کتاب زیرزمینی ها
معرفی کتاب زیرزمینی ها
چاپ دوم کتاب زیرزمینی ها نوشتهٔ جک کرواک و ترجمهٔ محمد رزازیان است. نشر نیماژ این رمان آمریکایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب زیرزمینی ها
چاپ دوم کتاب زیرزمینی ها حاوی یک رمان معاصر و آمریکایی و سومین اثر جک کرواک (نویسندهٔ صاحبنام نسل «بیت») است. او گوشههایی از شبگردیها و روزگار عشق نوشتن خودش در آمریکای دههٔ ۱۹۵۰ را بازتاب میدهد. داستان از جایی شروع میشود که «لئو پرسپاید»، جوانکی با سودای نویسندگی در یکی از کافهگردیهایش با جمعی از هیپسترهای سانفرانسیسکو آشنا میشود که دختر گوشهگیری به نام «ماردو فاکس» یکی از آنها است. لابهلای قیلوقال کافههای جَز و شبنشینیهای شاعران گرسنه و تشنه، لئو بیشتر و بیشتر جذب ماردو میشود و انگیزهای برای خیالپردازی و نوشتن مییابد. با این حال خلوت پر از توهمات لئو و ماردو زیر فشار سروصدای زیرزمینیها و شوق آنها به زیر پا گذاشتن قواعد زندگی شهری به آرامی از دست میرود. ماردو ورای شلوغیهای اطرافش با افسردگی کهنهای دستبهگریبان است و لئو در جستوجوی چیزی بیشتر از عشقی همیشگی به سوگلی سیاهپوست دارودستهٔ شبزندهدارهای سانفرانسیسکو است.
خواندن کتاب زیرزمینی ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره جک کراواک
جک کراواک نویسنده و شاعر آمریکایی و متولد ماساچوست است. در دانشگاه کلمبیا در رشتهٔ فوتبال تحصیل کرد، اما بهدلیل مصدومیت نتوانست ادامه دهد و از دانشگاه اخراج شد. در این دانشگاه با «آلن گینزبرگ» و «ویلیام اس. باروز» آشنا شد. این سه تبدیل به اعضای مرکزی نویسندگان نسل «بیت» شدند. یکی دیگر از دوستان کرواک در آن دوران «نیل کسدی» بود که با هم سفرهای جادهای زیادی کردند و این سفرها الهامبخش بزرگترین کتاب کرواک به نام «در راه» شد. انتشار این کتاب موفقیت عظیمی بود و شهرت فراوانی برای او به ارمغان آورد. سبک کرواک تحتتأثیر موسیقی جَز بود و بعدها ایدههایی وارد آثارش شد که از مطالعات او درمورد آیین بودایی و ذن میآمد. او که معمولاً بر مبنای اتفاقها و انسانهای واقعی پیرامونش مینوشت، سبک نوشتاری خود را نثر خودانگیخته میدانست؛ نوعی بداههنویسی بدون ویرایش. جک کرواک در ۴۷سالگی بر اثر خونریزی داخلی درگذشت. او یکی از محبوبترین نویسندههای زمان خود بود. از نظر بسیاری از منتقدان ادبی، یکی از شاخصترین چهرههای ادبی قرن بیستم به شمار میرود. رمان «زیرزمینیها» اثر او است.
بخشی از کتاب زیرزمینی ها
«اوایل شک داشتم، چون او یک سیاه بود، چون شلخته بود. (همیشه همهچیز را به فردا موکول میکرد، اتاقی کثیف، ملافههایی شستهنشده. تو را به خدا دلم را به چه چیز این ملافهها خوش کنم). شکی در سرم بود، به این خاطر که میدانستم قبلاً بهشدت روانی بوده و خیلی راحت میشد باز هم آنطوری بشود و یکی از اولین ماجراهایی که برایمان پیش آمد، در همان شبهای اول، این بود که داشت میرفت توالت بغل هالِ متروکش که درِ خانهاش غژغژ عجیبی کرد که فکر کردم (از علف نشئه بودم) یکمرتبه یکی آمده بالا و وسط راهپله ایستاده (عین این بود که شاید گونزالس، آن ولگرد و آویزان مکزیکیطور و بچهخرابی که هی میآمد خانهٔ ماردو، بنا به رفاقتی قدیمی که ماردو با آن جوجهولگردهای مکزیکی داشت، تا هفت سنت ناقابل از ماردو بسلفد یا دو نخ سیگار و همیشه هر وقت ماردو در بدترین شرایط بود سر میرسید، گاهی حتی برای گرفتن یکیدو بطری که با خودش ببرد)، و گفتم باید خودش باشد، یا یکی از زیرزمینیهاست، و در هال ازش پرسید: «کسی باهاته؟» و او لختوپتی، بیخیال، مثل اینکه وسط کوچه ایستاده باشد و بگوید: «نه پسر، بهتره فردا بیای، الان کار دارم، تنها نیستم.» خوابیده بودم آنجا و این توهم علفی من بود، بهخاطر اینکه نالهٔ غژغژیِ در با خودش چنین غصهای هم داشت. وقتی از توالت برگشت این را بهش گفتم (صادقانه دلیل و برهان آوردم)، (و باورم شده بود واقعاً این اتفاق افتاده، یکجورهایی، و هنوز باور دارم کارهاش احمقانه است، مثل داستان حفاظ وسط خیابان) اما وقتی اعترافم را شنید گفت در اصل دوباره جا خورده و ازم ترسیده و تقریباً پا شد و دررفت. بهخاطر همچین دلایلی، بهدلیل دیوانگی و شانسهای مکرر دیوانگیهای بیشتر، «شک» برم داشته بود، شکهای شخصیای دربارهٔ او و اینجوری دلیل آوردم: «یه زمانی بالاخره به هم میزنم و دختر دیگهای پیدا میکنم، یه دختر سفید، با پاهای سفید و غیره. و بهنظرم رابطهٔ جانانهای بشه و امیدوارم اذیتش نکنم.» ها! شک، چون سرسرکی آشپزی میکرد و بعدش هیچوقت ظرفها را فوراً نمیشست، و روزهای اول از این حرکات خوشم نمیآمد و بعد متوجه شدم سرسرکی آشپزی نمیکند و ظرفها را هم کمی بعد میشوید و وقتی شش سالش بود (بعداً بهم گفت) مجبورش میکردند ظرفهای خانوادهٔ ظالم عموش را هم بشوید و همیشهٔ خدا هم مجبورش میکردند هر شب سر ساعت مشخصی وسط تاریکی، آشغالها را ببرد بیرون و باورش شده بود روحی آنجا برایش کمین کرده. شک، شک؛ شکی که حالا در شکوه گذشتهای دور چیز زیادی ازش نمانده.»
حجم
۱۶۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۱۶۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه