دانلود و خرید کتاب مادر ماکسیم گورکی ترجمه علی‌اصغر سروش

معرفی کتاب مادر

کتاب مادر نوشتهٔ ماکسیم گورکی و ترجمهٔ علی اصغر سروش است. انتشارات نگاه این رمان مشهور روسی را منتشر کرده است؛ رمانی درمورد کارگرانِ انقلابیِ کارخانه‌ها.

درباره کتاب مادر

کتاب مادر حاوی یک رمان روسی است که دو کتاب را در بر گرفته است. این رمان مشهور که یکی از نمایندگان سبک ادبی رئالیسم (واقع‌گرایی) در ادبیات جهان است، درمورد کارگرانِ انقلابیِ کارخانه‌ها است. این شاهکار با الهام از رخدادهایی واقعی و با محوریت چهرهٔ «پلاژیا ولاسوا» (مادر) و پسرش (پاول)، زندگی وحشتناک کارگران عادی کارخانه‌های روسی را در سال‌های منتهی به انقلاب ۱۹۰۵ میلادی توصیف می‌کند و به بررسی ظهور طبقهٔ پرولتاریا و نقش زنان در جامعه و مبارزات طبقات پایین می‌پردازد. این رمان از نظر لنین، بسیار مهم بود و نقطهٔ عطفی در ادبیات روسیه به حساب می‌آمد. این کتاب هم به‌دلیل اهمیت تاریخی و هم ارزش ادبی آن، به‌عنوان یک اثر هنریْ خوانندگان مدرن را مسحور خود می‌کند؛ یکى از بهترین نمونه‌هاى ادبیات کارگرى و راه‌ورسم مبارزه که دیگر به اثرى کلاسیک بدل شده است. این کتاب درمورد روایت عشق یک مادر به فرزندش و بازگوکنندهٔ تلاش مادری است برای رسیدن به خوشبختی برای خود، فرزند و مردمش. داستان این کتاب با شرح ۵۰ سال از عمر یک کارگر آغاز می‌شود؛ کارگری که در کارخانه کار می‌کند و هر روز در دود کارخانه غرق است. خستگی او را آن‌چنان فرسوده کرده که دیگر تحمل هیچ‌چیز را ندارد و تنها به مست‌کردن پس از کار فکر می‌کند؛ چند لحظه‌ای که می‌تواند از دنیا جدا شود.

خواندن کتاب مادر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ماکسیم گورکی

ماکسیم گورکی با نام کامل «آلکسی ماکسیموویچ پِشکوف» در ۲۸ مارس ۱۸۶۸ به دنیا آمد. او نویسنده و فعال سیاسی اهل روسیه بود که پنج بار نامزد دریافت جایزهٔ نوبل ادبیات شد. او که از بنیان‌گذاران سبک ادبی واقع‌گرایی سوسیالیستی است، پیش از موفقیت در حرفهٔ نویسندگی به‌مدت ۱۵ سال به اقصی‌نقاط امپراتوری روسیه مسافرت و چندین‌بار شغل عوض کرد. اثرات این تجربیات بعدها در نوشته‌های او مشهود بودند. او با دو نویسندهٔ معروف روسی، لئو تولستوی و آنتوان چخوف در ارتباط بود و در خاطراتش به آن‌ها اشاره کرده است. گورکی عضو فعال جنبش سوسیال‌دموکرات مارکسیستی بود و علناً با حکومت تزار مخالفت می‌کرد؛ برای مدتی نیز با ولادیمیر لنین و الکساندر بوگدانف از شاخهٔ بلشویکی حزب همراه بود، ولی بعدها به منتقد تندِ لنین تبدیل شد و او را شخصی بیش‌ازحد جاه‌طلب، بی‌رحم و تشنهٔ قدرت توصیف کرد که هیچ مخالفتی را هم بر نمی‌تابد. گورکی بخش عمده‌ای از عمرش را هم در دوران تزاری و هم بعدها در دوران شوروی، در تبعید خارج از روسیه گذراند. در سال ۱۹۳۲ با دعوت شخص استالین به اتحاد جماهیر بازگشت. معروف‌ترین آثار ماکسیم گورکی عبارتند از «در اعماق»، «مادر»، «بیست‌وشش مرد و یک دختر»، «آوای مرغ طوفان» و «دوران کودکی». ماکسیم کورگی ۱۸ ژوئن ۱۹۳۶ درگذشت.

بخشی از کتاب مادر

«سه روز مانده به محاکمه، وحشت عجیبی وجود پلاگه را در برگرفت و چون محاکمه فرا رسید باری که پشتش را خم می‌کرد با خود به محکمه برد. در کوچه، همسایه‌های سابق محله را به جا آورد و برای جواب سلام آن‌ها خموشانه خم گشت و با شتاب از میان جمعیت غم زده راهی برای خود باز کرد و در راهروها و سپس در تالار دادگاه به خانواده‌های متهمان برخورد کرد. با صدای گرفته صحبت می‌کردند و صحبت‌هایی بین آن‌ها ردوبدل می‌شد که مادر نمی‌فهمید. از هیاهوی جمعیت حس دلخراشی بر می‌خاست که به پلاگه سرایت می‌کرد و بیشتر او را آزار می‌داد.

سیزوف پهلوی خود جایی برای او باز کرد و گفت: «بنشین.»

مادر اطاعت کرد، چین‌های پیراهنش را مرتب کرد و به اطرافش نگاه کرد. به طور مبهم نوارهای سبز و سرخ، لکه‌ها و نخ‌های زرد و نازکی را دید که می‌درخشیدند.

زنی که نزدیک او نشسته بود آهسته گفت: «پسرت، پسر منو بیچاره کرد!»

سیزوف با حالتی گرفته سخن این زن را برید و گفت: «ناتالی، صداتو بِبُر!» مادر چشم‌هایش را به سمت آن زن چرخاند. این شخص مادرِ ساموئیلف بود و کمی آن طرف‌تر پدرش دیده می‌شد که سرش طاس، صورتش زیبا و ریش سرخ رنگش را به شکل بادبزن آراسته بود. پلک‌هایش چین خورده، به جلو نگاه می‌کرد و ریشش می‌لرزید.

از پنجره بلند تالار، روشنایی یکسان و مغشوشی می‌تابید، ذرات برف بر روی شیشه می‌لغزید. بین پنجره‌ها تصویر بزرگی از تزار با قاب ضخیمِ طلاکوب شده دیده می‌شد. قاب این عکس پرتوهای چرکینی داشت و چین‌های شق و رق پرده‌های سنگین که از پنجره‌ها آویخته بود طرفین آن قاب را می‌پوشانیدند. در برابر تصویر، میزی پوشیده از ماهوت سبز تقریبآ تمام طول تالار را اشغال می‌کرد. در سمت راست، در پشت شبکه‌ای آهنین دو نیمکت چوبی قرار داشت و در سمت چپ دو ردیف صندلی راحتی قرمز. پیشخدمت‌ها با یقه سبز و دکمه‌های طلا آهسته می‌رفتند و می‌آمدند. در آن فضای مشکوک صحبت‌های در گوشی خفه می‌لرزید و بوی مبهمی از دوا معلوم نبود از کجا به مشام می‌خورد. رنگ‌ها و زرق و برق‌ها چشم‌ها را خیره می‌ساخت. آدم حس می‌کرد که در میان ترس آشفته‌ای فرو رفته است.

ناگهان یک نفر با صدای بلند شروع به حرف زدن کرد. همه برخاستند، مادر بر خود لرزید و او نیز قد برافراشت و خود را به بازوی سیزوف بند کرد. در گوشه چپ، دری باز شد و پیرمرد کوتاه قد عینکی تلوتلوخوران وارد شد. روی صورت کوچک خاکستری رنگش موهای بناگوشش اندکی می‌لرزید و لب بالایش که تراشیده بود در دهان فرو می‌رفت. استخوان‌های برآمده گونه‌ها و هم‌چنین چانه‌اش بر روی یقه بلند اونیفورم تکیه می‌زدند و گویی که در زیر آن گردنی وجود نداشت. جوانی بلند قد، که انگار صورت گردو سرخش از چینی بود، پیرمرد را نگه داشته بود. پشت سر آن‌ها سه نفر ملبس به اونیفورم‌های پرزرق و برق و سه آقا با لباس شخصی راه می‌رفتند.

مدت طولانی دور میز با هم مشورت کردند و نشستند. سپس یکی از آن‌ها که صورتی بی‌مو داشت و دکمه‌های اونیفورمش باز بود با بی‌اعتنایی و در حالی که لب‌های کلفتش را به سنگینی تکان می‌داد با پیرمرد سخن گفت. پیرمرد بی‌حرکت و شق و رق به حرف‌های او گوش می‌داد. مادر دو لکه کوچک بیرنگ در پشت شیشه‌های عینک او می‌دید.

