نظرات کاربران درباره کتاب بلندی‌های بادگیر

سلام دوستان. کتابی که روی صفحه اول موبالیتونه ،از نظرمن ،از هرحیث بهترین اثر کلاسیک تاریخیه. روایت عشق شعله وری که جرقه اش از کودکی زده شده و حتی بعد از مرگ هم ادامه داره ،تا اونجایی که بی نهایت صفحه از اخرین صفحه این کتاب نوشته بشه. از این ترجمه خبری ندارم ،ولی ترجمه ای که من چاپیشو خوندم جلد سبزابی داشت و وسطش یه عکس قرار داشت. نام کتاب برگرفته از محتوای کتابه ،سرگذشت عمارتی ای که هم بیرونش از بادهای سرد و درونش ازاتفاقات غیر منتظره، جدایی ها،یاءس ها ،چرخ و فلکی که چرخش عجیبی داره باعث شده ،هیچ کدوم از ساکنانش ،زندگی امروزشون با دیروز یکی نباشه تصویر پردازی فوق العاده ،شخصیت هایی که در تضاد هم هستند ،اتش هایی که از اب برای همیشه دورند و اب های که به اب های بزرگتر ریخته میشن و وجود داشتن خودشون انکار میشه ،به بهترین شکل در ذهن مجسم میشه .طوری که انگار فیلم میبینید و از چشمان طرف اتش خشمش رو تشخیص میدید(گفتم خشم ،چون شخصیت اصلی داستان ،هیتکلیف اغلب حالت عصبی داره) عزیزان کتاب ،کلاسیک ،عاشقانه و احساسیه و مملوء هست از حس تنهایی و جدایی. نقطه مثبت و امیدوار کننده کتاب تقریبا ازصفحات اول به بعد خیلی کمرنگه. پس انتطار پایان خوش رو نداشته باشید ،از یه جایی به بعد عشق طرفین تبدیل به نفرت میشه ،ولی از بین نمیره ،فک کنم ،درواقع صورت دیگه ای از عشق رو نشون میده ،که به جنون رسیدنه. خوندن این اثر شاید به اندازه کتابای فلسفی و روان شناسی به کیفیت زندگیتون اثر نذاره ،ولی بعد از خوندن ،متوجه میشید که خیلی از اون شخصیت ها در اطراف شماست و این بار چقدر راحت میتونید به جای انتظار برای شنیدن حرفی از طرف اونها از چشماشون استفاده کنید. از دستش ندید . وقت بخیر

این کتاب یک رمان مشهور کلاسیک است که داستان آن به حوالی سال‌های ۱۷۷۰ به بعد برمی‌گردد و روایت عشق و نفرت و انتقام است. این کتاب تنها رمان امیلی برونته (خواهر شارلوت برونته، نویسنده‌ی معروف) است. او مثل شخصیت‌های رمانش عمر کوتاهی داشت و در جوانی به دلیل ابتلا به سل درگذشت. داستان از تخیل خوب و توصیفات دقیقی برخوردار است، به‌طوری‌که درنهایت به شناخت خوبی از فضای داستان و شخصیت‌هایش می‌رسید، هرچند که شاید بعضی رفتارها و عکس‌العمل‌ها برایتان قابل درک نباشد. یکی از چیزهایی که خیلی خوب در این رمان نشان داده شده این است که تحقیر و کوچک کردن آدم‌ها عقده‌هایی در آنها به‌وجود می‌آورد که زبانه‌‌ی آتشش سرانجام به خود آدم هم خواهد رسید. ماجرای داستان حول دو خانه و خانواده در یک دهکده در انگلستان است. شخصیت‌های آن ارتباط خاصی با افراد خارج از دهکده ندارند، انگار که در یک دنیای بسته، بدون ارتباط با بیرون، زندگی می‌کنند. نام داستان در زبان اصلی «Wuthering Heights» است. کلمه‌ی «Wuthering» به معنای طوفان است و به طوفان اتفاقاتی اشاره دارد که در زندگی شخصیت‌های داستان رخ می‌دهد. سیاهی‌های زیادی در این رمان می‌بینید که آزاردهنده‌اند، برای همین است که عده‌ای مطالعه‌ی آن را در نیمه‌ی راه رها می‌کنند.

باوجودی که این کتاب از معروفترین رمانهای عاشقانه دنیاست وتعریفات و ترجمه های زیادی هم ازش میشه،اما وقتی خوندم برام چندان جذاب نبود ویک نکته ی بدی که داشت نویسنده در بیان جزییات بشدت زیاده گویی میکرد .داستان عشق نافرجامی که زندگی وسرنوشت چندین نفر را تحت شعاع خودش قرار میده.اما نکته ی مثبتی که داشت این بود که نویسنده هر لحظه موضوع جدیدی را برای جذابیت داستان به ان اضافه میکرد ،واما در پایان باید بگم ،امیلی برونته،ذهن بسیار خلاقی داشتند که تونستند داستانی با بیان اینهمه جزییات ریز خلق کنند.

وقتی نوجوون بودم چاپیش رو خوندم ولی واقعا پشیمون شدم. بیشتر از هزینه از وقتی که صرفش کردم، ناراحت شدم. می تونستم کتاب بهتری بخرم. این که همه ی شخصیت های کتاب، عصبی، بدخلق، لوس، عاصی و بی عرضه باشن اصلا منطقی نیست. باید یه شخصیت مثبت یا حداقل خاکستری تو داستان حضور داشته باشه یا یه جاهایی اتفاق های خوشایند بیفته و خوشبخت باشن. وقتی با یکی از شخصیت ها رو به رو می شی که نویسنده مثلا می خواد مظلومیتش رو نشون بده و شما درکش کنین، نباید خشمگین و منفور بشی و با خودت بگی وای، عجب شخصیت اعصاب خرد کنی، باید همدلی و درکش کنی و با خودت بگی آخی، چقدر رنج کشیده، وای چقدر خوشحاله. نتونستم با شخصیت ها ارتباط برقرار کنم و واقعا ازشون متنفر شدم. چون نویسنده سعی می کرد نقاط تاریک و سیاه وجودم رو بیرون بکشه و به تنفر رسیدم. چیزی که بیشتر از همه به چشم میومد و اذیتم می کرد، دیالوگ هایی بود که بسیار طولانی می شد و حتی به پاراگراف طولانی می رسید. به نظرم بعضی جمله ها بیهوده، بی ربط و تکراری بودن و می تونستن خلاصه تر و مفیدتر بیان بشن. انگار نویسنده می خواسته صفحات کتابش بیشتر و حجیم تر بشه. دیالوگ ها واقعا خسته کننده بودن.

تنها دلیلی که این کتاب رو برای خوندن انتخاب کرده بودم در واقع خواهر نویسنده(شارلوت برونته) بود که اینقدر کتاب جین ایر جذاب بود با خودم گفتم حیفه بلندی های بادگیر خواهرش رو نخونم ولی واقعا پیشمون شدم کتاب سراسر حس منفی و بدی به آدم القا میکنه حتی یه شخصیت درست و درمونی هم نداره همه یا دارن بهم خیانت میکنن یا دروغگو و بی اعصابن :| از اضافه گویی بیش از اندازه کتاب هم که نگم بهتون… از طرفی اتفاقات داستان هم خیلی جاها دور از باور بود در کل خوندنش رو پیشنهاد نمیکنم مگر اینکه زیادی به رمان های کلاسیک و اضافه گویی علاقه داشته باشید

اصلا نفهمیدم این همه تعریف از این کتاب برای چیه! نمیدونمم چرا نویسنده انقدر همه کاراکترای فیلمو انقدر پست و مزخرف گذاشته! ی آدم درست و حسابی نداشت😒

با اینکه خیلی معروفه ولی اصلا خوشم نیومد، خیلی معمولی که غیرقابل باور بود اتفاقاتش

این داستان واقعا حس بدی به آدم میده، نه تنها عاشقانه ای دراین داستان نیست که کتاب سرتاسر سیاهه باشخصیتای عصبی وبدخلق،اصلا پیشنهادش نمیکنم،وقتتون رو صرف کتابای قشنگتری کنید.🌱

یادمه این کتابو اصلا دوست نداشتم و تعجب کردم چطوری انقدر معروف شده

کتاب پر از حالتای عصبی و دوست داشتنای عجیب غریبه.عشق و تنفر بدون عقل و آنی.به من که نچسبید صرفا چون شروعش کرده بودم تا تهش خوندم ترجمه شم بنظرم بد بود

از اون کتاب هایی بود که به سختی تونستم تمومش کنم.. بعضی وقتا زیاد وارد جزییات شده بود و داستانو کسل کننده میکرد ولی در نگاه کلی داستان جالبی بود

