دانلود و خرید کتاب جمعه را گذاشتم برای خودکشی پیمان هوشمندزاده
تصویر جلد کتاب جمعه را گذاشتم برای خودکشی

کتاب جمعه را گذاشتم برای خودکشی

معرفی کتاب جمعه را گذاشتم برای خودکشی

کتاب جمعه را گذاشتم برای خودکشی نوشتهٔ پیمان هوشمندزاده است. نشر چشمه این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی ۵ تک‌نگاری دربارهٔ «دیدن» و «زیستن» است.

درباره کتاب جمعه را گذاشتم برای خودکشی

کتاب جمعه را گذاشتم برای خودکشی ۵ جستار را در بر گرفته است. عنوان این جستارها به‌ترتیب عبارت است از «شخصیت»، «لب‌خنج»، «اطمینان»، «چراغ‌قوه» و «حلقهٔ جیم». پیمان هوشمندزاده در این اثر هم، مانند کتاب «لذتی که حرفش بود»، تک‌نگاری‌هایی درباره‌ٔ تجربیاتش و ربط آن‌ها به هنر نوشته است. این کتاب نشان می‌دهد که پیرامون همهٔ آدم‌ها، پر است از جزئیات غیرقابل‌انکاری که دیدشان را به دنیا می‌سازد و کامل می‌کند؛ تنها کافی است ۲ قدم از روزمرگی‌ها فراتر برویم تا آن‌ها را ببینیم. کتاب حاضر کوشیده است چنین تجربه‌ای را برای مخاطب رقم بزند؛ ازاین‌رو است که می‌توان این تک‌نگاری‌ها را و این کتاب را در قالب جستار و ناداستان در نظر گرفت.

در یک تقسیم‌بندی می‌توان ادبیات را به ۲ گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشته‌هایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرند، اطلاق می‌شود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص، یا ارائهٔ اطلاعات و به دلایلی دیگر شروع به نوشتن می‌کند. در مقابل، در نوشته‌های غیرواقعیت‌محور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز می‌زند و این گونه به‌عنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیت‌محور) طبقه‌بندی می‌شود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم عامهٔ مردم است (البته نه به‌معنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب، یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ «مبتنی بر واقعیت» از هدف‌های دیگر ناداستان‌نویسی هستند. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمون‌های بی‌شماری می‌پردازد و فرم‌های گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی می‌توانند شامل این‌ها باشند: جستارها، زندگی‌نامه‌ها، کتاب‌های تاریخی، کتاب‌های علمی - آموزشی، گزارش‌های ویژه، یادداشت‌ها، گفت‌وگوها، یادداشت‌های روزانه، سفرنامه‌ها، نامه‌ها، سندها، خاطره‌ها، نقدهای ادبی.

خواندن کتاب جمعه را گذاشتم برای خودکشی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ناداستان و قالب جستار پیشنهاد می‌کنیم.

درباره پیمان هوشمندزاده

پیمان هوشمندزاده در سال ۱۳۴۸ در تهران به دنیا آمد. او نویسنده و عکاسی ایرانی است که چند کتاب نوشته، در زمینهٔ عکاسی برندهٔ جایزه‌های گوناگون شده و نمایشگاه‌های گروهی و انفرادی بسیاری در تهران، بلژیک، دانمارک، یونان، لبنان، برلین، استرالیا، گرجستان، کویت، نیویورک و پاریس برگزار کرده است. پیمان هوشمندزاده دانش‌آموختهٔ رشتهٔ عکاسی از دانشگاه آزاد اسلامی است. او کار خود به‌عنوان عکاس را ابتدا با نشریات و آژانس‌های عکس شروع کرد و پس از مدتی با همراهی «جواد منتظری» و «امید صالحی»، آژانس عکس 135Photos را تأسیس کرد. مجموعهٔ «قهوه‌خانه‌های گمرک» و «دست‌ها و کمربندها» از معروف‌ترین آثار او محسوب می‌شوند. او نویسندهٔ کتاب‌های «لذتی که حرفش بود» و «جمعه را گذاشتم برای خودکشی؛ ۵ تک‌نگاری دربارهٔ دیدن و زیستن» است.

بخشی از کتاب جمعه را گذاشتم برای خودکشی

«چند وقتی بود که برای مطلبی دنبال عکس‌های تختی می‌گشتم. بیش‌تر عکس‌های تختی مربوط به کشتی می‌شود. یا حین کشتی‌ست یا بعد از آن. چندتایی هم هست که صمیمی‌تر است ولی هیچ‌کدام عکسی نمی‌شد که می‌خواستم. همهٔ عکس‌ها دور بودند. دنبال عکسی بودم محبتی، عکسی که فاصلهٔ عکاس و تختی به حداقل رسیده باشد. نبود. همه‌جا آگاهی به وجود دوربین فاصله ایجاد کرده بود. تختی باهوش بود. با آن عکس‌ها می‌شد دربارهٔ یک کشتی‌گیر باهوش نوشت ولی من به دنبال هوش این آدم نبودم.

