دانلود و خرید کتاب رقصی چنین... محمد رضایی‌راد
تصویر جلد کتاب رقصی چنین...

کتاب رقصی چنین...

معرفی کتاب رقصی چنین...

کتاب رقصی چنین... نوشتهٔ محمد رضایی‌راد است. نشر بیدگل این کتاب را منتشر کرده است. این نمایشنامه، سرگذشت یک جوان در جنگ ایران و عراق است.

درباره کتاب رقصی چنین...

نمایشنامهٔ رقصی چنین... سرگذشت جوانی است که در جنگ ایران و عراق و در حال نگهبانی، چند لحظه‌ای به خواب می‌رود. او در خواب راه می‌رود و به یک منطقهٔ مینِ خنثی‌نشده می‌رسد. وقتی بیدار می‌شود، پای خود را روی یک مین می‌بیند. مین‌یاب‌ها برای خنثی‌کردن مین تلاش می‌کنند. اما آنها ناموفق آنجا را ترک می‌کنند. جوان چند روز به همان حال باقی می‌ماند. جنگ تمام می‌شود. دیگران او را ترک می‌کنند. او درحالی‌که پایش روی مین و پرچمی در دست‌اش است، رفتن دیگران را نگاه می‌کند.

خواندن کتاب رقصی چنین... را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره محمد رضایی راد

محمد رضایی راد متولد ۱۳۴۵ است. او فیلمنامه‌نویس، نمایشنامه‌نویس، کارگردان تئاتر، مدرس، نویسنده و پژوهشگر ایرانی است. فیلمنامه‌های او برنده جایزه‌های متعددی از جشن خانه سینما و جشنواره فیلم فجر و جشنواره فیلم آسیا پاسیفیک شده است. فیلم کودک و سرباز هم با فیلمنامه‌ای از او برنده بالن نقره‌ای جشنواره سه قاره نانت فرانسه شده است. نشر بیدگل بسیاری از نمایشنامه‌های رضایی راد را منتشر کرده است.

بخش‌هایی از کتاب رقصی چنین...

«تاریکی. تک‌نورهایی می‌افتد بر پاهای زن و مردی که می‌رقصند. انگار پای زن کمی می‌لنگد. در اطراف، پاهای دیگری هم می‌رقصند. پای زنانه، اما ناگهان از رقص بازمی‌ایستد.

صدای پسر: چی شد؟ حواست رفت کجا؟

زن به رقص بازمی‌گردد، اما مرد همچنان ایستاده است.

باز یه‌جوری خیره شدی به من که انگار داری به یکی دیگه نگاه می‌کنی؟ به کی؟ همونی که وایساده؟ هنوز وایساده؟ هنوز فکری براش نکردی؟ هنوز به آخرش نرسیدی؟ چرا چیزی نمی‌گی؟

صدای زن: چی بگم؟

صدای پسر: به کی خیره شدی؟

صدای زن: ولش کن! از مهمونی لذت ببر!

صدای پسر: ولی تو حواست جای دیگه‌ست... گوش کن! می‌شنوی؟

ناگهان نورِ چندین چراغ‌قوه بر این‌سو و آن‌سو می‌افتد. پاها می‌گریزند. نور چراغ‌قوه پاها را تعقیب می‌کنند. پاهای زن در میان نور چراغ‌قوه‌ها محصور می‌شود، اما پاهای مرد از حلقهݘ محاصرهݘ نور چراغ‌ها می‌گریزد. عاقبت...

نور چراغ‌قوه‌ها خاموش می‌شوند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
دختران: (باهم) آسوده باش اختر! ای زن! شیرزن! ما بر این خاک خونین بذر خواهیم افشاند و با سبزینه‌ها، زهرهایی را که بر تنش چکاندند، خواهیم زدود. به جای آن عقربِ آتش‌فشان که پایت را بر آن نهادی، گل‌های اطلسی خواهیم کاشت و در روزگاری که از دشمن نشانی باقی نمانده، فرزندانمان را در دامانمان خواهیم پروراند. آسمان پُرستاره را به فرزندانمان نشان خواهیم داد و از تو برای‌شان خواهیم گفت.
کاربر ۱۲۰۰۸۲۰

حجم

۴۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

حجم

۴۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

قیمت:
۴۶,۰۰۰
۳۲,۲۰۰
۳۰%
تومان