
کتاب مرگ ایوان ایلیچ
معرفی کتاب مرگ ایوان ایلیچ
مرگ ایوان ایلیچ (The Death of Ivan Ilyich) داستانی نوشتهی لیو تولستوی نویسندهی شهیر ادبیات جهان و اهل روسیه است که زندگی یک قاضی دادگاه عالی در روسیه قرن نوزدهم و رنجهای او بر اثر یک بیماری لاعلاج را روایت میکند. واپسین روزهای زندگی این کارمند دادگستری، درواقع عقاید و تأملات تالستوی دربارهی معنای زندگی و چگونگی مواجهه با مرگ نابهنگام است. نشر چشمه این کتاب را با ترجمهی سروش حبیبی منتشر کرده است. نسخهی الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مرگ ایوان ایلیچ
مرگ ایوان ایلیچ یکی از داستانهای کوتاه مشهور تولستوی است که آن را در دورهی تحولات روحانی زندگیاش نوشت و درواقع نگاه او را به پایان زندگی پس از سر گذراندن این دورههای تحول نشان میدهد. کتاب اولین بار در ۱۸۸۶ در روسیه و به زبان روسی منتشر شد. شخصیت اصلی داستان، ایوان ایلیچ نام دارد. او بوروکراتی روسی در قرن نوزدهم است. زندگیاش سرشار از لحظههای تعقیب لذتها و دوری از موقعیتهایی است که باعث ناراحتی میشوند. ایوان در میانهی عمرش در حالی که زندگی خود را بر روال مناسب میبیند؛ یعنی شغلی با درآمد خوب و خانهای دلخواه، با پدیدهای مواجه میشود که تا پیش از آن هرگز گمان نمیکرد برایش اتفاق بیفتد. این حقیقت فقط برای دیگران بود نه او. در حالی که ایوان ایلیچ در بستر مرگ است، میبیند که چگونه خانوادهاش توان برقراری ارتباط با او را ندارند. او متوجه میشود که چگونه پزشکان با بیماری او به عنوان یک تکه پازل رفتار و طبیعت انسانی بیمار خود را فراموش میکنند. مشاهدهی این وضعیت او را به سوی پرسشهایی عمیقتر میکشاند که باعث میشود بهآرامی جوهر واقعی زندگی را کشف کند و مبهوت شود. نبرد طولانی و طاقتفرسای ایوان ایلیچ با مرگ، مستقیماً منعکسکنندهی نظریههای تولستوی در مورد زندگی اخلاقی است.
خلاصه داستان مرگ ایوان ایلیچ
ایوان ایلیچ گالاوین کارمند دادگستری است. او ۴۵ سال دارد و عضو دیوان عالی استیناف است. زندگی عادی و بیدغدغهای دارد. تنها چیزی که ذهن او را در طول زندگی به خود مشغول داشته یافتن شغلی با درآمد مناسب است. ایوان زندگی زناشویی رضایتبخشی ندارد. همسرش، پراسکوویا فیودورونا گالاوینا زنی حریص و نهچندان خوشخلق است که قرار گرفتن در کنار ایوان ایلیچ مقامجو زندگی پرتنشی را برای هر دو رقم زده است. هرکدام مشغول دنیای خود هستند و ایوان با چسبیدن به شغل، خود را از جنگها و دعواهای زناشویی دور نگه داشته است. ایوان پس از کشوقوسهایی بالاخره موفق میشود شغلی مناسب در دادگستری سنپترزبورگ پیدا کند و سرانجام خانهای با وسایلی که همیشه در تصوراتش، دلخواه او بود بیابد و بچیند. در حین چینش وسایل خانه و نصب پرده از بلندی میافتد و پهلویش آسیب میبیند. این آسیبدیدگی بهمرور تبدیل به بیماری درمانناپذیر در او میشود، حیاتش را درگیر میکند و او را با وحشت مرگ تنها میگذارد.
چرا باید کتاب مرگ ایوان ایلیچ را بخوانیم؟
مرگاندیشی و نحوهی مواجهه با آن موضوعی است که به سراغ هر فردی در طول زندگی میآید. صرفنظر از نام و آوازهی بلند تولستوی، موضوع این کتاب یعنی داستان کارمندی که با مرگی نابهنگام و دردآور دستبهگریبان است برای بسیاری آشناست؛ بنابراین یکی از کتابهای مشهور ادبیات جهان در نحوهی مواجههی بیواسطهی انسانی عادی با مرگ است. ترجمهی خوب و روان سروش حبیبی نیز لذت خواندن آن را دوچندان میکند. اگر نسخه صوتی کتابها را ترجیح میدهید، میتوانید کتاب صوتی مرگ ایوان ایلیچ را نیز از طاقچه خرید و دانلود کنید.
