کتاب برگی از آلبوم و شش داستان دیگر
معرفی کتاب برگی از آلبوم و شش داستان دیگر
کتاب برگی از آلبوم و شش داستان دیگر نوشتهٔ کاترین مانسفیلد و آلیس واکر و سیلویا پلات و... و ترجمهٔ رضا پرهیزگار است. انتشارات ناهید این هفت داستان کوتاه اروپایی و آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب برگی از آلبوم و شش داستان دیگر
کتاب برگی از آلبوم و شش داستان دیگر حاوی یک مجموعه داستان کوتاه همراه با نقد و مصاحبه است. عنوان این هفت داستان عبارت است از «قصه دریاپری» (The Siren)، «مرد نامریی»، «برگی از آلبوم»، «پرسوجویی ساده»، «گربه در باران»، «مصرف هرروزینه» و «مادران».
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب برگی از آلبوم و شش داستان دیگر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر جهان و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب برگی از آلبوم و شش داستان دیگر
«استر با دودلی به کشیش خوشآمد گفت. بیدرنگ و با صراحت به او گفت که یک مسیحی موحّد بار آمده است. اما کشیش با لبخند جواب داد که بهعنوان یک مسیحی هرگونه گرایشی که میخواهد داشته باشد، مقدمش در کلیسای او گرامی داشته میشود. استر حرفِ خود را فروخورد؛ نزدیک بود از دهانش بپرد که ملحد است و موضوع را همانجا تمام کند. همان کتاب دعایی را که کشیش برایش آورده بود باز کرد. احساس کرد لعابی بیمارگونه و فریبکارانه چهرهاش را پوشانده است. شبح «روحالقدس» و کلماتِ «رستاخیزِ تن» در او احساسی خارشآور از تزویر و ریا برمیانگیخت. باوجوداین وقتی اعتراف کرد که نمیتواند واقعاً رستاخیز تن را باور داشته باشد ـجرئت نکرد بگوید «رستاخیز روح را هم قبول ندارد» ــ کشیش واکنشی حاکی از ناراحتی نشان نداد. فقط از او پرسید که آیا به تأثیر دعا اعتقاد دارد یا نه. استر، حیرتزده از اشکهایی که چنین بهموقع چشمهایش را پر کرده بود، گفت: «بله، بله، اعتقاد دارم!» و منظورش این بود که: چقدر دلم میخواهد اعتقاد داشته باشم. بعدها از خودش پرسید که آیا علت اشکهایش تصور شکاف عظیم و علاجناپذیرِ میانِ بیایمانیاش و سعادت ایمان نبوده است. شهامت این را نداشت که به کشیش بگوید، ده سال پیش در کلاسهای دینِ تطبیقی دانشگاه تلاش کرده است دیندار بشود و سرانجام به اینجا میرسد که تأسف میخورده که چرا یهودی نیست.
کشیش پیشنهاد کرد که زنش در مراسم نماز شب با استر آشنا شود و پهلوی او بنشیند تا احساس غریبگی نکند. بعد فکری بهتر به نظرش رسید. شاید استر ترجیح میدهد با همسایههایش، رُز و سسیل برود. آنها «کلیسارو» بودند. فقط وقتی کشیش دو کتاب دعا و کلاه سیاهش را برداشت که برود، استر یادِ بشقابِ کیکهای شکری و سینی چای منتظر در آشپزخانه افتاد. اما دیگر خیلی دیر شده بود. همینطور که نگاه میکرد به کشیش که با گامهای شمرده و محتاط در میانِ گزنههای سبز دور میشد، پیشِ خود فکر کرد چیزی بیشتر از فراموشی این کیکها را در آشپزخانه نگاه داشته بوده است.
حالا کلیسا داشت بهسرعت پر از جمعیت میشد. زنِ کشیش، با صورتِ دراز، اندامی تکیده و استخوانی از نیمکت جلویی روی پنجه پا پیش آمد تا نسخههای کتاب دعای اتحادیه مادران را بین جمعیت پخش کند. استر جنبش و لگدزدن بچه را در شکم احساس کرد و با آرامش فکر کرد: من یک مادرم، جای من اینجاست.»
حجم
۱۴۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۴۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه