کتاب پیگمالیون
معرفی کتاب پیگمالیون
کتاب پیگمالیون نوشتهٔ جورج برنارد شاو و ترجمهٔ آرزو شجاعی است. نشر قطره این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی نمایشنامهای پنجپردهای.
درباره کتاب پیگمالیون
کتاب پیگمالیون دربردارندهٔ نمایشنامهای پنجپردهای نوشتهٔ جورج برنارد شاو است. برنارد شاو نیز این نمایشنامه را تحتتأثیر اسطورهٔ یونانی «پیگمالیون» نوشته است. عنوان برخی از شخصیتهای این متن نمایشی عبارت است از «هیگینز»، «خانم پیرس»، «دولیتل»، «الیزا» و «نپوماک».
نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب پیگمالیون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی و علاقهمندان به نمایشنامههای خارجی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پیگمالیون
«پیکرینگ: تو هیچوقت در هیچ مرحلهای شکست نخوردی. [به سمت پیانو میچرخد.] من خودم ترجیح میدهم با کشف روحیات جدیدی در خودم از موقعیتها لذت ببرم، باعث میشود که دوباره احساس جوانی کنم. درهرصورت، موفقیت بزرگی بود، موفقیتی عالی. دو یا سه بار بهشدت ترسیدم، چون الیزا کارش را بسیار خوب انجام داد. میدانی، بسیاری از مردم عادی بههیچعنوان نمیتوانند این کار را انجام دهند. آنقدر احمقاند که فکر میکنند برای افرادی در موقعیت آنها شخصیت خودبهخود و بهطور طبیعی پدید میآید و به همین خاطر هیچوقت چیزی نمیآموزند. همیشه برای انجام عملی بهنحو عالی، تخصص لازم است.
هیگینز: بله، همین مرا دیوانه میکند. مردم احمق نمیدانند چه وظیفهٔ ابلهانهای بر دوش دارند [برمیخیزد.] درهرصورت، همهچیز گذشته و حالا دیگر میتوانیم بدون وحشت از فردا به خواب برویم.
خشم بر جذابیت الیزا میافزاید.
پیکرینگ: فکر میکنم من هم باید به تو بپیوندم. درهرصورت، موفقیت بزرگی بود. پیروزی برای تو. شببهخیر. [بیرون میرود.]
هیگینز: [به دنبالش میرود.] شببهخیر. [در میان در میایستد، از روی شانهاش میگوید.] الیزا! چراغها را خاموش کن و به خانم پیرس بگو صبح برایم قهوه درست نکند. چای میخورم. [بیرون میرود.]
الیزا سعی میکند خودش را کنترل کند و بیتفاوت باشد. برمیخیزد و بهسوی بخاری میرود تا چراغها را خاموش کند. نزدیک بخاری که میرسد، به سرحد انفجار رسیده است. روی صندلی هیگینز مینشیند و دستههای آن را محکم میگیرد. بالاخره خودش را رها میکند و با عصبانیت بر روی زمین میافتد، درحالیکه بهشدت برآشفته است.
هیگینز: [در خارج از اتاق با خشمی مأیوسانه میگوید.] دمپاییهای لعنتیام را کجا گذاشتهام؟ [در میان در ظاهر میشود.]
الیزا: [دمپاییها را برمیدارد و آنها را یکی پس از دیگری با عصبانیت بهسویش پرتاب میکند.] این هم دمپاییهایت. بگیر، دمپاییهایت را بگیر! امیدوارم که یک روز خوش نبینی!
هیگینز: [تعجبزده] چه شده! [بهسوی او میرود.] چه اتفاقی افتاده؟ بلند شو [او را بلند میکند.] مشکلی پیش آمده؟
الیزا: [نفسش بریده است.] برای تو اتفاقی نیفتاده. من شرطت را برایت بردم. اینطور نیست؟ همین برایت کافی است. فکر میکنم من برایت اهمیتی نداشته باشم.
هیگینز: تو شرط را برایم بردی؟ تو؟ تو حشرهٔ گستاخ؟ من شرط را بردم. چرا دمپاییها را به طرفم پرت کردی؟»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه