جان لاک | بیوگرافی، دانلود و خرید کتاب‌های الکترونیکی و صوتی

جان لاک

زندگینامه و معرفی کتاب‌های جان لاک

جان لاک (John Locke) در ۲۹ اوت ۱۶۳۲ در سامرستِ انگلستان به دنیا آمد و در ۲۸ اکتبر ۱۷۰۴ در اسکس از دنیا رفت. او فیلسوفی انگلیسی بود که آثارش بدل به پایه‌های تجربه‌گرایی فلسفی مدرن و لیبرالیسم سیاسی، به‌ویژه لیبرالیسم کلاسیک تبدیل شد. او الهام‌بخش دو جریان مهم، یعنی روشنگری در اروپا و قانون اساسی در ایالات متحده بود. تفکر فلسفی او نزدیک به تفکر بنیانگذاران علم مدرن، به‌ویژه رابرت بویل، اسحاق نیوتن و سایر اعضای انجمن سلطنتی بود. اندیشه‌ی سیاسی او مبتنی بر مفهوم قرارداد اجتماعی بین شهروندان و اهمیت مدارا به‌ویژه در مسائل مذهبی بود. بسیاری از چیزهایی که او در حوزه‌ی سیاست از آن دفاع می‌کرد، پس از انقلاب شکوهمند ۱۶۸۸-۱۶۸۹ در انگلستان و پس از اعلام استقلال کشور در سال ۱۷۷۶ در ایالات متحده پذیرفته شد.

بیوگرافی جان لاک

با وجود همدلی خانواده‌ی لاک نسبت به پیوریتانیسم، اما آن‌ها در کلیسای انگلستان باقی ماندند، وضعیتی که زندگی و تفکرات بعدی لاک را تحت تاثیر خود قرار داد. لاک که در پنسفورد، نزدیک بریستول بزرگ شده بود، در آغاز جنگ‌های داخلی انگلستان میان سلطنت چارلز اول و نیروهای پارلمانی تحت رهبری الیور کرامول، ۱۰ساله بود. پدر لاک که یک وکیل بود، به‌عنوان کاپیتان در سواره‌نظام نمایندگان مجلس خدمت می‌کرد. بنابراین، می‌توان حدس زد که از دوران کودکی، لاک هرگونه ادعای پادشاه مبنی بر داشتن حق الهی برای حکومت را رد می‌کرد.

پس از پایان جنگ داخلی اول در سال ۱۶۴۶، پدر لاک توانست برای پسرش که ظاهراً توانایی تحصیلی خود را نشان داده بود، جایی در مدرسه وست مینستر در اطراف لندن پیدا کند. لاک در سال ۱۶۴۷ در سن ۱۴سالگی به این مؤسسه‌ی مشهور رفت. گرچه این مدرسه توسط دولت جمهوری جدید اداره می‌شد، اما رئیس آن، ریچارد بازبی (که خود محققی برجسته بود) یک سلطنت‌طلب بود. لاک به مدت چهار سال تحت آموزش و کنترل بازبی باقی ماند، مردی که بسیار منظم بود و نظم برایش اهمیتی حیاتی داشت. در ژانویه ۱۶۴۹، تنها نیم مایل دورتر از مدرسه‌ی وست مینستر، چارلز به دستور کرامول سر بریده شد. پسران اجازه‌ی حضور در مراسم اعدام را نداشتند، اگرچه آن‌ها بدون شک به‌خوبی از وقایع اطراف آگاه بودند.

برنامه‌ی درسی وست مینستر دور محور زبان‌های لاتین، یونانی، عبری، عربی، ریاضیات و جغرافیا بود. در سال ۱۶۵۰، لاک به‌عنوان دانش‌پژوه پادشاه انتخاب شد، منصبی که هم برایش افتخاری دانشگاهی به بار آورد و هم منفعتی مالی که او را قادر ساخت چندین کتاب و عمدتاً متون کلاسیک به زبان یونانی و لاتین را خریداری کند. اگرچه لاک ظاهراً شاگرد خوبی بود، اما از تحصیل لذت نمی‌برد. او در میانسالی مدارس شبانه‌روزی را به دلیل تأکید بیش از حد آن‌ها بر تنبیه بدنی و رفتار غیرمتمدنانه با دانش‌آموزان مورد انتقاد قرار داد. او در یکی از آثار تأثیرگذار خود یعنی «برخی از اندیشه‌های مربوط به آموزش» (۱۶۹۳)، بر برتری تدریس خصوصی برای آموزش مردان جوان استدلال می‌کند.

ورود به آکسفورد

در پاییز ۱۶۵۲، لاک، در سن تقریباً ۲۰سالگی، وارد کلیسای مسیح، بزرگ‌ترین کالج دانشگاه آکسفورد و مقر دربار چارلز اول در طول جنگ های داخلی شد. اما دوران سلطنت‌طلبی آکسفورد اکنون تمام شده بود و پیروان پیوریتن کرامول اکثر مناصب را پر کرده بودند. کرامول خود صدراعظم بود و جان اوون، کشیش سابق کرامول، معاون و رئیس دانشگاه بود. با این حال، اوون و کرامول نگران بودند که دانشگاه را در اسرع وقت به حالت عادی بازگردانند و تا حد زیادی در انجام آن موفق بودند.

لاک بعدها نوشت که برنامه‌ی درسی دوره‌ی کارشناسی در آکسفورد را کسل‌کننده و غیرمحرک می‌دانسته است. این دانشگاه هنوز عمدتاً متعلق به دانشگاه قرون وسطی بود، تمرکز زیادی بر ارسطو (به‌ویژه منطق او) داشت و تا حد زیادی ایده‌های جدید مهم در مورد ماهیت و خاستگاه دانش را که در نوشته‌های فرانسیس بیکن (۱۵۶۱-۱۶۲۶)، رنه دکارت (۱۵۹۶-۱۶۵۰) و سایر فلاسفه‌ی طبیعی توسعه یافته بود را نادیده می‌گرفت. اگرچه آثار آن‌ها در برنامه‌ی رسمی درسی نبود، اما لاک آن‌ها را مطالعه می‌کرد. او در سال ۱۶۵۶ با مدرک لیسانس فارغ‌التحصیل شد و دو سال بعد فوق‌لیسانس گرفت و در همان زمان به عنوان دانشجوی (معادل همکار) کلیسای مسیح انتخاب شد. لاک در آکسفورد با برخی از حامیان علم جدید از جمله اسقف جان ویلکینز، ستاره‌شناس و معمار کریستوفر رن، پزشکان توماس ویلیس و ریچارد لوور، فیزیکدان رابرت هوک، و مهم‌تر از همه، الهی‌دان و فیلسوف طبیعی و برجسته رابرت بویل ارتباط برقرار کرد. لاک در کلاس‌های ایاتروشیمی (کاربرد اولیه‌ی شیمی در پزشکی) شرکت کرد و دیری نپایید که با بویل در تحقیقات پزشکی مهم در مورد خون انسان همکاری کرد. قرار بود از این به بعد پزشکی نقش اصلی را در زندگی او ایفا کند.

احیای سلطنت انگلیس در سال ۱۶۶۰ یک موهبت ضدونقیض برای لاک بود. این امر باعث شد بسیاری از همکاران علمی او به لندن بازگردند، جایی که به‌زودی انجمن سلطنتی را تأسیس کردند که محرک بسیاری از تحقیقات علمی بود. اما در آکسفورد، آزادی جدیدی که بعد از کنترل پیوریتن‎ها به ارمغان آمده بود، رفتارهای سرکش و شور و شوق مذهبی جدیدی را در بین دانشجویان تشویق کرد. این افراط و تفریط باعث شد که لاک نسبت به تغییرات سریع اجتماعی محتاط باشد، نگرشی که بدون شک تا حدودی نشان‌دهنده‌ی اضطراب دوران کودکی او در طول جنگ‌های داخلی بود.

کتاب دو قطعه درباره حکومت

لاک در اولین اثر سیاسی اساسی خود، «دو قطعه درباره‌ی حکومت» (که در سال ۱۶۶۰ تألیف شد اما اولین بار سه قرن بعد، در سال ۱۹۶۷ منتشر شد) از موضعی بسیار محافظه‌کارانه دفاع کرد: دولت در قانون‌گذاری در مورد هر موضوع دینی که مستقیماً با اعتقادات اساسی مسیحیت مرتبط نیست کاملا مشروعیت دارد که به نفع ثبات سیاسی عمل کند. این دیدگاهْ پاسخی به تهدید محسوس هرج‌ومرج ناشی از اختلافات فرقه‌ای بود؛ دیدگاهی که خود لاک حدود سی سال بعد در «دو رساله درباره‌ی حکومت» (۱۶۸۹) آن را نقض کرد.