این کتاب رو من قبلا به صورت چاپی خوندم و میتونم بگم که واقعا جزو کتاب هایی که باید قبل از مرگ خوند فقط تنها نکته ای که هست اینه که برای این کتاب باید وقت بزارین و با دقت بخونینش و کاملا احساس کنین داستان رو اونموقع از مطالعه این کتاب نهایت لذت رو میبرین

داستان خیلی پر کششی داشت من از خوندن این کتاب واقعا لذت بردم داستانش غیر قابل پیش بینی بود. داستان همون‌طور که از اسم کتاب مشخصه در رابطه با عمارت بلندی های بادگیره که برعکس ظاهر عادی عمارت داستان های عجیبی داخلش رخ میده . با شخصیت های داستان تقریبا میشه ارتباط گرفت. در کل از خوندن این رمان لذت بردم و حس عجیبی بهم دست داد ، اواسط داستان شخصیت ها رو درک نمیکردم و حس میکردم کمی اغراق شده است ، ولی زمانی که خودمون رو جای اون شخصیت ها قرار دادم تونستم حالاتشون رو احساس کنم .

داستان خوبی بود ولی ترجمه افتضاح بود!! مثلا در قسمت هایی مترجم نوشته بود او , او را گرفت!! شاید در متن انگلیسی بشه با توجه به متفاوت بودن ضمیر مونث و مذکر تشخیص داد که او کی بوده ولی توی فارسی که مونث و مذکر فرقی ندارند بهتر بود اسم می برد. در کل این ترجمه حوصله آدمو سر میبره ولی اگر ترجمه خوبی پیدا کنید داستان خوبی داره

واقعا چرا معروف شده🧐 خیلی زیاده گویی داشت بزور تمومش کردم

من کتاب رو دوست نداشتم، از اواسط کتاب منتظر بودم که بهتر بشه اما بی فایده بود و فقط میخوندم که زودتر تموم بشه.

یکی از کتاب های زیبای کلاسیک.تا دلتون بخواد همه مترجم ها ترجمه ش کردن.کتاب داستان پر کششی داره و من تا دیر وقت میخوندم

بسیار زیبا

این کتابی هست که خیلی پیشنهاد میشه و جز برترین رمان های دنیاست.اما من با احترام به نظر بقیه این کتاب رو دوست نداشتم.کتاب عاشقانه ی کلاسیکه و من درطول مطالعه منتظر عاشقانه شدن داستان بودم .کل کتاب همش راجب انتقام و تلخی بود و شخصیت های کتاب برام جالب نبودن.

این کتاب عالی و خیلی غم انگیز من ی هفته تحت تاثیرش خودم

به خاطر رفتار شخصیت اصلی یه مقدار کتاب اعصاب خرد کنی بود. ولی قسمت غم انگیزش این بود که عشق واقعا چه بلایی ممکنه سر آدم ها بیاره. من همه ش اعصابم خرد می شد، یه سری شخصیت ها خیلی شل و وارفته بودن، در حالی که می تونستن جلوی رخداد یه سری موارد رو بگیرن. زیاد دوست نداشتم این کتابو.

خب کتاب خوبی بود . کلیت داستان در مورد شخصی هست که از همون زمانی که میفهمه زندگی میکنه و انسان هست مدام توسط اطرافیانش مورد تمسخر قرار میگیره و شرارت میشه جزیی از شخصیتش و یاد میگیره که برای انتقام گرفتن از کسایی که تحقیرش کردن ، اون ها و بچه هاشون رو با نقشه های شیطانی مورد تحقیر قرار بده . درونمایه ی خوبی داشت نمیتونم بگم عالی ولی تقریبا نهایت شرور بودن رو میتونیم درشخصیت اصلی داستان ببینیم . ولی همچنان در برابر رمان هایی مثل اناکارنینا ، دزیره و سرخ و سیاه بنظرم حرفی برای گفتن نداشت .

کتاب زیبایی بود..نتونستم بزارمش زمین داستان جوری پیش میرفت که نمیشد دقیق حدسش زد لذت بردم از خوندنش

واقعا بیخود بود

اونقدر ازش تعریف شنیده بودم که وقتی خوندمش وا رفتم!! واقعا به نظرم یه عاشقانه‌ی معمولی اومد...🤔🤔😅

خیلی خوبه به همه این کتابو پیشنهاد میکنم

اگر میخواهید وقت خود را برای خواندن کتاب بگذارید انتخاب خوبی نیست

بسیار عاشقونه و پیچیده...

من نتونستم تمومش کنم. شاید اگه یه روز، دوباره قصد شکنجه خودمو داشته باشم، چهل و پنج درصد باقی مونده رو بخونم... و آره. ممکنه بیام و بگم متاسفم، اشتباه فکر می کردم :} اما این همه مازوخیسم توی این کتاب برای چیه؟ این همه دعوا و گریه های بیخود و عشق های ناپایدار بی ریشه :| و نکته بعدی.. اون داستانِ عاشقانه(!) ای که منتظرشید در حقیقت از زبون یه خدمتکار بیان میشه. ببخشین اسپویل کردم :))) خب من ترجیح می‌دادم از اول تو خود داستان باشم، نه اینکه تهش رو بدونم. اوهوم، سرانجام عشق از اول داستان معلوم بود. یا شاید برونته با طوفان ها و تگرگ های دیگری سرانجام را در نهایت داستان تغییر داده باشد :/

از اون کتاب‌هاییه که دلت نمی خواد زمین بذاری هرچند فضای داستان کمی تیره و گرفته است اما نمایش خوبی از تقابل خوبی و بدی در ذات انسانها و تربیت و نحوه زندگی‌شان است.

من این کتاب رو با ترجمه رضا رضایی و نسخه چاپی رو مطالعه کردم. از نظر من این کتاب با اینکه حدوداً یک قرن و نیم پیش نوشته شده ولی از جذابیت و زیبایی و ظرافت قلم زیادی برخوردار هست. نویسنده اتفاقات داستان رو آنقدر با جزئیات و دقیق بیان کرده که خودم رو کاملا داخل جریان داستان حس میکردم و همراه با شخصیت ها احساسات مختلفی بهم دست میداد.

به نظرم خیلی کش داده بود داستانو واین از جذابیت داستان کم کرده بود

من نسخه کاغذیشو داشتم در همین حد بگم ک هر وقت کتابو باز می کردم که بخونم بعد سه چهار خط سردرد میشدم و اعصابم به هم میریخت چیزی به ادم یاد نمیده محتوای قشنگی هم نداره

کتاب عالی بود و واقعا لذت بردم .من فضای خلنگ زار و بیش از همه شخصیت های کتاب دوس داشتم!

کتاب بلندی‌های بادگیر تنها اثر امیلی برونته، رمان مشهوری است درمورد عشق، نفرت، انتقام. شخصیت اصلی داستان به نظر من آقای هیت کلیف است. که با ذات پلیدش تمامه خوبی‌های کسی که او را از بی‌کسی نجات داد و به سرپرستی گرفت، با بدی به فرزندان و نوه‌هایش جواب داد. یک گربه صفت به معنای واقعی کلمه. از صفات او می‌توان دورویی، روانپریشی، خودخواهی، خشونت، بی‌ثباتی، و.. هر صفت بدی که فکرش را بکنید نام برد. یک شیطان واقعی. حالا این فرد از بچگی عاشق دختر خانواده‌ای میشه که اونو به سرپرستی گرفتن. اون دختر که کاترین نام داره اول بین انتخاب عقلی و احساسی، عقلانی انتخاب میکنه و با پسر دیگه‌ای ازدواج میکنه. آتیش انتقام تو دل هیت کلیف روشن میشه و تا چند سال غیبش می‌زنه. بعد از چند سال برمیگرده و خودشو نشون میده و کاری میکنه که هر کسی که می‌شناخته و تو زندگیش بودن و در آینده به زندگیش وارد میشن احساس کنن تو جهنم دارن زندگی میکنن. تمام صفحات کتاب پر از اشک و درد و ظلم و بی عدالتی و سطح پایین فرهنگی و اجتماعی و فروپاشی خانوادگی و فحش و ناسزاست. هر چند که پایان خوشی داره! ولی من اصلا خوشم نیومد و احساس میکنم وقتمو تلف کردم.

من کتابو با این ترجمه نخوندم... با ترجمه اقای علی اصغر بهرام بیگی خونده بودم .. از ترجمه اش راضی بودم و خوب بود اما در مورد خود کتاب و محتواش میشه گفت تقریبا هیچ محتوای خاص و اموزنده ایی نداره اگر رمانهای کلاسیک عاشقانه دوست دارین بخونین احتمالا خوشتون بیاد و گرنه منم مثل بعضی کاربرا تعجب میکنم واقعا چه چیز این کتاب باعث شد جزو برترین رمانهای جهان باشه به نظرم یه کتاب خوب معمولیه عاااالی نیست و قطعا کتابی نیست که من به کسی پیشنهاد بدم تا بخونه ...چون فقط برای سرگرمی و وقت گذرونی خوبه همینو بس...

داستانش کاملا فضای تاریکی داره . شخصیت هاش هم بد خلق و دمدمی مزاجن طوری که اصلا نمیشه با هیچ کدوم هم ذات پنداری کرد حتی اظهار علاقشون به همدیگه هم روند دلنشینی نداره، در کل هم داستانش شیرین نبود البته این نظر منه.

اصلا ارزش خوندن نداشت! مثلا نویسنده میخواست چی بگه؟ که اون کسانی که هم رو دوست دارن باهم ازدواج نمی کنن و تهش هم با یکی دیگه ان ولی همو دوست دارن؟؟ کتاب غیر از این و کلی خشم و فحش چی بود؟

بسیار عالی و عاشقانه . تاثیرگذار ترین کتابی که تو عمرم خوندم . به نظر من هیت کلیف خیلی رنج کشیده بود . هیچ وقت پدر و مادری نداشت . همیشه کتک می خورد و تحقیر می شد . این عقده ها باعث شدن این کارارو بکنه ... من به شدت کتاب رو توصیه می کنم ، شما حق رو به کدوم شخصیت می دید ؟

داستان جالبی نداشت

کسی میدونه بهترین ترجمه از کیه؟

خیلی زیبا . از اون داستانایی ه که دلت نمیخواد بزاریش زمین.

این کتاب جزو بهترین کتاب هایی بود که خوندم! فضاسازی عالی بود و میتونستی قشنگ عمارت بلندی های بادگیر رو در ذهنت مجسم کنی، طولانی بود ولی کشش فوق العاده ای داشت، دو نفر راوی بودند و زاویه دید برای این داستان بسیار مناسب بود، شخصیت ها واقعی و غیرقابل پیش بینی بودن! مخصوصا کاترین و هیت کلیف. اسم داستان در واقع اسم عمارتی هست که داستان در اونجا اتفاق میوفته. (عمارت بلندی های بادگیر) که اتفاقهای زیاد و جذابی به خودش دیده و ندیمه سابق اون عمارت، ماجراهارو برای یک مرد که مستاجر خونه کنار عمارت بلندی های بادگیر هست تعریف‌میکنه. جذابیت فوق العاده داستان بنظرم از اونجایی بود که عاقبت، بیشتر شخصیت ها به نوعی دیوانه شدن!😄 شخصیت ژوزف، برای اثبات شخصیت پردازی فوق العاده امیلی برونته یک نمونه ی واضحه! یک دیندار ریاکار که رفتارهاش حتی در بحرانی ترین شرایط هم شما رو میخندونه. درباره ترجمه نظری ندارم چون خودم کتاب رو به صورت چاپی و با یک ترجمه دیگه خوندم، نظرم مختص کتابه. به هیییچ عنوان از دستش ندین:) فکر نمیکردم همچین کتاب فوق العاده ای باشه!

ماجرای داستان فوق العاده بود ولی تا نیمه داستان کمی اضافه گویی داشت و کمی خسته کننده میشد اما چیزی از جذابیت وجودی داستان کم نمیکرد

اگر به داستان های کلاسیک علاقه دارین این کتاب رو بخونید، در غیر اینصورت ممکنه براتون خسته کننده باشه

با احترام به نظر تمامی دوستانی که از این کتاب خوششون اومده... اما فکر می کنم این کتاب هیچ حاصلی جز به تصویر کشیدن زندگی افرادی که همگی از بیماری مازوخیسم رنج می بردند نداشت...

من کلا نوشته های خواهران برونته رو دوست دارم. تلخه ولی دوست داشتنیه

داستان جذابی داشت و ازون کتاب هایی بود که خسته کننده نیست،البته صرفا یک داستان می‌خونید..

داستان عاشقانه این کتاب خیلی دلتشین نبود ولی در کل ماجرای جالبی داشت

عالی بود 👍👍👍👌👌👌👏👏👏 کسایی که به آثار تاریخی و عاشقانه علاقه دارن از خوندن این کتاب لذت میبرن