کتاب تابلوی نیگل
معرفی کتاب تابلوی نیگل
کتاب تابلوی نیگل نوشتهٔ جی. آر. آر. تالکین و ترجمهٔ شیوا مقانلو است و نشر نیماژ آن را منتشر کرده است. تالکین در این داستان دعوتمان میکند عادیترین پدیدهٔ جهان، یعنی زندگی و مرگ، را طوری دیگر ببینیم، هم متحیر شویم و هم لذت ببریم. او این مفاهیم را از سطح آشنا بالاتر میبرد و همزمان پالایشی روحی را مدنظر دارد.
نیگل میتواند تمثیلی از هر نویسنده، نقاش، هنرمند و اصلاً خود تالکین باشد؛ از هر خالقی که در تلاش برای رسیدن به کمال، هرگز از کار خود راضی نیست و چون میداند جوهره را از آنِخود نکرده پس سایر چیزها، و زندگی معمولی، را به تعویق میاندازد تا شاید خلق اصلی را تمام کند.
درباره کتاب تابلوی نیگل
جان رونالد روئل تالکین، یا آنطور که مصطلح است جی. آر. آر. تالکین، نویسندهٔ معتبر انگلیسی در سال ۱۸۹۲ در آفریقای جنوبی به دنیا آمد و در سال ۱۹۷۳ در انگلستان از جهان رفت. تالکین در کنار نوشتن اشعار و مقالات ادبی، بیش از همه بهخاطر رمانهای شگفتانگیز خود معروف است. کار سترگ او خلق جهانی غریب و یگانه با قهرمانانی منحصربهفرد است که در فانتزیهای فاخرش یعنی هابیت (۱۹۳۷)، ارباب حلقهها (۱۹۵۴) و سیلماریلیون (۱۹۷۷، چاپ پس از مرگ) بنا کرده است. جهان برساختهٔ تالکین تاریخ و جغرافیا و تقویم و اسطورهها و ضربآهنگ زندگی و مرگ خاص خود را دارد که طی چهار دورهٔ تاریخی و در بازهٔ زمانی چندهزارساله در سرزمینی به نام «سرزمین میانه» نمود مییابد. اگرچه قبل و بعد، و غیر، از او نویسندگان دیگری نیز دست به خلق آثاری مشابه زدهاند، اما ظرافت طبع و دقتنظر و جذابیت قلم تالکین او را از همتایانش جدا و آنقدر محبوب خوانندگان کرده است که لقب «پدر فانتزی مدرن» را به وی دادهاند.
تالکین در کودکی همراه مادر بیوهاش از آفریقای جنوبی به انگلستان برگشت و ساکن بیرمنگام شد. رشد در طبیعت مسحورکنندهٔ این منطقه و امکان گشتوگذار در قلمرو بکر و مناطق طبیعی حفاظتشده و چشماندازهای روستایی اطراف، الهامبخش او در ترسیم طبیعت قدرتمندی بود که سالها بعد و در تمام آثارش، از جمله تابلوی نیگل، همیشه در کنار قهرمانان انسانی توصیف شده است. بهعلاوه، او در نوجوانی بسیاری از آثار ادبی زمانهٔ خود، بهخصوص فانتزیهای مهم، را خواند و با این جهان شگرف آشنا شد، که این پیشزمینه نیز در شکوفایی استعداد ادبیاش نقش مهمی داشت. از سوی دیگر، حضور اجباری تالکین در جنگ جهانی اول و صحنهها و آثار دلخراش و سبعانهای که در جنگ دید، ردی عمیق و همیشگی در روح او باقی گذاشت که بهشکل نبرد ابدی بین خیر و شر یا قهرمان و هیولا در آثارش نیز منعکس است.
