بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خون پرنده | طاقچه
تصویر جلد کتاب خون پرنده

بریده‌هایی از کتاب خون پرنده

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۰از ۸ رأی
۴٫۰
(۸)
ندوه مثل پتویی روی سرم افتاده بود و داشت خفه‌ام می‌کرد.
بهار
اما دلیل علاقهٔ من به پرنده‌ها فقط این‌ها نبود. دوست‌شان داشتم چون مثل ما خطرناک نبودند. ما؛ بازماندگانِ لشکری مُرده که زندگی‌مان گره خورده بود به آدم‌هایی که دیگر نبودند
Mohammad
این‌جا، در تهران. شهری که گند می‌زند به هر چیزی که یک روزی برایت اصیل و یگانه بوده. همه‌چیز در این شهر دارد تکثیر می‌شود. از هر چیزی که روزی فکر می‌کردی متعلق به خودت است به‌وفور پیدا می‌شود. تشخیص اصل از فرع سخت است و ناممکن. شاید هم اصلاً اصلی در کار نیست و همه‌چیز از همان اول فرع‌اند.
حسین احمدی
‫«وقتی اندوه زمینت می‌زنه، چیز دیگه‌ای باید بلندت کنه.»
Atena
تنهایی او را به مرحلهٔ خاصی از زندگی رسانده است. مرحلهٔ خاصی از درد. همان دردورنجی که معنی‌اش در هیچ لغت‌نامه‌ای نیامده. «رنجِ» توی لغت‌نامه قدرتی ندارد، فقط‌وفقط یک واژه است، اما چیزی که ما درگیرش هستیم شبیه حریفی نامرئی است که بارها و بارها پشت‌مان را به خاک رسانده.
حسین احمدی
ما؛ بازماندگانِ لشکری مُرده که زندگی‌مان گره خورده بود به آدم‌هایی که دیگر نبودند
بهار
همه‌جا شمع بود. هر چه هم اسانس و عطر در پارافین این شمع‌ها بریزی، وقتی در مراسم ختم روشن‌شان می‌کنی فقط‌وفقط بوی مرگ می‌دهند. شعله‌های‌شان شمایل‌های لرزان انسان‌هایی بودند در حال سوختن.
dorsa
مهاجرتم به تهران شبیه باقی آدم‌ها به هوای درآمد بیش‌تر و یا درس و دانشگاه نبود، فراری بزرگ بود. فرار از تمام منظره‌های غم‌انگیزی که هر روز پیش از خورشید از پشت پنجرهٔ خانه‌مان طلوع می‌کرد. فرار از رنگ‌های سرد و کدری که قلم‌مویی نامرئی بر آسمان و زمین زادگاهم می‌کشید و من را تا مرز کوررنگی برده بود.
مه سا
شاید بازماندگان را هم باید قرنطینه کرد، مثل جذامیان.
Mohammad
«وقتی اندوه زمینت می‌زنه، چیز دیگه‌ای باید بلندت کنه.»
Zohreh Askari
«هیچ‌وقت رفتن آدم‌هایی رو که دوست‌شون داری تماشا نکن.»
حسین احمدی
حالا که فکر می‌کنم می‌بینم مرگ سال‌هاست در زندگی‌مان حضور دارد. از کودکی‌مان که یتیم شدیم آرام و بی‌صدا خزیده و چنبره زده دورمان. مرگ ما از قبل شروع شده است؛ آبستن فاجعه‌ای که باید از سر بگذرانیم، بلاهایی که باید تاب بیاوریم.
حسین احمدی
زخم‌های من دیدنی نبودند. دردم یک جایی درون بدنم بود و به همین دلیل نمی‌توانستم از دستش فرار کنم. این دردِ موذی حتی به زبان هم نمی‌آمد و هیچ کلمه‌ای برای توصیفش نداشتم، بنابراین همه فکر می‌کردند حالم خوبِ خوب است. مردم برای هم‌دردی چشم‌شان به تعداد چسب‌زخم‌های روی تنت است.
حسین احمدی
هوای تهران مثل شمال نیست که یکهو آسمانش جر بخورد و از شیون‌وزاری‌اش موش آب‌کشیده بشوی. متانت خاصی دارد. کم‌کم آن آبی دودگرفته متمایل می‌شود به خاکستری و بعد سروکلهٔ چند ابر سفید چرک‌مرد پیدا می‌شود و قطرات ریزی می‌ریزند پایین. چند دقیقه می‌گذرد و تازه می‌فهمی دارد باران می‌آید. این‌جا باران طول می‌کشد تا جان بگیرد و بیفتد به جان پنجره‌ها و درخت‌ها و خیابان‌ها.
حسین احمدی

حجم

۷۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

حجم

۷۴٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

قیمت:
۳۷,۵۰۰
۱۸,۷۵۰
۵۰%
تومان