کتاب کوتاه ترین سایه
معرفی کتاب کوتاه ترین سایه
کتاب کوتاه ترین سایه؛ مفهوم حقیقت در فلسفه نیچه نوشتهٔ النکا زوپانچیچ و ترجمهٔ صالح نجفی و علی عباس بیگی است و انتشارات شرکت کتاب هرمس آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب کوتاه ترین سایه
النکا زوپانچیچ در کتاب کوتاهترین سایه میکوشد به یک پرسش پاسخ گوید، پرسشی که شاید از دید خیلیها پاسخش روشن باشد: «چه چیز نیچه را نیچه کرده است؟» اکثر خوانشهای مُد روز نیچه را متفکری معرفی میکنند که «جلوتر از زمان خودش بود» و به همین سبب درست خوانده و فهم نمیشد اما بعد میافزایند که سرانجام زمان نیچه فرا رسیده است و بدین ترتیب به سر نیچه و خوانندگانش منت میگذارند و سخنهای اغلبْ خلافآمد عادت او را تا سطح ابراز عقایدی شخصی پایین میآورند که هر کسی ممکن است با آنها همداستان شود. زوپانچیچ میکوشد نشان دهد وجه ممیز کار و اندیشه نیچه هیچ نیست مگر «ازمدافتادگی» او. از دید زوپانچیچ، نیچه نه فقط در زمانه خودش بلکه در هر زمانی متفکری است بیرون از جریان اصلی. او نویسندهای بیوقت است، خروسی بیمحل در اقلیم تفکر. زوپانچیچ در کتاب خود، در دو بخش، دو جنبه از فلسفه نیچه را بررسی میکند. در بخش اول، سه مضمون محوری تفکر نیچه را بازمیخواند: ۱) اعلام مرگ خدای مسیحی (حکمی که بنا به قرائت زوپانچیچ معنایی دوگانه دارد: «خدا مرده است» و «مسیحیت پس از مرگ خدا زنده ماند»)؛ ۲) آرمان زهد؛ و ۳) نیستانگاری یا نیهیلیسم. به اعتقاد زوپانچیچ این سه مضمون در وضعیت پستمدرن کنونی ــ جهانی که بر مدار مذهب اصالت لذت (هدونیسم) میگردد ــ حضوری بس پررنگ دارند.
در بخش دوم به سراغ استعاره «نیمروز» در کار نیچه و پیامدهای آن برای تلقی نیچه از «حقیقت» میرود. نیمروز در نوشتههای نیچه قسمی تصویر، استعاره یا «مفهومی غیرمفهومی» است: نیمروز بنا به توصیف نیچه لحظهای نیست که همه سایهها رنگ میبازند و محو میشوند بلکه لحظه «کوتاهترین سایه» است ــ نه لحظه یکی شدن تمامی چیزها در آغوش وحدتبخش آفتاب بلکه لحظه شکاف خوردن، لحظه دوتا شدن یکیها و به تعبیر نیچه لحظهای که «یک به دو بدل میشود». به زعم زوپانچیچ این تلقی تازه از مفهوم دو (the Two) مهمترین نوآوری نیچه در فلسفه است، چندان که عنوان فرعی کتاب «فلسفه دو نزد نیچه» است: دو به معنای تفاوت حداقلی و تأویلناپذیری که درون هر چیز شکاف میاندازد و سرچشمه نیرو و تحرک کل تفکر نیچه و تنش مداوم و درونی آن است.
نیچه در زبان فارسی ملغمهای است از خوشباشی پستمدرن و نسبیگرایی اخلاقی و حکمت خسروانی: نویسندهای که اغلب به دلایل بیربط قاپ دل خوانندگان را میرباید. آری گفتن به زندگی یعنی لذتپرستی و خوشباشی؛ «چنین گفت زرتشت» یعنی توسل جستن یکی از خلاقترین متفکران قرن نوزدهم اروپا به پیامبر ایران باستان؛ و غروب بتها یعنی بیمعنا شدن همه آرمانها و سیطره عقاید شخصی به عوض جستجوی حقیقت و پیکار فکری.
این در حالی است که کتاب کوتاهترین سایه را باید بر پسزمینه قرائتهای رایج در غرب و در واکنش به خلاقترین پروژههای بازخوانی نوشتهها و اندیشههای او خواند.
خواندن کتاب کوتاه ترین سایه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که در خصوص آرا و اندیشهٔ نیچه پژوهش میکنند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کوتاه ترین سایه
«تز نیچه در واقع دو وجه دارد: «خدا مرده است»، و «مسیحیت پس از مرگ خدا زنده ماند». چنان که خواهیم دید، آرمان زهد، در خالصترین صورت خود، دقیقا با ماهیت این مسیحیتِ بیخدا مرتبط است.
هنگام بحث در باب تز مرگ خدا باید به دقت میان دو مدعایی که به هیچ رو عین هم نیستند تمایز بگذاریم. مدعای نخست را هگل صورتبندی کرد و بعدا لکان در آن کندوکاو کرد: قضیه این نیست که فقط پسر خدا بر صلیب جان میسپارد و خود خدای (متعال) صحیح و سالم میماند. خدا نیز بر صلیب جان میسپارد و این «مرگ خدا» شرط لازم برای تولد مسیحیت است. ساده بگوییم، مرگ خدا شرط لازم برای ایجاد آن پیوند کلی و شاملی است که خدا در آن در تراز نظم نمادین زاده میشود؛ مرگ خدا عرصه بدهی یا دَین (نمادینی) را میگشاید که ما در آن جای میگیریم. از همین روست که لکان، با ارجاع آشکار به «خدا مرده استِ» نیچه، تصریح میکند که خدا همیشه خدایی مرده بوده است و او لاجرم از همان آغاز مسیحیت مرده بوده است. نتیجه منطقی این قضیه آن است که اذعان به «مرگ خدا» بهواقع هیچ جنبه ویرانگر و براندازانهای ندارد ــ یا دقیقتر بگوییم: این گزاره را که «خدا مرده است» نمیتوان به سادگی بنیادی برای الحاد و بیخدایی تعبیر کرد. معالوصف، این نکتهسنجی هگلی ـ لکانی، هر قدر هم بجا باشد، از جهتی جان کلام نیچه را نشان نمیدهد، زیرا اصل مطلب در حکم نیچه در ترازی یکسره متفاوت جای دارد. حکم نیچه دقیقا ناظر بر مرگ خدای نمادین است، یعنی مرگ خدا در مقام قدرت نظم نمادین، به منزله نام پیوند نمادین مسیحی. گزاره «خدا مرده است» در کلام نیچه به عبارتی راجع به نوعی پیکربندی تازه است ــ و البته لکان از این پیکربندی تازه غافل نمیماند زیرا او نیز صورتبندی دردناکی از آن پیشنهاد میکند: «ما دیگر صرفا به واسطه نوعی بدهی یا دَین نمادین گناهکار نیستیم ... خود آن بدهی که ما در آن شأن و جایگاهی داریم ممکن است از ما گرفته شود، و در اینجاست که ممکن است احساس بیگانگی کامل با خود کنیم.» به بیان دیگر، من به تأکید میگویم «خدا مرده است» درکلام نیچه، به تعبیری، دلالت بر مرگ دوم خدا دارد: بر مرگ نمادین او. اما معنای ضمنی این حکم آن است که مرگ خدای نمادین ممکن است خود واقعی باشد.»
حجم
۴۲۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۱۵ صفحه
حجم
۴۲۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۱۵ صفحه
نظرات کاربران
گمی هم کارهای خوب بخوانید بین آنهمه مضخرف ، ایشان در این کتاب به اخلافیات شر در نیچه و کانت از دریچه لاکان می پردازد ، همچین دو کتاب مهم در باره هستی شناسی جنسیت یکی از مسیر فروید و