کتاب تکرار
معرفی کتاب تکرار
کتاب تکرار؛ جستاری در روانشناسی تجربی نوشتهٔ سورن کیرکگور و ترجمهٔ صالح نجفی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب تکرار
تکرار کتابی است کـه کیرکگور در سال ۱۸۴۳ و با نام مستعار کنستانتین کنستانتیوس چاپ کرد. کنستانتین به تحقیق در این باره میپردازد که آیا تکرار ممکن است یا نه و کتاب شامل تمام آزمونهایی میشود که او بدانها دست میزند تا این معنی برای او روشن شود. آزمایشهای او در ضمن به بیماری بینام پیوند میخورد که تحت عنوان «مرد جوان» بدو اشاره میشود. مرد جوان از دختر محبوبش درخواست ازدواج کرده است؛ اما یکباره احساس میکند باید نامزدی را بههم بزند؛ چراکه نظرش عوض شده است. تضاد و تعارضی هست میان دو شکل از صادقبودن: وفاداربودن به نامزدش و صادقبودن در مورد احساسهای جدیدش. از قضا این وضعیت به روشنی آینهای است در برابر تجربهٔ شخصی کیرکگور و رابطهاش با رگینه اولسن. همین شباهت وضعیت مرد جوان به وضعیت خود کیرکگور است که نشان میدهد کنستانتیوس و مرد جوان به احتمال زیاد دو شخص جدا نیستند و ما با نوعی تحلیل حیات باطن روبهروییم که در آن، یک فرد همزمان نقش بیمار و روانکاو را بازی میکند.
تکرار از مرد جوانی حرف میزند که میخواهد از مرحلهٔ زیباشناختی به مرحلهٔ دینی برسد، اما در این کار شکست میخورد و صرفاً خودِ قدیمیاش را از نو میآغازد، برخلاف ایوب در کتاب مقدس که سرآخر توانست به تکرار حقیقی نایل شود و هر آنچه را از دست داده بود از نو به چنگ آورد.
خواندن کتاب تکرار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران حوزهٔ فلسفه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تکرار
«هنگامی که مکتب الیائی امکان حرکت را نفی کرد، همانطور که میدانید، دیوگنس در مقام مخالفت جلو آمد. او به معنای واقعی کلمه جلو آمد، چرا که هیچ بر زبان نیاورد و فقط چندبار جلو آمد و عقب رفت، او فکر میکرد همین جلو آمدن و عقب رفتن برای رد مدعای فیلسوفان الیائی کافی است. از مدتها پیش که، دستکم هر از چندگاهی، فکر و ذکرم این مسأله بوده که آیا تکرار ممکن است و معنایش چیست، و آدمی با تکرار کردن میبازد یا میبرد، یک بار ناگهان به ذهنم خطور کرد: «باید که رخت سفر به برلین بندی، آنجا که پیشتر بودی، و اینک اطمینان حاصل کنی که آیا تکرار ممکن است و چه معنایی میتواند داشت». در خانه که بودم، این مسأله بفهمینفهمی فلجم کرده بود. هر چه میخواهند بگویند، شک نیست که تکرار نقش مهمی در فلسفهٔ امروز بازی خواهد کرد، چرا که تکرار هر آینه ترجمان قاطعی است از آنچه تذکار برای یونانیان به شمار میآمد. درست به همانگونه که ایشان میگفتند هر دانشی نوعی تذکار است، فلسفهٔ مدرن خواهد گفت که زندگی خود قسمی تکرار است. یگانه فیلسوف عصر جدید که تصوری هرچند مبهم از این مهم داشت لایبنیتس بود تکرار و تذکار در حقیقت یک حرکتاند، فقط در دو جهت مخالف؛ زیرا آنچه به یاد آورده میشود قبلاً وجود داشته است و رو به عقب تکرار میشود و حالآنکه تکرار راستین رو به جلو به یاد آورده میشود. بنابراین تکرار، اگر ممکن باشد، آدمی را شاد میکند و حالآنکه تذکار او را ناشاد میکند ــ البته به شرط آنکه فرد به خود زحمت زیستن بدهد و همینکه به دنیا آمد نکوشد بهانهای بتراشد و از بار زندگی شانه خالی کند و مثلاً عذر آورد که چیزی را فراموش کردهام.
عشق به تذکار یگانه عشق شادکام است؛ این را نویسندهای گفته است البته که حق با اوست ــ فقط به شرطی که یادمان نرود که به یادآوردن ابتدا آدمی را غمگین میسازد. راست آن است که عشق به تکرار یگانه عشق شادکام است. همچون عشق به تذکار، عشق به تکرار نه بیقراریِ امید را دارد، نه اضطراب شگفت آور کشف را و نه اندوه به یاد آوردن را؛ عشق به تکرار از یقین سرورآمیز «لحظه» یا «آن» (instant) بهره دارد. امید به جامهای نو میماند، آهارخورده و شقورق و شیک، که با این همه هرگز آن را تن نکردهای و از همین روی نمیدانی آیا اندازهات هست و به تو میآید یا نه. تذکار جامهای است که دور انداختهای، که هرچند زیبا، دیگر اندازهات نیست و برایت تنگ شده است. تکرار جامهای است که هرگز کهنه نمیشود و از بین نمیرود، راحت است و راست بر قامت تو دوخته، نه تنگ و نه گشاد. امید دوشیزهای است دلربا اما ماهیِ گریز است. تذکار پیرزنی زیباست که در لحظه به کاری نمیآید. تکرار همسری محبوب است که هرگز از او سیر نمیشوی چرا که آدمی فقط از تازهها سیر میشود و از قدیمیها هرگز. وقتی کسی آن را دارد، شاد است و نیکبخت، و فقط کسی به تمام معنی شاد است که خود را با این پندار بیهوده نفریبد که تکرار باید چیزی نو باشد، چرا که در آن صورت از آن سیر میگردد. برای امید ورزیدن جوان باید بود، برای به یادآوردن نیز؛ ولی تکرار را خواستن، شهامت میطلبد. آنکه فقط امید میورزد بزدل است، آنکه فقط به یاد میآورد هوسباز است، ولی او که تکرار را میخواهد مرد است، و هرچه مجدانهتر کوشیده باشد معنای این خواهش را درک کند، انسانی عمیقتر است. ولی آنکه در نمییابد که زندگی تکرار است و این زیباییِ زندگی است، خود را محکوم کرده است و سزاوارِ چیزی بیش از آنچه به طور قطع بر سرش میآید نیست ــ هلاکت. امید میوهای هوشرباست که کامروا نمیکند، تذکار نان بخورونمیری است که گرسنگی را رفع نمیکند، اما تکرار نان روزانه است که با دعای سر سفره رفع جوع میکند و کامروا میسازد. وقتی کسی دریای هستی را پیموده باشد، معلوم میشود آیا جرأت دارد بفهمد که زندگی تکرار است و از همین حقیقت محظوظ شود. آنکه پیش از آغاز به زیستن، دریای حیات را نپیموده باشد، هرگز به معنای واقعی نخواهد زیست. آنکه دریای حیات را نپیموده اما از زندگی به تنگ آمده، سست عنصر بوده است. او که تکرار را برگزیند به راستی زندگی میکند. مثل پسربچهها دنبال پروانهها نمیافتد؛ روی پنجهٔ پا هم نمیایستد تا مناظر باشکوه عالم را نظاره کند، چرا که آنها را میشناسد. همچون پیرزنان پشت چرخ نخریسیِ تذکار هم نمینشیند، با اعتماد و اطمینان به راه خود میرود و از تکرار به وجد میآید. آخر اگر تکرار نبود، زندگی چه لطفی داشت؟ چه کسی میخواهد لوحی باشد که زمان هر لحظه بر رویش نقشی نو بنگارد؟ چه کسی میخواهد چیزی به جز یادبود گذشته نباشد؟ چه کسی میخواهد با هر چیز تازه و ناپایدار تحریک شود، با چیزهایی که همچو زنان افسونگر جان را گمراه میکنند؟ اگر خدا هم تکرار را نخواسته بود، جهان هرگز به هستی در نمیآمد. اگر خدا خواستار تکرار نشده بود، آنگاه یا طرحهای روشنِ امید را پی میگرفت یا آن را به تمامی به یاد میآورد و همه چیز را در تذکارش نگاه میداشت. خدا این کار را نکرد، پس جهان پایدار میماند و میپاید چون جهان قسمی تکرار است. تکرار واقعیت بالفعل است و جدیتِ زندگی است. آنکه تکرار را میخواهد، به راستی به بلوغ میرسد. من بهشخصه بر این باورم و البته به این معنا هم هست که جدیت در زندگی به هیچ وجه این نیست که روی کاناپه لم بدهی و دندانهایت را خلال کنی... یا برای خودت کسی باشی (مثلاً عضو شورای شهر) یا در خیابان با وقار و غرور قدم برداری... یا سری میان سرها باشی (مثلاً حضرت اسقف)، و البته میرآخور دربار بودن نیز دخلی به جدیتِ زندگی ندارد. همهٔ این قبیل چیزها به چشمم مضحکه است، آن هم مضحکهای گاه رقتانگیز.»
حجم
۱۷۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱۷۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
نظرات کاربران
خود کتاب رو توصیه میکنم اما این ترجمه رو نه!! من هردو ترجمهی موجود در بازار رو خوندم و بررسی کردم و توصیه میکنم ترجمهی اقای حاجی بیگلو رو تهیه کنید.
کتاب مهم و ارزشمندی است که ترجمه خوب و علمی آن را همراهی کرده است. جناب نجفی ترجمه های خیلی خوبی از آثار کیرکگور ارائه داده اند که در شناخت این فیلسوف به جامعه ما واقعا جایش خالی بود.