دانلود رایگان کتاب صوتی نمایش صوتی داستان «غروب» با صدای مائده مرتضوی
تصویر جلد کتاب صوتی نمایش صوتی داستان «غروب»

دانلود و خرید کتاب صوتی نمایش صوتی داستان «غروب»

معرفی کتاب صوتی نمایش صوتی داستان «غروب»

داستان غروب، از برنامه‌های صوتی کانون فرهنگی چوک، نوشته‌ی هکتور هیو مونرو نویسنده و طنزپرداز اسکاتلندی است. وفا کشاورزی داستان غروب را به فارسی برگردانده است.

درباره‌ی نمایش صوتی غروب

نمایش صوتی غروب از هکتور هیو مونرو، داستان نورمن گتسبی را روایت می‌کند. برخوردهای او که روی نیمکتی نشسته است با آدم‌های که از اطرافش می‌گذرند یا لحظاتی را روی نیمکت کنار او می‌نشینند و صحبتی میان ان‌ها شکل می‌گیرد، موضوع اصلی داستان غروب است. در داستان غروب، ماجرای جوانی را می‌شنویم که کنار گتسبی پیر می‌نشیند. حالش گرفته است و وقتی گتسبی از او دلیل ناراحتی‌اش را می‌پرسد جوان مشکلاتش را برای او تعریف می‌کند...

نمایش صوتی غروب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

نمایش صوتی غروب برای دوست‌داران داستان‌های کوتاه از نویسندگان خارجی جذاب و شنیدنی است.

درباره‌ی هکتور هیو مونرو

هکتور هیو مونرو در ۱۸ دسامبر ۱۸۷۰ متولد شد. او نام هنری ساکی به معنای آورنده‌ی شراب را برای خود انتخاب کرده است و این نام را از روی آثار خیام برداشته است. او برای مجله‌ی وست مینستر گزت، مقاله‌های طنزآمیز سیاسی می‌نوشت و  در سال ۱۹۰۰ کتاب طلوع امپراطوری روسیه را نوشت. این کتاب البته اثر جدی و تاریخی بود. بعدا هکتور هیو مونرو به لندن رفت و به نوشتن داستان‌های کوتاه پرداخت. رجینالد. رجینالد در روسیه و دیوها و سوپر دیوها از آن جمله‌اند. 

هکتور هیو مونرو در جنگ جهانی اول کشته شد.

جملاتی از نمایش صوتی غروب

نورمن گتسبی روی نیمکت نشست و پارک با آن سر و صدای رفت و آمدش دقیقا سمت راستش قرار گرفت. ساعت حدود شش و نیم عصر ماه مارس بود و غروب سنگینی خودش را روی فضا پهن کرده بود. با آن نور ضعیف ماه و آن همه چراغ‌های روشن توی خیابان یک فضای بزرگ، روی جاده و پیاده رو درست شده بود. مردم همچنان در سایه روشن و سکوت می‌رفتند و می‌آمدند. گاهی عده‌ای روی نیمکت‌های پارک می‌نشستند. این صحنه گتسبی را خوشحال می‌کرد و با احساسی که در آن لحظه داشت، جور در می‌آمد. غروب از نگاه او زمان شکست‌خورده‌ها بود. مردها و زن‌هایی که در پیکار زندگی شرکت کرده بودند و بازنده بودند. غروب زمان بیرون آمدن آدم‌هایی بود که امیدهای مرده‌شان را از نگاه‌های کنجکاو پنهان می‌کردند...


محمدرضا
۱۴۰۰/۰۵/۰۸

برای اوقات که فرصت کمی داریم این داستان خیلی خوبه، مشخصه که نویسنده با تجربه بوده؛ اما باید با دقت گوش کنید تا مفهومش رو درک کنید.

مریم کریم زاده
۱۳۹۹/۰۷/۳۰

عجب!!! . . هم پول خودشو به فنا داد و هم قالب صابون اون بنده خدا رووووو . .

کاربر 1274251
۱۳۹۸/۰۹/۰۳

عالی

Vida
۱۴۰۳/۰۲/۳۰

شناختن دروغگو همیشه هم کار آسانی نیست.

کاربر 8536016
۱۴۰۳/۰۱/۱۳

کای عااالی بود توضیه میکنم گوش کنیم

علی پیکردوست ۲۴۹۷۵۹۲
۱۴۰۱/۱۰/۲۷

عالی

کاربر ۱۰۵۹۱۲۲
۱۴۰۱/۰۷/۰۶

متوسط بود

❤️کتاب رادوست دارم❤️
۱۴۰۰/۰۴/۳۰

💞🌸خیلی داستان زیبا و عبرت انگیزی بود🌸💞 اینکه انسان پیش خودش فکر کنه که میتونه چه کسی خوبه و چه کسی بد فرض محاله چون خداونده که میدونه چه‌کسی خوبه و چه کسی بده و این داستان درباره مردی سالخورده بود

- بیشتر
sh.belyad
۱۴۰۰/۰۱/۲۲

به نظرم جالب بود آخرش شوکه کننده بود🤭

arash
۱۳۹۹/۰۹/۳۰

اخلاق من هم مثل گتسبیه

زمان

۱۰ دقیقه

حجم

۲۳٫۷ مگابایت

قابلیت انتقال

دارد

زمان

۱۰ دقیقه

حجم

۲۳٫۷ مگابایت

قابلیت انتقال

دارد

قیمت:
رایگان