مقالاتی درباب قانون طبیعت

در سال ۱۶۶۳ لاک به‌عنوان سانسور ارشد در کلیسای مسیح منصوب شد، پستی که او را ملزم به نظارت بر مطالعات و نظم و انضباط دانشجویان کارشناسی و ایراد یک سری سخنرانی می‌کرد. نوشته‌های حاصل از این سخنرانی‌ها که «مقالاتی درباب قانون طبیعت» نام گرفت و برای اولین بار در سال ۱۹۵۴ منتشر شد، بنیان اولیه دیدگاه‌های فلسفی او را تشکیل می‌دهد، بنیانی که بسیاری از آن‌ها تا پایان عمر کم‌وبیش بدون تغییر باقی ماندند. از میان این دو احتمالاً مهم‎ترین آن‌ها، اول، تعهد او به یک قانون طبیعی، یک قانون اخلاقی طبیعی که زیربنای درستی یا نادرستی تمام رفتارهای انسانی است، و دوم، پیروی او از این اصل تجربه‌گرایانه بود که تمام دانش، از جمله دانش اخلاقیات، برگرفته از تجربه است و ربطی به ایده‌های ذاتی درون ذهن ندارد. این ادعاها در فلسفه‌ی بالغ او، هم از نظر نظریه‌ی سیاسی و هم از نظر معرفت‌شناسی، ادعاهای محوری او بودند.

مشهورترین و مهم‌‎ترین اندیشه‌های جان لاک در نظریه‌ی سیاسی

تعریف لاک از قدرت سیاسی یک بعد اخلاقی مهم دارد. این یک «حق» وضع قوانین و اجرای آن برای «مصلحت عمومی» است. قدرت برای لاک هرگز به معنای «ظرفیت» نیست، بلکه همیشه به معنای «ظرفیت مصوب اخلاقی» است. اخلاق کل آرایش جامعه را فرا می‌گیرد و این دقیقا همین اصل اخلاقی است که جامعه را مشروع می‌کند.

خوانش لاک از جامعه‌ی سیاسی مبتنی بر بررسی فرضی شرایط انسانی قبل از شروع زندگی جمعی است. در این «وضع طبیعی»، انسان‌ها کاملاً آزاد هستند. اما این آزادی بی‌قید و شرط نیز نیست، زیرا در محدوده‌ی قانون طبیعی تنظیم شده است. این یک وضعیت برابری است که خود عنصر اصلی روایت لاک است. برخلاف دنیای فیلمر، هیچ سلسله‌مراتب طبیعی در بین انسان‌ها وجود ندارد. هر فرد به طور طبیعی آزاد و برابر است و تنها تابع اراده‌ی «سازنده‌ی بی‌نهایت خردمند» است. علاوه بر این، هر فرد موظف به اجرا و همچنین اطاعت از این قانون طبیعی است. این وظیفه است که به انسان‌ها حق مجازات مجرمان را می‌دهد. اما در چنین حالتی بدیهی است که قراردادن حق مجازات در دست هر فردی ممکن است منجر به بی‌عدالتی و خشونت شود. اگر انسان‌ها با یکدیگر قراردادی منعقد کنند تا با رضایت مشترک یک دولت مدنی را با قدرت اجرای قانون طبیعی در بین شهروندان آن ایالت به رسمیت بشناسند، این مشکل قابل رفع است. اگرچه هر قراردادی تا زمانی مشروع است که قانون طبیعت را نقض نکند، اغلب اتفاق می‌افتد که تنها در صورتی می‌توان قراردادی را اجرا کرد که یک مقام انسانی بالاتر برای الزام رعایت آن وجود داشته باشد. ایجاد چارچوبی که در آن قراردادهایی که آزادانه منعقد می‌شوند قانونی اجرا شوند، کارکرد اصلی جامعه است؛ وضعیتی که تضمین آن در وضع طبیعی و خارج از جامعه‌ی مدنی بسیار دشوارتر است.

لاک قبل از اینکه درباره‌ی ایجاد جامعه‌ی سیاسی با جزئیات بیشتری بحث کند، شرح مفصلی از مفهوم مالکیت خود ارائه می‌دهد، که برای نظریه‌ی سیاسی او اهمیتی اساسی دارد. به گفته‌ی لاک، هر فردی در شخص بودن خود، نوعی دارایی است؛ از آنجایی که هر شخصی به معنای واقعی کلمه مالک بدن خود است. افراد دیگر نمی‌توانند بدون اجازه‌ی او از بدنش برای هر هدفی استفاده کنند. اما فرد می‌تواند از طریق کار مالکیتی فراتر از بدن خود به دست آورد. با آمیختن کار خود با اشیای موجود در جهان، شخص حقی بر ثمره‌ی آن کار به دست می‌آورد. اگر کار کسی یک مزرعه بایر را به محصول تبدیل کند یا یک توده‌ی چوب را به خانه تبدیل کند، آن‌گاه ثمره‌ی ارزشمند آن کار، محصول یا خانه، به مالکیت او بدل می‌شود. دیدگاه لاک پیشروی نظریه‌ی ارزش کار بود که توسط اقتصاددانان قرن نوزدهم دیوید ریکاردو و کارل مارکس به اشکال مختلف به بحث گذاشته شد.

مشهورترین و مهم‌‎ترین اندیشه‌های جان لاک در معرفت‌شناسی

لاک بیش از پنج سال (۱۶۸۳-۱۶۸۹) در هلند بود. او در آنجا دوستان جدید و مهمی پیدا کرد و با تبعیدیان دیگر از انگلستان ارتباط داشت. او همچنین اولین نامه‌ی خود را با عنوان «نامه‌ای درباب تساهل» نوشت که در سال ۱۶۸۹ به‌صورت ناشناس به زبان لاتین منتشر شد و جستاری درخصوص فاهمه‌ بشری را کامل کرد، مهم‌ترین ایده‎‌هایی که در این کتاب معرفی می‌شوند شامل تصورات، کیفیات اولیه و ثانویه، هویت شخصی، ترکیب ایده‌ها، لوح سفید، زبان و دانش است.

موضوع غالب این «جستار» این سوال است: ظرفیت ذهن انسان برای درک و دانش چیست؟ لاک در فصل مقدماتی خود توضیح می‌دهد که این «جستار» به‌عنوان کمکی به خود دانش ارائه نمی‌شود، بلکه به‌عنوان وسیله‌ای برای پاک‌کردن برخی از زباله‌های فکری ارائه می‌شود که در سر راه دانش قرار دارند. او نه‌تنها اسکولاستیک‌های قرون وسطی و پیروان آن‌ها را در نظر داشت، بلکه برخی از معاصران خود را نیز در نظر داشت. اسکولاستیک‌ها (کسانی که ارسطو و مفسران او را منبع همه‌ی دانش فلسفی می‌دانستند و هنوز بر تدریس در دانشگاه‌های سراسر اروپا تسلط داشتند) توسط لاک به این متهم شدند که اصطلاحاتی فنی و اغلب مبهم (مانند جوهر) وارد کرده‌اند که پس از بررسی دقیق تقریبا هیچ حس و معنای دقیقی نداشتند.

لاک جستار را با رد این دیدگاه آغاز می‌کند که انواع معینی از دانش (آگاهی از وجود خدا، برخی حقایق اخلاقی، یا قوانین منطق یا ریاضیات) ذاتی هستند و در ذهن انسان در زمان خلقت آن نقش می‌بندند. لاک برعکس استدلال می‌کند که نمی‌توان گفت که یک تصور «در ذهن» است تا زمانی که فرد از آن آگاه باشد. اما نوزادان انسان هیچ تصوری از خدا یا حقایق اخلاقی، منطقی یا ریاضی ندارند و این تصور صرفاً یک فرض بی‌دلیل برای حفظ موقعیت است. علاوه بر این، مسافران به سرزمین‌های دور از برخورد با مردمی خبر داده‌اند که هیچ تصوری از خدا ندارند و خوردن دشمنان خود را از نظر اخلاقی موجه می‌دانند. لاک معتقد بود که چنین تنوع عقاید دینی و اخلاقی را نمی‌توان با آموزه‌ی ایده‌های فطری توضیح داد، بلکه می‌توان آن را تنها و تنها برگرفته از تجربه دانست، جایی که لاک معتقد بود تنها منشأ اصلی تصورات است.

سال‌های پایانی زندگی جان لاک

لاک تا زمانی که جیمز دوم در انقلاب شکوهمند سرنگون شد در هلند ماند. پس از بازگشت، او به طور فعال در پروژه‌های سیاسی مختلف، از جمله کمک به پیش‌نویس منشور حقوق انگلیسی مشارکت کرد، اگرچه نسخه‌ای که در نهایت توسط پارلمان تصویب شد، در مورد تساهل مذهبی آن‌طور که او می‌خواست پیش نرفت. ویلیام به او پیشنهاد یک پست دیپلماتیک ارشد را داد که او نپذیرفت. در اواخر از سلامت جسمانی برخوردار نبود و هوای آلوده‌ی لندن او را می‌آزرد. بنابراین، او بسیار خوشحال بود که پیشنهاد دوست صمیمی خود داماریس مشام که خود فیلسوف و دختر رالف کودوورث بود را پذیرفت تا با خانواده‌اش در اوتس در های لیور، اسکس، خانه بسازد. او در آنجا آخرین سال‌های زندگی‌اش را صرف بازبینی «جستار» و دیگر آثار، معاشرت با دوستانش از جمله نیوتن و پاسخ طولانی به منتقدانش کرد. پس از یک دوره‌ی طولانی بیماری، لاک درحالی‌که داماریس برایش کتاب مقدس می‌خواند، درگذشت.