دانلود و خرید کتاب خون پرنده مائده مرتضوی
تصویر جلد کتاب خون پرنده

کتاب خون پرنده

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۰از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خون پرنده

کتاب خون پرنده نوشتهٔ مائده مرتضوی است. نشر چشمه این داستان بلند را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب خون پرنده

کتاب خون پرنده که یکی از کتاب‌های مجموعهٔ «هزاردستان» در نشر چشمه است، حاوی یک داستان بلند یا نوولا است. این اثر درمورد دختری است که زمانی به‌سختی تلاش کرده بود غم از دست دادن عزیزانش را تاب آورد. او حالا به تهران آمده تا به کسانی مانند خودش کمک کند. مائده مرتضوی در این اثر، به روایت داستانی استعاری با رگه‌های رئالیسم جادویی پرداخته است. رهایی و جاودانگی از درون‌مایه‌های این نوولا هستند. نویسنده، این داستان بلند را با روایت‌هایی از «جهانگیر» و «هستی» آغاز می‌کند. جهانگیر همیشه با دقتی شیفته‌وار به پرنده‌ها توجه داشته و به‌قول خودش مشق پرواز می‌کرد. هستی همیشه زندگی آدم‌ها را با پرنده‌ها مقایسه می‌کرد، اما وقتی هستی مادرش را از دست می‌دهد همه‌چیز دگرگون می‌شود. او به‌سختی تلاش می‌کند تا با دلتنگی برای مادرش کنار بیاید. مرگ مادر در ذهن هستی به برداشت‌هایی شاعرانه و توصیفاتی تأثیرگذار گره می‌خورد. نویسنده در این اثر، اندوه را به معنا و زندگی و مرگ را به جاودانگی پیوند می‌زند.

خواندن کتاب خون پرنده را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان بلند (نوولا) پیشنهاد می‌کنیم.

درباره مائده مرتضوی

مائده مرتضوی در سال ۱۳۶۳ در تهران به دنیا آمد. او نویسنده، روزنامه‌نگار و مترجمی است که فعالیت ادبی خود را با نشریات دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی آغاز کرد و با ترجمهٔ مقالات علمی در نشریات «غذا» و «تغذیه» ادامه داد. در بخش شاپرکِ مجلهٔ کیهان‌بچه‌ها در داستان کودک همکاری کوتاهی داشت. داستان‌های کوتاهش در مجلهٔ «انشا و نویسندگی» چاپ شدند و از سال ۱۳۹۱ با سایت‌های ادبی مختلفی مانند چوک، کافه داستان، الفما، پیاده‌رو، عقربه و... در بخش داستان کوتاه همکاری خود را آغاز کرد. به‌مدت ۲ سال دبیر نقد مقاله و گفت‌وگوی ماهنامهٔ اینترنتی چوک بود. «خون پرنده»، چهارمین اثر مائده مرتضوی است. او پس از رمان «کابوس‌های درخت پرتقال»، جهان روایی خود را بیش از پیش به‌سوی کیفیتی از رئالیسم جادویی برد که در آن مخاطب با رخدادهایی مواجه می‌شود که در نهایت قرار است مسیری باشند به رهایی.

