کتاب آن گاه که از فهم جهان در می مانیم
معرفی کتاب آن گاه که از فهم جهان در می مانیم
کتاب آن گاه که از فهم جهان در می مانیم نوشتهٔ بنجامین لاباتوت و ترجمهٔ فرزانه طاهری است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. این کتاب به نظر بسیاری از منتقدان ژانر ادبی جدیدی را پیش نهاده است. برخی آن را رمان خواندهاند و برخی مجموعهداستان همراه با یک رمان کوتاه در میانه. اگر از ردهای که در آنها جایزه گرفته یا نامزد شده تبعیت کنیم، رمان است. میتوان آن را رمان غیرداستانی دیستوپیایی هم دانست که زمان وقوع آن نه آینده که زمان حال است. در این برساخته داستانی بنیادنهاده بر رخدادهای واقعی با بزرگترین ذهنها در حوزهٔ فیزیک و ریاضی و شیمی در ترکیبی از واقعیت و تخیل همراه میشویم.
درباره کتاب آن گاه که از فهم جهان در می مانیم
این پایان جبرگرایی است. اصل عدم قطعیت هایزنبرگ امید تمام کسانی را بر باد میداد که به جهان منظم و بقاعدهای که فیزیک نیوتنی وعده داده بود ایمان داشتند. به نظر جبرگرایان، اگر میشد قوانین حاکم بر ماده را برملا کرد، میشد به کهنترین گذشته دست یازید و دورترین آینده را پیشبینی کرد. ریاضی دارد جهانمان را تا نقطهای تغییر میدهد که نهایتاً طی ده بیست سال آینده اصلاً دیگر نتوانیم درک کنیم که انسانبودن واقعاً یعنی چه. میتوانیم اتم را بشکافیم، برگردیم و به نخستین نور خیره شویم، و پایان جهان را فقط با مشتی معادله پیشبینی کنیم، اما همیشه چیزی مبهم، نامتعین و غیرقطعی باقی میماند.
بنجامین لاباتوت، نویسندهٔ شیلیایی، سال ۱۹۸۰ به دنیا آمد و در هلند و آرژانتین بزرگ شد. او اکنون در شیلی زندگی میکند و به زبان اسپانیایی مینویسد. کتاب آن گاه که از فهم جهان در می مانیم در سال ۲۰۲۱ برندهٔ جایزهٔ انجمن قلم انگلستان شد و در ردیف ده کتاب برتر سال ۲۰۲۱ نشریهٔ نیویورک تایمز قرار گرفت.
خواندن کتاب آن گاه که از فهم جهان در می مانیم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آثار غیرداستانی دیستوپیایی (پادآرمانشهری، ویرانشهری) پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آن گاه که از فهم جهان در می مانیم
«در ۲۴ دسامبر ۱۹۱۵، آلبرت اینشتین، وقت نوشیدن چای در آپارتمانش در برلین، پاکتی دریافت کرد که از سنگرهای جنگ جهانی اول فرستاده شده بود.
این پاکت سرتاسر قارهای را طی کرده بود که در آتش میسوخت؛ پاکت مچاله بود و کثیف و گِلی، یک گوشهاش کاملا پاره شده بود و نام فرستنده زیر لکه خون بزرگی پنهان شده بود. اینشتین با دستکش آن را برداشت و با چاقو بازش کرد. در داخل پاکت نامهای بود حامل آخرین شرار ذهن نابغهای حقیقی: کارل شوارتزشیلد، اخترشناس، فیزیکدان، ریاضیدادن و ستوان ارتش آلمان.
«همانطور که ملاحظه میکنید، جنگ، بهرغم حجم آتش سنگینی که بر سرمان میبارد، آنقدر با من مهربان بوده که اجازه بدهد از همهاش فاصله بگیرم و اینطور در سرزمین ایدههای شما قدم بزنم.» اینها آخرین کلمات نامهای بود که اینشتین خواند و بهتزده به جا ماند ــ نه از این بابت که یکی از محترمترین دانشمندان آلمان فرماندهی واحد توپخانهای را در جبهه روسیه به عهده داشت، و نه بابت هشدارهای مرموز دوستش درباره فاجعهای قریبالوقوع، بلکه به دلیل آنچه پشت کاغذ نوشته بود: شوارتزشیلد، با دستخطی بسیار ریز که اینشتین فقط با ذرهبین توانست از آن سر در بیاورد، نخستین راهحل دقیق معادلات نسبیت عام را برایش فرستاده بود.