خرید و دانلود کتاب مرگ ایوان ایلیچ ترجمه سروش حبیبی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
اگر جزو کسانی هستید که دربارهی مرگ بهعنوان محتومترین واقعیت این جهان و احتمالاً ترسناکترین آن دغدغهی خاطر دارید باید بدانید در این داستان علاوه بر موضوع مرگ با موضوع دوم و به همان اندازه مهم درگیر میشوید: معنای زندگی چیست؟ خرید کتاب مرگ ایوان ایلیچ تجربهای جدید برای هر آدمی است که او را به دور از هرگونه نتیجهگیری متقن به بازاندیشی در زندگی خود دعوت میکند. بنابراین خواندن و دانلود کتاب مرگ ایوان ایلیچ را به همهی دوستداران کتاب با هر گرایشی پیشنهاد میکنیم.
درونمایه و پیامهای اصلی داستان
مرگ پدیدهای است که معمولاً احساسات ترس و اضطراب را برای افراد عادی ایجاد میکند. بسیاری از ما واقعاً قادر به درک کامل آن نیستیم. برخی استدلال میکنند که در مرگ قرار است آرامش ابدی پیدا میکنیم، در حالی که برخی دیگر استدلال میکنند این زمانی است که در آن با قضاوت اعمال و آخرت روبهرو میشویم. منطقاً عذاب مرگ در ماهیت ناشناختهی آن و فقدان کنترل ما بر آنچه در انتظار ماست نهفته است. اما چه میشود اگر درد واقعی مردن در درک ناگهانی این باشد که تمام زندگی ما بیهوده بوده است؟ این معضلی است که تولستوی در مرگ ایوان ایلیچ بررسی کرده است. حقیقت زندگی، دلهرههای مزمن، واژگون شدن ارزشها، تنهایی علاجناپذیر همهی چیزی است که ایوان ایلیچ در روزهای آخر عمر خود با آن سر میکند. او به دنبال پاسخی برای چیستی و چرایی مرگ آن هم مرگی زودرس و چنین مفاجا است. کنکاشی که او را به جستوجوی معنای زندگی میبرد و میفهمد آنچه زیست آنقدرها که گمان میکرد شایسته نبود.
نقدی بر درونمایه و سبک نویسنده در این اثر
مرگ ایوان ایلیچ از نظر روایی با قصهگویی سومشخص شروع میشود و از نقطهی پایانی ماجرا به سیر زندگی ایوان ایلیچ بازمیگردد. شیوهی روایت تولستوی در این داستان واقعگرایی است. تمام وقایع و جزئیات داستان واضح هستند و تولستوی همچون گزارشگری وقایع را شرح میدهد. در این داستان ما قضاوتهای اخلاقی تولستوی دربارهی شیوهی زندگی ارزشمند را میخوانیم. تالستوی زندگی سطحی، پوچ و به دور از تعلقات معنوی ایوان ایلیچ را که در ظواهر پیشپاافتادهی زندگی در پی ازدواج، مهمانیها، شغل مهم و خانهی بزرگ میگذشت در کنار زندگی معنادار و اصیل خدمتکار او قرار میدهد و نشان میدهد این شیوهی زندگی بود که بیش از هر چیز بر ترس و شگفتی ایوان از مرگ دامن میزد. تولستوی زندگی عاری از اهداف والا را بیمعنا میخواند. بهعلاوه، مرگ ایوان ایلیچ یأس و تنهایی مردن را برجسته میکند. روندی که باعث میشود انسان به گذشته نگاه کند و جنبههایی از هستی را ببیند که ممکن است در سایهی سرعت سریع زندگی و بیتوجهی به سیر آن از دست داده شوند. چنانچه مایل به خواندن نقدی بر این کتاب هستید دعوت میکنیم که یادداشت نقد و بررسی کتاب مرگ ایوان ایلیچ در بلاگ طاقچه را مطالعه کنید.