نزدیک میز تحریر باریکی، در انتهای میز بزرگ، مردی بلند قد و طاس سرفه کنان کاغذهایی را ورق می‌زد.»

Aysa
۱۳۹۹/۰۷/۲۲

کتاب راجب زنی که تموم زندگیش کار خاصی نکرده و به خاطر پسرش وارد راه انقلابی میشه اما کم کم ، میلش به آزادی ، به قول خودش "آتشی رو توی قلبش روشن میکنه که خاموش نمیشه" با اینکه ماکسیم گورکی

- بیشتر
Fereshte
۱۳۹۶/۱۲/۱۷

سونوگرافی جنسیتم را به مادرم شناساند و مادرم آن را به من هر بار که مرا به نام فرشته صدا می زد دخترانگی ام را قلقلک می داد و مسئولیتم را گوش زد می کرد زاده شدم دختربچه ای شدم دختری شدم زن شدم مادر شدم مادر یک دختر شدم تن

- بیشتر
صباخانوم
۱۳۹۶/۱۰/۱۳

یه شاهکار بینظیر حتما بخونید

totoro
۱۳۹۹/۰۷/۱۰

ماکسیم گورکی اونقدر قشنگ تونسته بود افکار و احساسات یک مادر رو بیان بکنه که آدم فکر میکنه شاید این مرد تو زندگیش یه مادر بوده🙃

نسیم رحیمی
۱۳۹۹/۰۵/۱۹

کتاب های انقلابی که مبارزه مردم علیه استبداد رو نمایش میده برای من به شخصه جذاب و قابل احترام هست و از مطالعه این دست کتابها لذت می برم و این کتاب هم جالب و خوب بود اما از اواسط

- بیشتر
Hossein Mehrabi
۱۳۹۹/۰۲/۱۶

کتاب خیلی خوب ،🙏

كاربر نگار حبيبي
۱۳۹۹/۰۳/۲۸

خیلی قشنگ و جذاب بود.

Naarvanam
۱۴۰۱/۰۴/۲۸

خیلی وقت بود از خواندن یک کتاب این همه هیجان زده نشده بودم... لحظه لحظه های رمان "مادر" را ما داریم زندگی میکنیم بااینکه این کتاب صد و شانزده سال پیش و در کشوری دیگر نوشته شده، ولی انگار برای سالهای ۱۳۹۰

- بیشتر
wilhelmina
۱۳۹۹/۰۵/۱۹

منو یاد ژرمینال امیل زولا انداخت،در یک کلمه شاهکار، از خوندنش پشیمون نمیشید

fatemeh
۱۴۰۰/۰۶/۱۹

از خوندنش خیلی لذت بودم. کتاب داستان سرنوشت آدم‌هاییه که از ظلم خسته میشن و برای گرفتن حقشون قیام می‌کنند و باعث اگاهی و روشنی راه دیگران میشن و تا اخرین نفس برای حقشون می‌جنگن