بخشی از کتاب خون پرنده

«مجسمهٔ هستی آن روز پیدا نشد. چهرهٔ خواهرزاده‌ام را با یک نگاه هم می‌شناسم، حتی اگر سنگ شده باشد. به فاصلهٔ کمی از جنازهِ‌ی سنگی ستاره دوتای دیگر هم بودند که شناختم‌شان. یکی‌شان از دوقلوها بود،‌ آرزو یا پرستو، دیگر فرقی هم نمی‌کند وقتی هر دوی‌شان مُرده‌اند. و آن یکی، صورت سنگی‌اش با روز تصادف هیچ فرقی نداشت،‌ وقتی سال‌ها پیش برای اولین‌بار دیدمش. همان روزی که اتوبوس در جاده واژگون شده بود. یک ساعت مانده بود به غروب که خبردار شدیم. وقتی رسیدیم مرگ داشت دست‌هایش را از خون قربانی‌هایش می‌شست. نفسی نمانده بود دیگر. امدادگرها جنازه‌ها را یکی‌یکی از لاشهٔ اتوبوس می‌کشیدند بیرون. مهشید با من بود، تعطیلات بین دو ترم آمده بود شمال. ماشین را نزدیک تونل پارک کردیم و دویدیم. روی بعضی‌های‌شان پارچه و ملافه کشیده بودند. همه را به‌نوبت کنار زدیم. تک‌وتوک را می‌شناختیم. ملافهٔ سوم را که کنار زدم دیدمش، شوهر گیتی را. نفس نداشت، جان نداشت. نشستم کنار لاشهٔ اتوبوس و تکیه دادم به مشتی آهن‌پاره. آسمان بالای سرم سنگین بود و داشت سقوط می‌کرد رویم. فکر می‌کردم دارم آخرین ضجه‌ها و فریادهای قبل از مرگ مسافران را می‌شنوم. مِهی قرمز از توی تونل نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد. دوروبرم را هاله‌ای از خون گرفته بود. اتوبوس را می‌دیدم که منحرف می‌شود از جاده و فریاد مسافرانی را می‌شنیدم که خواب راننده را می‌پراند، ولی دیگر دیر شده. صدای شکستن و خرد شدن شیشه‌ها می‌آمد و خنده‌هایی که صدای جیغ می‌دادند.»

zohreh planet
۱۴۰۲/۰۶/۲۰

کتاب خون پرنده یک رئالیسم جادویی ست . این کتاب در مورد به دوش کشیدن غم و سوگ است . دردی از فراق که التیام پیدا نمی کند و در نهایت نویسنده به شکلی نامتعارف راهی برای رهایی از غم

- بیشتر
فرزانه
۱۴۰۲/۰۷/۱۳

بی ربط بود رابطه ها نامشخص،و منظور نویسنده را نفهمیدم

حسین علیزاده
۱۴۰۳/۰۴/۲۸

جملات زیبا داشت اما هدف چی بود؟

کاربر ۶۴۷۴۵۱۸
۱۴۰۲/۰۹/۱۱

من لذت برم. یاد کتاب " سلوک" انداخت منو. این کتاب در مورد به دوش کشیدن بار غم از دست دادن‌ها ست. جملات و توصیف‌های زیبا و دلنشین. روان و دل انگیز. دنبال یک داستان با شروع و پایان نباشید.

- بیشتر
armin
۱۴۰۳/۰۲/۱۵

خیلی بود کتاب حتما بخونید

ندوه مثل پتویی روی سرم افتاده بود و داشت خفه‌ام می‌کرد.
بهار
اما دلیل علاقهٔ من به پرنده‌ها فقط این‌ها نبود. دوست‌شان داشتم چون مثل ما خطرناک نبودند. ما؛ بازماندگانِ لشکری مُرده که زندگی‌مان گره خورده بود به آدم‌هایی که دیگر نبودند
Mohammad
‫«وقتی اندوه زمینت می‌زنه، چیز دیگه‌ای باید بلندت کنه.»
Atena
ما؛ بازماندگانِ لشکری مُرده که زندگی‌مان گره خورده بود به آدم‌هایی که دیگر نبودند
بهار
همه‌جا شمع بود. هر چه هم اسانس و عطر در پارافین این شمع‌ها بریزی، وقتی در مراسم ختم روشن‌شان می‌کنی فقط‌وفقط بوی مرگ می‌دهند. شعله‌های‌شان شمایل‌های لرزان انسان‌هایی بودند در حال سوختن.
dorsa
مهاجرتم به تهران شبیه باقی آدم‌ها به هوای درآمد بیش‌تر و یا درس و دانشگاه نبود، فراری بزرگ بود. فرار از تمام منظره‌های غم‌انگیزی که هر روز پیش از خورشید از پشت پنجرهٔ خانه‌مان طلوع می‌کرد. فرار از رنگ‌های سرد و کدری که قلم‌مویی نامرئی بر آسمان و زمین زادگاهم می‌کشید و من را تا مرز کوررنگی برده بود.
مه سا
شاید بازماندگان را هم باید قرنطینه کرد، مثل جذامیان.
Mohammad
«وقتی اندوه زمینت می‌زنه، چیز دیگه‌ای باید بلندت کنه.»
Zohreh Askari

حجم

۷۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

حجم

۷۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

قیمت:
۳۷,۵۰۰
۱۸,۷۵۰
۵۰%
تومان