کتاب هاویه
معرفی کتاب هاویه
کتاب هاویه حاوی یک مجموعه داستان به قلم ابوتراب خسروی است که در نشر مرکز منتشر شده است. این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و ایرانی، فضایی فراواقعگرایانه (سوررئالیتی) دارد.
درباره کتاب هاویه
کتاب هاویه ۱۴ داستان کوتاه، معاصر و ایرانی را در بر گرفته است. ابوتراب خسروی دربارهٔ داستان معتقد است که داستان یک کپی از زندگی نیست؛ کپیکردن شکل عادی بخشی از زندگی برای او بهعنوان نویسنده، ارزشی ندارد. نویسنده میخواهد داستانی که مینویسد جهانی تازه و شرایطی تازه داشته باشد. اشیا و رفتار اشیا باید شکل بدیعی به داستان بدهد؛ باید یک زیبایی تازه خلق کرد؛ زیباییای که حتماً معنادار خواهد بود. او معتقد است نوشتن کشف است. ممکن است نویسندهای در شروع کار کلیت داستانی را در ذهنش نداشته باشد. این خصوصیت کشاف نوشتن است که اجزا و شکل و پیکرهٔ داستان را پیدا میکند و در نهایت داستانی بدیع پدید میآورد. او معتقد است همهٔ اینها را باید بهصورت یک هارمونی ایجاد کرد. در این هارمونی کلمات هر جزئی، هر تصویری و هر کلمهای جای خودش را دارد. عنوان برخی از داستانهای کتاب هاویه عبارت است از «ماه و مار»، «دستها و دهانها»، «برهنگی و باد»، «میخانهٔ سبز»، «کابوسهای شبانه» و «صدای ساعتی که پنهان است».
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب هاویه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره ابوتراب خسروی
ابوتراب خسروی متولد ۱ فروردین ۱۳۳۵ در فسا است. او نویسندهٔ مشهور معاصر است که با فضاهای خاص و هولانگیز سوررئالی داستانهایش مشهور است. او در سالهای ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ در دبیرستانی در اصفهان درس خوانده و شاگرد هوشنگ گلشیری نویسنده ایرانی بوده است. او برندهٔ جایزهٔ مهرگان ادب برای رمان اسفار کاتبان، برندهٔ چهارمین دورهٔ جایزه هوشنگ گلشیری برای رمان «رود راوی»، برندهٔ یازدهمین دورهٔ جایزه هوشنگ گلشیری برای مجموعه داستان «کتاب ویران»، برندهٔ هفتمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد برای رمان «ملکان عذاب» و برندهٔ جایزه کتاب سال ایران برای رمان «ملکان عذاب» بوده است.
بخشی از کتاب هاویه
«در این لحظه فریادی بیمهار به گوش رسید. توبا به جائی خیره شد و گوش داد و گفت: «آقای مقدسی است، درد استخوانهاش عود کرده» و از جا برخاست. از طبقه دوم پایین رفت و وارد محوطه شد. آنها پشت پنجره ایستاده بودند. توبا از پلههای آسایشگاهی پایین رفت. آقای مقدسی روی تخت دراز کشیده بود و فریاد میزد. شمدی تا سینهاش را پوشانده بود. لبهایش گشوده شده بود و میلرزید. چند نفر روی تختها نشسته بودند و سیگار میکشیدند.
توبا شمد آقای مقدسی را کنار زد، پوست سربیاش پدیدار شد. با دست پیشانیاشرا لمس کرد و بهچشمانش خیرهشد و گفت: «چشمهایت میگویند درد نمیکشی» آقای مقدسی پلکها را بر هم گذاشته بود و بیصدا میخندید.
توبا گفت: «تو مرا به اینجا کشاندهای که بازی کنی!» صدای خندهشان قطع شد، ولی آقای مقدسی ریسه رفته بود. و صورت چروکیدهاش میلرزید.
توبا گفت: «تو همیشه دردسر ایجاد کردهای، همیشه بیدلیل میخندی، همیشه بیدلیل گریه میکنی و بهانه میگیری! و سیلی محکمی به گونهاش نواخت. آقای مقدسی سرش را زیر بالش پنهان کرد ولی هنوز شانههایش میلرزید.»
توبا گفت: «امروز پس از سالها یک نفر به این واحد آمده و شما عربده میکشید، اگر بار دیگر همچون صدائی را بشنوم، هر کس که باشد از اینجا اخراج میشود.» و از آسایشگاه خارج شده از سنگفرش گذشت و به طرف اتاق پذیرایی رفت.
رئیس واحد شرح میداد که: «آن سالها اینجا برهوت بود، فقط آن افرا وجود داشت و وقتی آنها با کامیون از راه رسیدند، پائین ریختند و در سایه همین درخت نشستند، ظاهرآ یکدیگر را نمیشناختند، از جناحهای مختلف بودهاند، شاید دشمن یکدیگر بودهاند، ولی اینجا عقایدشان را فراموش کردهاند، ضرورت ایجاب میکرده، قبلا بجای آن دیوار سیم خاردار بود، در همان روزها کشیدند، نگهبانهای ما پشت سیمها بودند.»
توبا گفت: «حالا فقط خاطرات بعد از اینجا را به یاد دارند، زندگی آنطرف این دیوار را فراموش کردهاند.»
رئیس واحد گفت: «ساعتها چشم و گوش بسته توی کامیون تلنبار شده بودند، اینجا هم آفتاب به سرشان میتابید، مبهوت بودند، یکییکی به چادر بازجویی میآمدند، دستهاشان از پشت بسته بود. آنها را به صندلی میپیچیدند. ناخوش بودند، سرگیجه داشتند، غثیان میکردند. از همان روز بود که بیشترشان اسم و رسمشان را انکار کردند. ارادی بوده، هر چند که فرقی نمیکند. حتمآ مصالحشان ایجاب میکرده. توی آن جمعیت، مأمورها نمیتوانستهاند آنها را بشناسند. آنها هم توی هر بازجویی اسمی برای خودشان انتخاب میکردند. با این حساب بازجوها نمیدانستند سؤالات خاص هر کس را از چه کسی بپرسند. با هر ضربه یک صدا از گلویشان بیرون میپریده، نه اینکه حرفی بزنند. مقصودم اینست که حتی فریادشان را توی سینههاشان حبس کرده بودند.»
حجم
۹۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۹۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
نظرات کاربران
عالی. بهترین مجموعه داستان. قلم ابوتراب خسروی در آسمان ادب فارسی مانا و ماندگار باد! عجیب روزگار غریبی هست. داریم شکل داستان های گمگشتگی هاویه می شویم