر قسمت از داستان حال خوبی از کتاب میگیرید بینظیر و فوقالعاده
کتاب حال خوب کنی بود یه جورایی شبیه به پیش از آنکه قهوه ات سرد شود و میتونم بگم تا حدودی هم تو مایه های کتابخانه نیمه شب بود
عاااالیعااالی حتما بخونید واقعا لذت میبرید. ترجمهشم عالیه کاش کتابهای دیگر این نویسنده هم ترجمه بشه.
خیلی جالب بود من توصیه می کنم به تمام کسایی که کتاب و کتابخونه رو دوست دارن و هر کسی که نا امید و دنبال نشونه ها میگرده برای تغییر...
به نظرم درست مثل داستان های کتاب که هر فرد با توجه به شرایطش از اون کتابی که میخوند برداشت میکرد و انگیزه میگرفت،این کتاب هم به همه درس یکیانی نمیده!اما جالبه بدونین که در کنار سرگرمی یه دیدِ مناسبی
رمان انگیزشی و شاد و حال خوب کن به خصوص برای افرادی که یا جویای کارن یا در فکر تغییر شغل یا سرخورده از کار و بازار کار اابته که فرهنگ و اقتصاد ژاپن خیلی متفاوته با ایران ولی بازم میشه ازش
کتابی با فضایی دلنشین و ارام ،با جملاتی پر از معنا و محتوا،اگر میخوای ذهنت ارامش بگیره انتخاب خوبیه
کتاب روان و گیرا و با پرداختن به دغدغه های امروزی پیش میرود و شخصیتها کم کم بهم متصل میشوند حتما توصیه میکنم، حال خوب رو به خودتون هدیه بدید 🦋📌🪴
کتاب خوبی بود. تجربیات افراد داستان خیلی قابل لمس بود و ممکنه برای خودمونم رخ داده باشه و چنین تجربیاتی رو تو زندگیمون داشته باشیم