اینشتین ناچار شد بارها و بارها آن را بخواند. چه وقت نظریهاش را منتشر کرده بود؟ یک ماه پیش؟ کمتر از یک ماه؟ امکان نداشت شوارتزشیلد توانسته باشد معادلاتی تا این اندازه پیچیده را ظرف مدتی به این کوتاهی حل کرده باشد در حالی که حتی خود او ــ که این معادلهها را خلق کرده بود! ــ فقط توانسته بود راهحلهای تقریبی برایشان پیدا کند. راهحل شوارتزشیلد دقیق بود؛ دقیقا توصیف کرده بود که جرم یک ستاره چگونه شکل فضا و زمان را در پیرامون خود تغییر میدهد.
راهحل در دست اینشتین بود، اما نمیتوانست باور کند. میدانست که این نتایج کمک بزرگی برایش خواهد بود تا توجه جامعه علمی را، که تا آن زمان به دلیل پیچیدگی نظریهاش چندان شوقوشوری نسبت به آن نشان نداده بود، برانگیزد. دیگر به خودش قبولانده بود که احتمالا هیچکس راهحل دقیق معادلههای او را نخواهد یافت ــ دستکم در زمان حیات او. اینکه شوارتزشیلد این کار را در میانه انفجار خمپارهها و ابرهای گاز سمی انجام داده بود معجزهای تمامعیار بود. به محض اینکه توانست بر خود مسلط شود، در پاسخ شوارتزشیلد نوشت: «انتظار نداشتم کسی بتواند راهحل درست مسئله را به این شکل ساده تبیین کند!» و قول داد که کار او را به فرهنگستان ارائه بدهد، غافل از اینکه دارد برای مردی نامه مینویسد که دیگر زنده نیست.
ترفندی که شوارتزشیلد به کار گرفته بود ساده بود: او ستارهای مطلقا کامل و کروی را تحلیل کرده بود که نه میچرخد و نه بار الکتریکی دارد، بعد با استفاده از معادلههای اینشتین محاسبه کرده بود که این جرم چگونه در فضا اعوجاج ایجاد میکند، شبیه به اعوجاج تشک وقتی یک گلوله توپ جنگی رویش بگذارند.
اندازهگیریهایش آنقدر دقیق بود که حتی امروز هم برای دنبال کردن رد پای ستارهها، مدارهای سیارات و واپیچشهای شعاع نور وقت عبور از نزدیکی یک جرمِ آسمانی دارای کشش گرانشی چشمگیر به کار میرود.
با اینهمه در نتایجی که شوارتزشیلد به دست آورده بود چیزی عمیقا عجیب وجود داشت.
وقتی پای یک ستاره معمولی در میان باشد که فضای پیرامونش، چنان که اینشتین پیشبینی کرده بود، بهنرمی، مثل ننویی پارچهای که دو کودک روی آن نشسته باشند، انحنا مییافت و پیکره ستاره در مرکز فرورفتگی معلق میماند، مو لای درز این نتایج نمیرفت. مشکل وقتی پیش میآمد که جرم بسیار زیادی در یک مساحت بسیار کم متمرکز میشد، همان اتفاقی که میافتد وقتی سوخت یک ستاره غول به پایان میرسد و میرُمبد. بنا بر محاسبات شوارتزشیلد در چنین وضعیتی فضازمان صرفا خم نمیشود؛ از هم دریده میشود. ستاره به فشردهشدن ادامه میدهد و چگالیاش افزایش مییابد تا زمانی که نیروی گرانش چنان قدرتمند میشود که فضا تا بینهایت خم برمی دارد و در خود بسته میشود. نتیجه به وجود آمدن مغاکی است که برای همیشه از باقی کیهان جدا میشود و هیچچیز نمیتواند از آن بگریزد.
نامش را تکینگی شوارتزشیلد گذاشتند.»
حجم
۱۶۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱۶۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه