کتاب رودین
معرفی کتاب رودین
کتاب رودین اثری از ایوان تورگنیف و ترجمۀ محدثه صادقی است که انتشارات نگار تابان آن را منتشر کرده است. رودین اولین رمان تورگنیف بود و مشابه دیگر رمانهای تورگنیف، درگیری اصلی در رودین با داستان عاشقانه شخصیت اصلی و یک زن جوان اما روشنفکر گرهخورده بود که در تقابل با قهرمان اصلی قرار دارد. بسیاری از منتقدان معتقدند که رودین تا حدی زندگینامه بوده است. تورگنیف این کاراکتر را بر اساس زندگی و خلقوخوی میخائیل باکونین رهبر آنارشیستها خلق کرده است.
درباره کتاب رودین
تورگنیف را بسیاری دروازۀ ورود به ادبیات روسیه میدانند. او بستری مهم برای شکلگیری ادبیات رئالیستی و زمینهساز اثربخش برای روشنفکران چپگرای روسی بود.
وجه شاخص تورگنیف فنی بودن و آشنایی وی با ادبیات رایج در جهان غرب بود. به قول رضا رضایی "مترجم شاخص آثار ادبی کلاسیک قرون هجده و نوزده": «اصولاً الگوی نویسندههای قرن نوزده اروپا صحنه تئاتر بوده است. تورگنیف هم داستاننویس بود و هم شاعر و نمایشنامهنویس. خود تورگنیف سودای نمایشنامهنویسی در سر داشت و اگر سانسور روسیه تزاری جلوی انتشار و اجرای نمایشنامههایش را نمیگرفت امروز تورگنیفِ نمایشنامهنویس را میشناختیم.»
خواندن کتاب رودین را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
علاقهمندان به ادبیات روس میتوانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.
درباره ایوان تورگنیف
ایوان تورگنیف رماننویس مشهور روسی، در سال ۱۸۱۸ در «اورال» به دنیا آمد. اجدادش از شخصیتهای معروف روس بودند. گفته شده سنگینترین مغز سالم جهان، متعلق به اوست که ۲۰۱۲ گرم وزن داشته است.
پدر وی در ارتش روس مقام سرهنگی داشت. این مرد در سال ۱۸۲۰ وقتی «ایوان» دوساله بود زن و سه پسرش را به اروپای غربی برد و به گردش در کشورهای این منطقه پرداخت. در بازگشت به روسیه «تورگنیف» مانند دیگر مَلاک زادگان روس در نزد استادان مجرب تعلیموتربیت یافت. او زبان روسی را خیلی دوست میداشت و همیشه از این که استادانش، زبان مادریاش را به او یاد نمیدادند متأسف بود.
ایوان در شانزدهسالگی به دانشگاه مسکو رفت. اما در سال ۱۸۳۵ او را به دانشگاه «سنپترزبورگ» منتقل کردند. آنجا در رشتۀ زبانشناسی به تحصیل پرداخت و در این زمان احساس کرد که میخواهد چیزی بنویسد و به نویسندگی بپردازد. او نخست با تقلید از یکی از آثار «بایرون» شاعر بزرگ انگلیسی، یک قطعه شعر خوب سرود اما استادش بدون آن که او را رسوا کند به او گفت: «فکر میکنم تو میتوانی چیزی شوی!» و در این زمان تشجیع شد و در روزنامهها آثار شعری خود از جمله «کاج کهن» را منتشر کرد.
بخشهایی از کتاب رودین
در یک روز آرام تابستان، خورشید خیلی بالاتر در آسمان صاف ایستاده بود اما دشت هنوز در حال جنگیدن با شبنم بود. نسیم خنک و معطری از درههای هوشیار تا جنگل وزید. نسیم هنوز آرام و مرطوب بود، پرندگان آواز صبحگاهی خویش را بانشاط میخواندند. بر روی تپۀ بلند کوهستانی که از بالا تا پایین آن را شکوفههای گندم سیاه پوشانده بود، روستای کوچکی دیده میشد. خانم جوانی با پیراهن بلند و سفید، کلاه لبهدار حصیری و چتری آفتابی در دستش در کنار جادۀ باریک که به سمت روستا میرفت، در حال قدمزدن بود. بعد پیمودن کمی از مسیر پسربچهای او را تعقیب کرد. خانم جوان بدون عجله قدم میزد و اینطور به نظر میرسید که از قدمزدن لذت میبرد. در طول قدمزدنش گندم سیاه با او تکان میخورد و صدای خشخش دلنوازی ایجاد میکرد. سایهای از چمنهای صاف و گیلاسهایی که موجی شکل حرکت میکردند، وجود داشت. خانم جوان از خانۀ بزرگش که فاصلهاش تا روستا بیشتر از یک ورست نبود، آمده بود. نام او الکساندرا پاولوونا لیپین بود و همسرش مرده بود. بیوهای ثروتمند و بدون فرزند که به همراه برادرش زندگی میکرد. برادرش یک افسر سوار نظام بازنشسته بود و نام او سرجی پاولیچ ولینتسف بود. او نیز تاکنون ازدواجنکرده بود و از دارایی خواهرش مراقبت میکرد. الکساندرا به روستا رسید و جلوی آخرین کلبه که خیلی قدیمی و کمارزش بود، ایستاد. او پسربچه را صدا کرد و از او خواست وارد خانه بشود و احوال خانم خانه را جویا شود. او بهسرعت برگشت درحالیکه کشاورز سالخوردهای با ریشهای سفید همراه او بود. الکساندر پرسید:
- حالش چطور است؟
پیرمرد با ناله گفت:
- هنوز زنده است.
- میتوانم داخل شوم؟
- معلوم است که میتوانی.
حجم
۱۴۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۷۳ صفحه
حجم
۱۴۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۷۳ صفحه
نظرات کاربران
لطفاً این کتاب را در بی نهایت قرار دهید
این ترجمه در مقایسه با آلک قازاریان که اولین چاپش در سال ۱۳۶۳ منتشر شده بود بسیار ضعیف هست .. ترجمه قدیم بسیار روان و واضح و دلنشین بود
من این کتاب رو توصیه می کنم به خوندنش.