لئو تولستوی
درباره لئو تولستوی و کتابهایش
لئو تولستوی نویسنده و فعال اجتماعی-سیاسی روسی است که از طلایهداران ادبیات جهان نیز به شمار میرود. بسیاری از مورخان ادبی معتقدند تولستوی را میتوان در کنار «هومر»، «دانته»، «شکسپیر» و «گوته»، ستونهای ادبیات غرب دانست و به جرأت میتوان گفت که آثار هیچ نویسندهای در جهان به اندازهی او، در فهرست «کتابهایی که باید پیش از مرگ خواند» قرار نگرفته است.
با اینکه تولستوی به دلیل دیدگاههای اخلاقیاش در زمرهی متفکران قرن نوزدهمی نیز جای میگیرد، اما امروزه غالباً به عنوان یکی از پیشوایان ادبیات واقعگرا در جهان شناخته میشود. دو اثر شاخص «آنا کارنینا» و «جنگ و صلح» و رمان کوتاه «مرگ ایوان ایلیچ» از او، ضمن برخورداری از طراوت و تازگی همیشگی نزد خوانندگان سراسر جهان، کماکان یکی از مهمترین دستمایههای تحقیق برای پژوهشگران معاصر به شمار میرود.
بیوگرافی لئو تولستوی
لِئو نیکلایویچ تولستوی نهم سپتامبر سال ۱۸۲۸، در یک خانوادهی اصیل و اشرافی روس که در یاسنایا پالیانا (از توابع شهر تولا در ۱۶۰ کیلومتری جنوب مسکو) ساکن بودند، متولد شد. او که کودکیاش را در کنار سه برادر و یک خواهرش در مسکو میگذراند، در دو سالگی مادر و در نُه سالگی پدرش را از دست داد و پس از آن عمهی بزرگش، تاتیانا، که سرپرستی او و برادرانش را بر عهده داشت، از دنیا رفت. این فقدانهای مکرر، بعدها در نوشتههای او از خاطرات دوران کودکیاش بهطور ویژهای انعکاس یافت.
لئو که آموزشهای اولیه را در خانه گذرانده بود، در چهارده سالگی به مدرسهی قازان رفت. او در سال ۱۸۴۴ در رشتهی زبانهای شرقی دانشگاه قازان مشغول به تحصیل شد، اما پس از مدتی رشتهی خود را به حقوق تغییر داد تا با کسب دانش وکالت بتواند به اوضاع نابهسامان کشاورزان روزمزدی که مسئولیت آنها پس از مرگ پدر و مادرش به او واگذار شده بود، رسیدگی کند. با این حال و بهرغم ارزشمندی هدفی که در سر میپروراند، تحصیلات خود را نیمهکاره رها کرد و بهصورت داوطلبانه به ارتش پیوست.
تولستوی اولین داستانش به نام «کودکی» را در سال ۱۸۵۱ -زمانی که هنوز در ارتش خدمت میکرد- نگاشت و آن را یک سال بعد در مجلهی «معاصر» چاپ کرد. او بعدها و تا سال ۱۸۵۶، دو اثر شرححالگونهی دیگر را نیز با عناوین «نوجوانی» و «جوانی» نگاشت که تکملهای بر داستان اول به شمار میرفتند.
تولستوی ضمن خدمت در ارتش، نویسندگی را نیز به صورت حرفهای دنبال میكرد. او که به دلیل حضور در جبهههای جنگ موضوعات ناب و دستاولی را در اختیار داشت، در همان دوران به روایت چهرهی خشن و بیرحم جنگ در قالب مجموعهای از سه داستان کوتاه به نام «حکایتهای سواستوپل» پرداخت. شرکت در نبردهای قفقاز و کریمه و مواجهه با واقعیت عریان جنگ سبب شد تا لئو تولستوی از ارتش کنارهگیری کرده و به حامیان صلح بپیوندند. او پس از ترک ارتش به اروپا رفت، در آنجا با نويسندگان بزرگی چون «چارلز دیکنز»، «ایوان تورگنیف» و «آدلف دیستروگ» دیدار کرد و اطلاعاتش را در حوزهی آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان ارتقا داد. حاصل این سفر و ملاقاتهای حین آن برای نویسندهی جوان، تأسیس مدارس ابتدایی در روستاها با الهام از «ژان ژاک روسو» بود.
تولستوی در سال ۱۸۶۲ با یک دختر هجده سالهی آلمانیتبار به نام سوفیا ازدواج کرد. این ازدواج که حاصل آن سیزده فرزند بود، فراز و فرودهای بسیاری داشت. دورهی اول این پیوند مملو از شادکامی و سرخوشی بود؛ به نحویکه ثبات روحی و ترقی احساسی ناشی از آن سبب خلق دو اثر ماندگار «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» شد.
دوران دوم زندگی تولستوی در تب و تابهای روحی و اخلاقی گذشت. او که پس از کسب شهرت و ثروت، دچار بحران روحی و افسردگی شده و با چالش درک معنای زندگی دستبهگریبان بود، در سال ۱۸۸۲ میلادی بهعنوان عضوی از ادارهی کل آمار و سرشماری در مسکو با فقر روزافزون کارگران نیز مواجه شد. مجموع این حوادث سبب شد تا لئو تولستوی برای کمکرسانی به کشاورزان و پیشگیری از مهاجرت گروهی آنان به شهرها، سازمانی ایجاد کند که وظیفهی آن پشتیبانی از روستاییانی بود که محصولاتشان بهنحوی آسیب دیده بود. در این دوران تمایل او به پژوهش در زمینهی ادیان و گرایشهای مذهبی نیز بیشتر شد و از همین رو به ترجمهی دوبارهی انجیل به زبان روسی پرداخت.
با گذشت زمان و گسترش دامنهی شهرت تولستوی در سرتاسر جهان، محدودیتها و آزارهای داخلی از سوی دستگاههای دولتی و مراجع ارتودوکس نسبت به او افزایش یافت. در دورهی سوم زندگی، کلیسای ارتدوکس و تزارهای روسیه کنترل و نظارت بر فعالیتهای تولستوی را بیشتر کردند؛ بهنحوی که پیشنویس کتابهایش اغلب ضبط و توقیف میشد و شایعهی روانپریش بودنش در همهجا به گوش میرسید. در نهایت نیز با انتشار کتاب «رستاخیز» در سال ۱۹۰۱، کلیسای ارتدوکس حکم ارتداد نویسندهی کتاب را صادر کرد.
علاوهبر فشارهای حکومت، مشکلات خانوادگی هم مزید بر علت شد تا لئو تولستوی، در واپسین روزهای حیات، همسر خود را ترک کرده و بهاتفاق پزشکِ خانوادگی و دختر کوچکش بهسوی جنوب روسیه سفر کند. این آخرین سفر تولستوی در تاریخ بیستم نوامبر ۱۹۱۰ بود و در ایستگاه راهآهن آستاپوفو به پایان رسید. او دو روز بعد، در زادگاهش به خاک سپرده شد.
آثار تولستوی
لئو تولستوی هنر را برای هنر نمیخواست؛ بلکه معتقد بود ادبیات و رماننویسی ابزاری برای بیان مفاهیم اخلاقی و اجتماعی هستند. از نظر او هدف از داستاننویسی صرفاً سرگرمی مخاطب نیست، بلكه کاستن از قضاوتهای بیرحمانه و بیملاحظهی انسانها و کمک به گسترش مهربانی و سلامت عاطفی است. او خود نیز همواره میکوشید آلام بشر را با مرهم معرفت و حکمت خویش التیام بخشد و مصائب زندگی را بهنحوی بیان کند که بهجای آزردن مخاطب، به قوت قلب او بیفزاید، وجدانش را بیدار سازد و او را از گرداب نومیدی به ساحل آرامش رساند.
تقریباً تمام آثار تولستوی را میتوان شاهکارهایی دانست که از ارزش بالایی برخوردارند، اما تعدادی از آثار مشهور او که به زبان فارسی ترجمه شدهاند عبارتاند از «جنگ و صلح»، «آنا کارنینا»، «رستاخیز»، «مرگ ایوان ایلیچ»، «حاجی مراد»، «سهگانهی کودکی، نوجوانی و جوانی (زندگانی من)»، «سرگیوس پیر»، «قزاقان»، «کوپن تقلبی» و «ارباب و بنده».