درباره لئو تولستوی؛ نویسنده کتاب مرگ ایوان ایلیچ
لیو تالستوی ۹ سپتامبر ۱۸۲۸ در ملک خانوادگی یاسنایا پالیانا در دوازده کیلومتری تولا و دویست کیلومتری جنوب مسکو به دنیا آمد. او چهارمین فرزند از پنج فرزند کنت نیکولای ایلیچ تولستوی، کهنه سرباز جنگ میهنی ۱۸۱۲ و پرنسس ماریا تالستایا بود. تولستوی مادرش را در دو سالگی و پدرش را در نه سالگی از دست داد و همراه خواهران و برادرانش نزد خویشاوندان بزرگ شد. او یکی از نویسندگان بزرگ و تأثیرگذار در تمام دوران ادبیات جهان به شمار میرود. نوشتههای او نقطهی اوج رمانهای واقعگرایانه شناخته میشوند؛ بهویژه رمانهای جنگ و صلح (۱۸۶۹)، آنا کارنینا (۱۸۷۸) و رستاخیز (۱۸۹۹). تولستوی علاوه بر رمان، چند نمایشنامه و مقالههایی در موضوعات فلسفی، اخلاقی و مذهبی نوشت. او گرچه به تأیید همگان رماننویسی بزرگ و حتی گاهی بزرگترین خوانده میشد و با اینکه چندین سال نامزد دریافت جایزهی نوبل بود هرگز نتوانست آن را ببرد. موضوعی که همواره یکی از بحثهای اصلی دربارهی این جایزه بوده است. زندگی تولستوی با دورههایی از تحولات روحی همراه بود که او را به تصمیمهای ماجراجویانهای کشاند که آخرین آن در روزهای واپسین عمرش بود. او که در کیفیت زندگی زناشویی خود گرفتار تردیدهای جدی شده بود آن را ترک کرد و تنها چند روز بعد در ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ در حالی که ۸۲ سال داشت در ایستگاه راهآهن آستاپوفو درگذشت.
جوایز کتاب مرگ ایوان ایلیچ
این داستان همواره یک اثر کلاسیک ستایشآمیز خوانده شده است؛ اما چون در زمان انتشار جوایز بینالمللی به شکل امروز وجود نداشت، جایزهی ادبی خاصی دریافت نکرده است. با این حال در فهرستهای معتبر بسیاری قرار گرفته است؛ از جمله در فهرست ۱۰۰۱ کتابی که باید قبل از مرگ بخوانید و ۱۰۰ کتاب برتر جهان توسط باشگاههای کتاب نروژی؛ قرار گرفتن در رتبهی ۲۵۸ در وبسایت The Greatest Books. همچنین ترجمهی انگلیسی آن توسط هیو اپلین در ۲۰۰۷ در فهرست نهایی جایزهی Rossica Translation Prize قرار گرفت که به ترجمههای برجستهی ادبیات روسیه به انگلیسی اهدا میشود.
اقتباس سینمایی از مرگ ایوان ایلیچ
موضوع داستان طی سالها محل اقتباس آثاری در عرصهی هنر هم بوده است؛ از جمله فیلم زیستن (۱۹۵۲) به کارگردانی آکیرا کوروساوا؛ یک مرگ ساده (۱۹۸۵) به کارگردانی الکساندر کایدانوفسکی؛ فیلم زندگی (۲۰۲۲) به کارگردانی الیور هرمانوس؛ مرگ ایوان ایلیچ (۲۰۲۴) به کارگردانی دیوید سیمور. اپرای مرگ ایوان ایلیچ با عنوان کاملA Full-Length Chamber Opera in One Act (2021) ساختهی جان یانگ نیز بر اساس همین داستان ساخته شده است.
نسخههای چاپی و شنیداری دیگر از مرگ ایوان ایلیچ
مرگ ایوان ایلیچ توسط ناشران و مترجمان زیادی ترجمه و منتشر شده است؛ ازجمله: ترجمهی حمیدرضا آتشبرآب در دو نشر پارسه و هرمس، صالح حسینی در نشر نیلوفر، کاظم انصاری در نشر جامی، کیومرث پارسای در تمدن علمی، تیمور قادری در نشر مهتاب و رضی هیرمندی در انتشارات وال. نسخهی شنیداری این کتاب نیز در انتشارات رمانو، آوانامه و نوین کتاب گویا منتشر شده است. این کتابهای صوتی برای کسانی که به دلایل مختلف مخاطب نسخهی شنیداری هستند گزینهی مناسبی است. چنانچه در انتخاب ترجمههای این کتاب نیاز به راهنمایی دارید، دعوت میکنیم که یادداشت مقایسهی ترجمههای کتاب مرگ ایوان ایلیچ در بلاگ طاقچه را مطالعه کنید.
کتاب مرگ ایوان ایلیچ چند صفحه است؟
کتاب مرگ ایوان ایلیچ نشر چشمه با ترجمهی سروش حبیبی ۱۰۳ صفحه دارد.
بخشی از جملات کتاب مرگ ایوان ایلیچ
«سر ناهار خبر درگذشت ایوان ایلیچ را به همسرش داد و به او گفت که امکان انتقال برادر او به حوزهٔ اداری خودش بیشتر شده است و استراحتنکرده فراک پوشید و به خانهٔ ایوان ایلیچ رفت.
یک کالسکه و دو درشکه جلو در خانهٔ ایوان ایلیچ ایستاده بود. پایین، در رختکنخانه، کنار جارختی درِ تابوتِ آراسته به طاق شالی از گلابتون درخشان و مزین به ملیله و منگوله به دیوار وا داشته شده بود. دو بانوی سیاهپوش داشتند پالتوی پوست خود را درمیآوردند. یکی از آنها خواهر ایوان ایلیچ بود، که او میشناخت و آن یکی ناشناس بود. شوارتز دوست پیوتر ایوانویچ که داشت پایین میآمد چون از بالای پلهها او را دید که وارد میشود ایستاد و سری جنباند و چشمکی به او زد. مثل این بود که میخواهد بگوید: «این ایوان ایلیچ هم که کار را خراب کرد! ولی ما حواسمان جمع است و دم به تله نمیدهیم.»
هیئت شوارتز با آنگونه ریشهای انگلیسیوار و اندام لاغرِ آراسته در فراکش مثل همیشه متین و برازنده بود و این متانت که همیشه با شوخچشمی و رفتار شیطنتبار او منافات داشت اینجا کیفیتی جذاب و نمکین به او میبخشید. این احساس پیوتر ایوانویچ بود.
پیوتر ایوانویچ از سر احترام به دو بانو راه داد تا جلو بروند و بهدنبال آنها آهسته بهطرف پلکان پیش رفت. شوارتز از پایین آمدن منصرف شد و نیمهٔ راه ایستاد. پیوتر ایوانویچ علت ماندن او را فهمید. پیدا بود که میخواهد با او قراری بگذارد که بازی شبشان کجا باشد. بانوان از پلکان بهسوی بانوی صاحبعزا بالا رفتند و شوارتز، که لبهایش را با حالتی جدی برهم فشرده بود با شوخچشمی و اشارهٔ ابرو به پیوتر ایوانویچ فهماند که به اتاق سمت راست، که جنازه در آن بود برود.»
حجم
۷۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۰۳ صفحه
حجم
۷۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۰۳ صفحه
نظرات کاربران
انسان های مدرن در مواجهه با همدیگر، با خود حقیقیشان روبرو نمیشوند. و چیزی مانند پرستیژ و آداب و جایگاه اجتماعی است که آنها را مانند پوستینی فرا گرفته و مانع دیدن خود میشود. حتی در مواجهه با خودشان هم
امروز کتاب مرگ ایوان ایلیچ از تولستوی رو خوندم. روایتی بود از یک مرگ. یک مرگ دردناک و جانسوز.مرگی که به تدریج و به آرامی، جان او را میمکید و او را به کام مرگ میکشاند. بر لبه گودال مرگ مدت ها
شاید بهترین توصیف این کتاب این شعر باشه«اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ/اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ/اگر ملک سلیمانت ببخشند/در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
زندگی و روند مرگ ایوان ایلیچ را در این کتاب میخوانیم.زندگی و مرگی که برای هرکسی ممکن است باشد.داستان با خبر مرگ ایوان شروع میشود و در ادامه فلش بک به زندگی ایوان از کودکی تا مرگ و نحوه مواجهه
مرگ ایوان ایلیچ کتاب بسیار خوب و جذابی بود، لازمه بگم داستان پر تنش و هیجان انگیزی نداشت و بلکه کاملا آرام و متین بود و به خوبی پیش میرفت. ماجرایی که کاملا انسان رو به تفکر وا میداره و میشه
با دو تا ایوان توی این داستان آشنا میشیم. ایوانی با همرنگی بالا و نقابی پهن و ضخیم بر چهره که داره از بیرون زدن ایوان دوم جلوگیری می کنه. ایوان دومی که تماما شک و تردید و بی باوری
در دنیای مدرن ، توجه ها از درون این کالبد به بیرون آن معطوف شده است . در این دنیا برای هر چیز وقت هست الا برای خودمان و پرسش هایی به غایت مهم . این که " برای چه
داستان غم انگیز مرگ یک کارمند دادگستری که در زندگی موفقیت های بسیاری داشت پایان همه چیز با مرگه
انگار که این داستان، داستان همه ی ماست که تمام وقت وهم وغم خودرا صرف زندگی مادی وجوانب ان میکنیم وناگهان که به آخر خط میرسیم درمییابیم که باید به چیزهای مهمتر وپایدارتری میپرداختیم. تولستوی در این رمان، فلسفه زندگی وتعریف
داستانی با یک سِیر خاص که اول مطمئنت میکنه شخصیت اول مُرده و بعد داستان زندگی اون رو تا لحظه مرگ برات توضیح میده. تلنگر خوبی بود