گذشت. چند وقتی گذشت تا این‌که هفتهٔ پیش دوباره گشتم و خیلی زود به عکسی که می‌خواستم رسیدم. می‌دانستم که یکی از دوستان به آرشیو جدیدی از عکس‌های تختی رسیده. حدس زدم این عکس باید از همان آرشیو باشد. آن‌قدر به شوق آمده بودم که عکس را برای همهٔ دوستانم فرستادم. احساس پیروزی می‌کردم. چندین ماهی که انتظار کشیده بودم بالاخره جواب داده بود.

بخش تختیِ مطلب را سر انداختم. چیزی شبیه به این: عکس سیاه‌وسفید است. با کادر صد و سی و پنج. عکس در نور روز گرفته شده و خاکستری یک‌دستی همهٔ سطح آن را پوشانده. تختی جوان روی پله‌ای کاهگلی نشسته. بچه‌ای که باید پسرش باشد روی زانویش لم داده. هر دو کچل هستند. هر دو با زیرپیرهنی. تختی پیژامهٔ راه‌راهی پوشیده و به دوربین نگاه نمی‌کند.»

ZohreAalipour
۱۴۰۳/۰۳/۲۴

عریان، جزئی و هوشیار پیمان هوشمندزاده را می‌شناختم ولی در حد این که کتاب «لذتی که حرفش بود» برای اوست و من بی‌آن که کتاب را بخوانم به دوستم هدیه دادم. ( یک بار میان صحبت‌هایمان گفته بود که می‌خواهد این

- بیشتر
mh.norouzi
۱۴۰۳/۰۶/۲۵

بعضی کتاب‌ها نیاز ندارند که حتما یک خط سینوسی را بگیرند و طبق قاعده تا انتهای کتاب بتازانند و غافلگیرت کنند و آخر هم چند تا اوف عجب کتابی بود هم از تو بگیرند. بعضی کتاب‌ها انقدر شبیه تو هستند که

- بیشتر
mohadese
۱۴۰۳/۰۸/۱۶

اولین کتابی بود که از این نویسنده می‌خوندم و عاشق قلمش شدم ! خیلی دلنشین نوشته بود. ۵ تا جستار درباره شخصیت ، طنز ، اطمینان ، چراغ قوه و زن داشت ‌.نوشته هاش خیلی نزدیک بود ، طوری که آدم

- بیشتر
آدم‌های بزرگ ما را بزرگ می‌کنند و آدم‌های حقیر حقیر. ما دیگر حوصلهٔ حرف‌های تکراری نداریم. حوصلهٔ کپی‌های دست‌چندم نداریم. آدم‌های اصیل و بزرگ هستند که جهان را پیش می‌برند، که ما را شگفت‌زده می‌کنند. اگر قرار بر ملال بود که زندگی همه‌مان به اندازهٔ کافی ملالت‌بار هست. ما به دنبال دیدن و خواندن چیزهایی هستیم که عجیب باشند.
Marieh
شخصیت فقط حرف‌هایی نیست که از یکی می‌شنویم. فقط حرکات یا اعمالش نیست که با تقلید جور شود. شخصیت رفتار است. لحن آدم‌هاست. لحنی که در تک‌تک لحظات در بطن وجود ما نهفته. شخصیت فقط حاصل رفتارهای کلان یک نفر نیست. خرده‌ریزهاست که همه‌چیز را قوام می‌دهد.
نیلوپر
آدم‌ها در یک بازهٔ رفتاری گسترده در حرکت و در تغییرند. کسی ثابت نمی‌ماند. ما ربات نیستیم که به ازای جمیع مقادیر ایکس جواب ثابتی داشته باشیم. تغییر می‌کنیم. در زمان‌ها و مکان‌های مختلف رفتارهای مختلفی داریم. و، مهم‌تر از همه، همهٔ ما بدون استثنا خاص هستیم. ما در عکس فقط یکی از آن حلقه‌های زنجیر را می‌بینیم، یکی از بی‌نهایت حلقه را، و چون دوست داریم که معمای عکس زودتر حل شود آن حلقه را به تیپ‌ها متصل می‌کنیم. ما در برابر دوربینِ یک غریبه یکی می‌شویم و در برابر دوربینِ خواهرمان یکی دیگر.
Marieh
همهٔ ما ترجیح می‌دهیم خودمان باشیم و این خود، خودی باشد یکه، یگانه. شبیه بودن بی‌شخصیتی‌ست. کسرشأن است. قابل‌پیش‌بینی یا دم‌دستی بودن هنر نیست. نباید هر بی‌سروپایی بتواند تحلیل‌مان کند. کمی پیچیدگی به درد می‌خورد. راز داشتن خوب است. وقتی گوشه‌هایی از زندگی مبهم بماند جریان شیرین‌تر پیش می‌رود. پیچیدگی باعث می‌شود زود تمام نشویم.
ZohreAalipour
تعلیقی که از پایه پاسخ‌گو نباشد عدم‌تعادل است.
whateverjindoes
خودمان را گول نزنیم. خاص بودن جذاب‌تر است. تحت هر شرایطی از معمولی بودن بهتر است. چیزی که ریخته آدم معمولی، آدم‌هایی که هیچ‌وقت جرئت ظهور ندارند. آدم‌هایی که به بخورونمیر راضی‌اند. هیچ‌وقت باور نکردم آن‌هایی را که می‌گویند: من می‌خوام یه زندگی معمولی داشته باشم. دست پیش را می‌گیرند که پس نیفتند. معمولی را انتخاب می‌کنند چون نمی‌توانند بهترین باشند. خاص بودن چیز دیگری‌ست حتی اگر در گروه بدها باشیم. یک دزد افسانه‌ای سگش می‌ارزد به مبل‌فروشی که با ارث پدری ته یک کوچهٔ بن‌بست مغازه زده. یک هفته، خواندنِ فقط یک هفته از زندگی یک کلاه‌بردار حرفه‌ای بسیار هیجان‌انگیزتر از کل زندگی امید ماست. دیدن سی ثانیه از وقت‌گذرانی هیتلر با معشوقه‌اش به کل زندگی و عکس‌های خیلی‌ها می‌ارزد.
Marieh
من عاشق این جملهٔ مردها هستم: این با بقیه فرق می‌کنه. حجت را تمام می‌کنند. ادامهٔ بحث بی‌فایده است. این جمله فوق‌العاده است، محشر. در این جمله چیزی نشسته که مخلوطی از ذکاوت و حماقت است. شاید عبارت درستش خودباهوش‌بینی باشد.
Marieh
مماسْ کلاً اروتیک است. دو میم دارد که کنار هم نشسته است. الف باریکی که حدفاصل است و یک سین که ما را دعوت به سکوت می‌کند، دعوت به آرامش. این واژه حتی در ظاهر هم شبیه خودش است. مماس تماس نیست، نزدیک است، خیلی نزدیک، ولی وصل نیست. در آن اتصالی صورت نمی‌گیرد. چیزی چیزی را قطع نمی‌کند تا وصالی انجام شود. مماس نرسیدن است، وهمِ رسیدن، حیله‌ای که در خود نوعی تعلیق شکل می‌دهد. انتظار ایجاد می‌کند. نرسیدن روش جذابی‌ست که در تمام داستان‌های افسانه‌ای تکرار می‌شود، شیرین و فرهاد، لیلی و مجنون، یوسف و زلیخا. در تمام این داستان‌ها شخصیت‌ها کنار هم هستند، در جوار هم‌اند، و به نوعی شکل روایی یا شکل مفهومی مماس را تداعی می‌کنند. در شکل ظاهری شاید بهترین مثال نقاشی‌های کلیمت باشد.
Marieh
ما خیلی دیر بزرگ شدیم. شاید باور نکنید ولی همه‌مان برای همیشه یک ده سالی از سن‌مان کوچک‌تر ماندیم. برای شنیدن یک موسیقی خوب هفته‌ها جواب پس می‌دادیم. برای پیدا کردن همان نوار باید شرلوک هلمز می‌شدیم. برای یک دیدار ساده پوآرو. اعتمادبه‌نفس نداشتیم. به این راحتی‌ها نبود، بچه بودیم ولی یک بچهٔ بیست‌ساله. می‌خواستیم اما نمی‌توانستیم. اوضاع جالبی نبود. در موارد پیشرفته‌تر که اصلاً تجربه‌ای نداشتیم ولی تا دل‌تان بخواهد لاف می‌زدیم. می‌خواستیم وانمود کنیم که دخترهای زیادی را می‌شناسیم، هیچ‌کس را نمی‌شناختیم. می‌خواستیم بگوییم همه‌چیز را دربارهٔ زن‌ها می‌دانیم، هیچ‌چیزی نمی‌دانستیم. ما در توهمی بزرگ شدیم که از زن‌ها ساخته بودیم.
Marieh

حجم

۲۲۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

حجم

۲۲۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰
۵۰%
تومان