تالکین در سال ۱۹۱۱ در رشتهٔ زبانهای کهن در دانشگاه آکسفورد مشغول تحصیل شد، و این دانشگاه برای همیشه در زندگیاش باقی ماند؛ چنانکه پس از پایان تحصیلاتش، از سال ۱۹۲۵ تا سال ۱۹۵۹ یعنی زمان بازنشستگی، در کرسیهای مختلف در این دانشگاه تدریس کرد که مهمترینشان استادی رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی از سال ۱۹۴۵ بود. تالکین علاوهبر شوق یادگیری زبانهای دیگر، علاقهٔ بسیاری به ساختن زبانهای اختراعی خودش داشت که جرقهاش از بازیهای زمان کودکی زده شده بود و البته بعدها پایههای نظری دقیقی یافت. او در جایی گفته که یکی از انگیزههایش از نوشتن ارباب حلقهها و خلق «سرزمین میانه» داشتن جایی بوده که زبانهای ساختهٔ خودش به راحتی و توسط شخصیتهای داستان صحبت شوند.
به اعتقاد برخی منتقدان، تالکین نوشتن داستان هابیت را نه بهقصد رمان بلکه بهعنوان هدیهای برای فرزندان خود آغاز کرد، اما پس از دیدن استقبال پرشور مخاطبان و نیز ناشران، تصمیم به ادامهٔ این جهان گرفت. از محبوبیت آثار او همین بس که ارباب حلقهها در رأیگیری سال ۱۹۹۹ سایت آمازون، از طرف کاربران اینترنتی کتاب منتخب هزارهٔ دوم نام گرفت. این رمان جایگاه سومین کتاب پرفروش تاریخ با تیراژ ۱۰۰ میلیون نسخه را نیز داراست. آثار تالکین منابع اقتباسی خوبی هم برای آثار سینمایی بودهاند و البته این اقتباسهای موفق نیز متقابلاً به دیده و خواندهشدن رمانهای او بین نسل جوان کمک کردهاند.
تالکین در سال ۱۹۷۲ نشان امپراتوری بریتانیا، و در همان سال دکترای افتخاری ادبیات از دانشگاه آکسفورد را دریافت کرد. یک سال بعد و کمی قبل از مرگش نیز لقب بزرگترین نویسندهٔ فانتزی را به او دادند. جالب اینکه بسیاری از آثار تالکین پس از مرگش و توسط پسرش منتشر شدند و جوایزی را نیز ربودند.
داستان تابلوی نیگل یا برگی که نیگل کشید واجد تمام الگوهای اصلی آثار تالکین است و بهرغم کوتاهی، موردِتحلیل منتقدان زیادی قرار گرفته.
منتقدان در خوانشی مذهبی از تابلوی نیگل آن را استعارهای از زندگی، مرگ، حیات اخروی و رسیدن به بهشت دانستهاند. نیگل، مثل تمام آدمیان، میداند باید روزی عازم سفر (سفر آخرت) شود، اما باز هم مثل تمام آدمیان میپندارد هنوز وقت دارد و درگیر کارهای دنیوی میشود. و در نهایت با توشهای اندک و نامناسب، که تازه همان را هم در قطار جا میگذارد، از کلبهاش (زندگی خاکی) خارج میشود. این خوانش، بیمارستان/ اردوگاهی را که نیگل در آن به سر میبرد، تمثیلی از دوران برزخی میداند که باید بر او سپری شود.
نیگل اصرار دارد نماد زندگی، یعنی یک درخت، را در عالیترین و درستترین شکل خود ترسیم کند اما در پیچوخم کوچهٔ اول نقاشی یک برگ مانده است. این ترسیم جز به مدد مرگ و خروج از کالبد دنیوی کامل نخواهد شد. رسیدن به رئالیسم مطلق در نقاشی یک برگ، ازآنِخودکردن برگ و درخت، و نشاندن طبیعت زنده بر بوم کرباسی مُرده، پاداش اخروی نیگل است که به واسطهٔ صبر و تلاشش و تأیید پزشکان به او داده میشود تا درنهایت مخلوق اول (طبیعت پویا و آنچه از پیش در جهان وجود دارد) در قالب مخلوق دوم (تصویر ایستای آنها) پیاده شود.
خواندن کتاب تابلوی نیگل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای تالکین پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تابلوی نیگل
«روزی روزگاری مردی بود به نام نیگل، که سفری دراز در پیش داشت. البته دلش نمیخواست به این سفر برود و راستش این جریان برایش ناگوار بود؛ اما نمیتوانست از زیرش هم در برود. نیگل میدانست بالاخره باید روزی سفر را شروع کند، اما شتابی هم در انجام مقدماتش نداشت.
نیگل نقاش بود، نقاشی نه چندان موفق، عمدتاً به این خاطر که همیشه کارهای دیگری هم بود که باید انجامشان میداد. بهنظر نیگل بیشتر این کارها مایهٔ دردسر و مزاحمتش بودند، اما وقتهایی که نمیتوانست از زیرشان در برود انصافاً بهخوبی انجامشان میداد: اوقاتی که (بهعقیدهٔ خودش) بهندرت رخ میداد. در حومهٔ ییلاقی که او زندگی میکرد، قوانین روشن و محکم بودند، ولی البته موانع دیگری هم وجود داشت. یکی این که گاهی او بیدلیل تنبل میشد و کلاً هیچ کاری نمیکرد؛ یکی دیگر اینکه از جهاتی آدم دلرحمی بود. اینجور دلها را میشناسید دیگر. نیگل هم اغلب چنان معذب میشد که بهاجبار کاری را انجام میداد؛ و البته حین انجامش هم جلوی ابراز غرولند و بدخلقی و فحش و ناسزایش (بیشتر خطاب به خودش) را نمیگرفت. درعینِحال، همین خصوصیت نیگل بود که او را برای انجام خردهفرمایشهای عجیبغریب همسایهاش، آقای پَریش، مردی افلیج، مناسب میکرد. نیگل بهندرت به مردم راههای دورتر هم کمک میکرد، البته اگر خودشان میآمدند و از او خواهش میکردند. در کنار اینها گهگاه یاد سفرش میافتاد و بهشکلی بیهوده شروع به بستن و برداشتن این چیز و آن چیز جهت بار سفر مینمود. چنین اوقاتی هم اصلاً خوب نقاشی نمیکرد.
نیگل همزمان چند تابلو در دست ترسیم داشت که اکثرشان زیادی بزرگ و برای مهارت او جاهطلبانه بودند. عادت داشت زمان زیادی را صرف کشیدن یک برگ کند و بکوشد شکل و جلا و درخشش ژالههای نشسته بر لبههایش را به درستی درآورد؛ درعینِحال میخواست یک درخت کامل را هم، درست به همین روش و با تمام برگها و جزئیات بکشد.
اما بهویژه یک تابلوی خاص باعث ناراحتیاش شده بود. تابلو، ابتدا با برگی در باد شروع و در ادامه به یک درخت تبدیل شده بود؛ درخت هم رشد کرده و شاخههای بیشمارش را در هوا پخش کرده و ریشههای بس عجیبش را به اطراف پراکنده بود. پرندههای عجیبی هم آمده و روی ترکهها لانه ساخته و بهاجبار به نقاشی اضافه شده بودند. بعدش هم در اطراف و پشت درخت، از لابهلای فواصل برگها و شاخهها، یک شهر سر برآورده بود؛ همچنین جنگلی که بر فراز دشت پهن بود، باکوههایی پوشیده از برف بر بالای آن، یک نظر دیده میشد. نیگل علاقهاش به سایر تابلوهایش را از دست داده بود، وآنهایی را هم که هنوز دوست داشت میآورد و به لبههای این نقاشی عزیزش میچسباند. خیلی زود بوم کرباسی این تابلو آنقدر بزرگ شد که مجبور شد یک نردبان بیاورد تا روی آن بالا پایین برود، تاش قلمی بکشد و لکهٔ رنگی بگذارد.»
حجم
۳۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۲ صفحه
حجم
۳۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۲ صفحه
نظرات کاربران
داستان کتاب خلاقانه ست و ترجمه ی خانم مقانلو هم مثل همیشه عالی از آب در آمده