مردم بیچاره از کجا نیروی زجر کشیدن به‌دست می‌آورند؟» مادر آهی کشید و جواب داد: «به اون عادت می‌کنن.»
Aysa
سابقآ اشخاص رو به علت دزدی حبس می‌کردن حالا برای اینکه حقیقتو می‌گن به زندون می‌اندازن.
Amir Reza
مادر بی‌اراده تبسمی کرد و سرش را تکان داد و گفت: «همه چیز عوض شده! پول هم در نظر شماها ارزشی نداره. مردم برای کسب پول به هر کاری تن در می‌دهند حتی روح خودشونو تباه می‌کنن اما برای شماها حکم کاغذ و مهره‌های مسی رو داره. مثل اینکه پول را فقط برای نیکی کردن به دیگران می‌خواین.»
R.Khabazian
هر چه آدم کم‌تر بدونه راحت‌تر می‌خوابه!
پویا پانا
من به جاودانگی آدم‌های شریف معتقدم.
محمدحسین
«حتی خدا را برای فریفتن ما به کار بردند! لباس دروغ و افترا بر او پوشاندند تا روح ما را بکشند...»
شراره
وقتی آدم احمق باشه چاره‌ای جز درد کشیدن و تحمل رنج نداره...»
°DEHGHAN°
حق را در خون نمی‌شود غرق کرد!
پویا پانا
«روح زنده شده را نمی‌توان کشت.»
پویا پانا
«به زودی همه آدم‌های با شرف را به زندان می‌اندازند. واقعآ چه زندگی طاقت فرسایی!»
پویا پانا
«مادران برای همیشه و برای همه چی به اندازه کافی اشک دارن...
Mary gholami
«هزینه زندگی روز به روز گران‌تر می‌شه به همین جهت که مردم از همیشه بدتر شده‌اند. وقتی باید گوشت گاو درجه دو را هر لیوری چهارده کوپک و نان را دو کوپک و نیم بخرند، خوب معلومه که بد می‌شن...»
پویا پانا
این جمله «لئون تولستوی» بسیار معروف است که خطاب به گورکی گفته بود: «بیا و قصه‌ای برایم بگو، تو بسیار خوب و ماهرانه داستان می‌گویی، قصه‌ای از دوران کودکی‌ات بگو، هرگز باور ندارم که تو روزی کودک بوده‌ای. چنان داستان‌گو هستی انگار که عاقل و بالغ از مادر زاده‌ای.»
saeed_vadi
وقتی قلب آدم با حرارت نمی‌سوزه خیلی دوده می‌گیره...
R.Khabazian
یک نفر، مخصوصآ یک زن وقتی غمگینه ممکن نیست موسیقی رو حس نکنه..
شراره
با دریای خون هم نمی‌توان حقیقت را خاموش کرد...
پویا پانا
برای هر چیز پول لازمه! نه به‌دنیا اومدن و نه مردن هیچ کدوم مفت نیست... این نشریه‌ها و اوراق هم پول لازم داره.
پویا پانا
هزاران نفر هستند که می‌تونن بهتر از شما زندگی کنن، ولی مثل حیوون‌ها زندگی می‌کنن و به خودشون هم می‌بالند که زندگی خوبی دارن مگه در زندگی اون‌ها چه چیزی خوبی وجود داره؟ امروز کار می‌کنن و می‌خورن و بازم فردا همین برنامه است و همه عمرشونو این طوری می‌گذرونن. ضمنآ بچه‌دار هم می‌شن ابتدا با اون‌ها تفریح می‌کنن و وجود آن‌ها را مایه لذت و آرامش خود می‌دونن ولی وقتی کمی بزرگ‌تر شدن و احتیاج به غذای بیشتری پیدا کردن والدین بنای کج خلقی را می‌گذارن، به اون‌ها فحش می‌دن و می‌گن که پرخورها زود باشین بزرگ بشین و برین دنبال کار! دوست دارن که بچه‌هاشونو مثل حیوانات اهلی بار بیارن... این‌که بچه‌ها هم برای شکمشون کار می‌کنن، و همین طور زندگی تکرار می‌شه... هرگز هیچ‌گونه خوشحالی یا فکری که باعث نشاط روح بشه برای آن‌ها وجود نداره. بعضی‌ها همیشه مثل فقرا گدایی می‌کنن و برخی دیگه مثل دزدها، اونچه که احتیاج دارن از دیگری کش می‌رن. قوانین ظالمانه‌ای وضع شده و اشخاصی رو معین کردن که به باتون و هفت‌تیر مسلح‌اند و به این‌ها دستور می‌دن که مردم رو به رعایت قوانین وادار کنین. این قوانین مایه آسایشه و به ما اجازه می‌ده که خون بشر را بمکیم و وقتی هم که بشر در مقابل فشار خارجی تسلیم نشه پندهایی به زور در کله‌اش فرو می‌کنن که عقلِ او را مطیع کنن...
پویا پانا
«کتاب‌هایی را که می‌خوانم ممنوعه‌اند. خواندنِ آنها قدغنه چون حقایق زندگیِ را بیان می‌کنن... این کتاب‌ها رو مخفیانه چاپ می‌کنن و اگه دست کسی ببینند حتمآ اونو حبس می‌کنن. می‌دونی چرا؟ چون می‌خواسته حقیقت را بفهمه! فهمیدی؟»
Naarvanam
روزی فرا خواهد رسید که عقاب‌ها آزادانه پرواز می‌کنند. و مردم خود را آزاد خواهند ساخت!
پویا پانا

حجم

۳۸۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۵۴ صفحه

حجم

۳۸۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۴۵۴ صفحه

قیمت:
۱۶۳,۰۰۰
۱۱۴,۱۰۰
۳۰%
تومان