کتاب جانی پنیک و انجیل رویاها
معرفی کتاب جانی پنیک و انجیل رویاها
کتاب جانی پنیک و انجیل رویاها نوشتهٔ سیلویا پلات و تد هیوز و ترجمهٔ ثمین نبیپور است و نشر افق آن را منتشر کرده است. جانی پنیک و انجیل رویاها شامل داستانهایی از سیلویا پلات و تد هیوز است.
شاهکارهای ۵ میلیمتری مجموعهای است از آثار مدرن و برجستهٔ ادبیات معاصر جهان، کتابهایی کوچک برای آنکه در یک نشست خوانده شوند. این مجموعه به علاقهمندان کمک میکند که در کمترین زمان و با هزینهای اندک بهترین آثار ادبی جهان را بخوانند. این داستانها درنگی کوتاهاند بر اصیلترین و پیشروترین آثار ادبی، همسو با سلیقهٔ خوانندگان جدی ادبیات.
درباره کتاب جانی پنیک و انجیل رویاها
این کتاب شامل دو داستان از دو نویسندهٔ بزرگ معاصر دنیاست. داستان سیلویا پلات جانی پنیک و انجیل رؤیاها نام دارد و داستان تد هیوز، برف. در داستان برف، راوی داستان فکر میکند تنها بازماندهٔ حادثهٔ سقوط هواپیماست، اما داستان در ادامه مسیری تازهای پیدا میکند. داستان جانی پنیک و انجیل رؤیاها هم دربارهٔ تایپیستی است که در یک بیمارستان کار میکند و با مشکلات مردم مواجه است.
خواندن کتاب جانی پنیک و انجیل رویاها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شاهکارهای داستان کوتاه دنیا پیشنهاد میکنیم.
درباره نویسندگان
سیلویا پلات در بوستون متولد شد. او بیشتر به خاطر شعرهایش، بهخصوص مجموعههای کولوسوس و آریال به شهرت رسید. اما از سال ۱۹۶۳ یعنی وقتی در ۳۰سالگی خودکشی کرد، داستانهای بسیاری در میان یادداشتهای بهجامانده از او یافت شد. امروز، بیش از چهار دهه پس از مرگ پلات، بحثها پیرامون نام و میراث او حکایت از منحصربهفرد بودن این گنجینهٔ ادبی دارد؛ هم در شعر و هم در داستان.
تد هیوز سال ۱۹۳۰ در انگلستان متولد شد و در سال ۱۹۹۸ در ۶۸سالگی در لندن از دنیا رفت و تا امروز بیشتر یک شاعر شناخته شده است. اما هیوز در حوزهٔ داستان کوتاه نیز بسیار فعال بود. هیوزِ پرکار دستی بر آتش نویسندگی برای رادیو و تلویزیون هم داشت. او در سال ۱۹۵۶ با سیلویا پلات آمریکایی ازدواج کرد. این ازدواج تا سال ۱۹۶۳، یعنی زمانی که پلات به زندگیاش پایان داد، ادامه یافت.
بخشی از کتاب جانی پنیک و انجیل رویاها
«هر روز از ساعت نه صبح تا پنج بعدازظهر رو به در دفتر مینشینم و رؤیاهای مردم را تایپ میکنم، البته نه فقط رؤیاهایشان. این کار رؤسایم را راضی نمیکند. من همچنین شکایتهای روزانهٔ مردم را تایپ میکنم؛ مشکلات آنها با مادرشان، با پدرشان، با بطری، با تختخواب، با سردردی که بیهیچ دلیل مشخصی خانهشان را خراب و دنیای عزیزشان را سیاه کرده است. هر که به دفتر ما میآید حتماً مشکلی دارد، مشکلی که آزمایشهای واسرمن یا وکسلر ـ بلووو به تنهایی از پس تشخیص و درمان آن برنمیآیند.
شاید در همان آغاز کار، موشی اندیشیده باشد که چطور این پاهای غولپیکر تمام دنیا را اداره میکنند. خب از جایی که من نشستهام، میدانم که چرخ جهان را یک چیز و تنها یک چیز میگرداند: هراسی شگرف با صورتی مثل سگ، شیطانی، عفریته، فاحشه، ترس با حروف بزرگ و مجزا، ترسی بیشکل. این ترس دقیقاً همان جانیپنیک است؛ چه در خواب و چه در بیداری.
وقتی از من میپرسند کجا کار میکنم، میگویم در یکی از بخشهای مربوط به بیماران سرپایی بیمارستان شهر، دستیار منشی هستم. این توضیح راه را بر تمام سؤالهای دیگر میبندد. مردم دیگر بهندرت به خودشان اجازه میدهند دربارهٔ شغلم سؤال کنند. اما شغل واقعی من تایپ کردن گزارشها و سوابق بیماران است. در خلوت خودم و کاملاً دور از چشم همه، حرفهای را دنبال میکنم که مو به تن دکترهای بیمارستان سیخ میکند. در خلوت آپارتمان تکخوابهام، خودم را منشی شخصی جانی پنیک میدانم و بس.
رؤیایی از پس رؤیایی دیگر. خودم را برای تبدیل شدن به آن شخصیت بینظیر آموزش میدهم، موردی نایابتر از تمام اعضای بخش روانکاوی: یک متخصص رؤیا. نه یک متوقفکنندهٔ رؤیاها، بلکه یک توضیحدهندهٔ رؤیا، یک کاشف رؤیا، برای پایانهای عادی و بیخاصیت سلامتی و خوشبختی. یک گردآورندهٔ پاک و صادق رؤیاها برای خودش. عاشقی برای رؤیاها آن هم تنها به خاطر جانی پنیک؛ سازندهٔ تمام رؤیاهای جهان.
تمام رؤیاهایی را که در برگههای گزارش و سوابقمان تایپ میکنم از صمیم قلب میشناسم. هیچ رؤیایی نیست که در خانه و در انجیل رؤیاهای جانی پنیکم کپیاش نکرده باشم.
و این است رسالت واقعی من.»
حجم
۵۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۵۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
نظرات کاربران
عشقش مثل پریدن از ساختمان بیست طبقه است مثل طنابی بر گردن خنجری در قلب..
من اصلا خوشم نیومده خیلی بد بود
جالب نبود