دانلود و خرید کتاب پدر سرگی لئو تولستوی ترجمه سروش حبیبی
تصویر جلد کتاب پدر سرگی

کتاب پدر سرگی

نویسنده:لئو تولستوی
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۵۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پدر سرگی

کتاب پدر سرگی نوشته لئو تولستوی با ترجمه سروش حبیبی منتشر شده است. این اثر داستان کوتاهی از این نویسنده مشهور روسیه است. تولستوی را پیامبر نویسندگان روس می‌دانند زیرا با سبک نگارشش تاثیر بسیاری بر دیگران گذاشت.

درباره کتاب پدر سرگی

این کتاب  درباره‌ی زندگی پر فراز و نشیب شاهزاده‌ای به نام استپان کاساتسکی است. او دلباخته‌ی دختری است و در آستانه‌ی ازدواج با او قرار دارد اما زندگی برای او برنامه‌ای دیگر در نظر دارد. برنامه‌ای که او را تغییر می‌دهد و به سمت دیگری می برد این پسر شیفته‌ی شهرت است اما به‌جای نزدیک شدن به زنان راه تقوا پیشه می‌کند، انگشتانش را از دست می‌دهد و مسیحی‌ای تندرو می‌شود. اما حقیقت چیست آیا واقعا این رفتار از سر دین است.

خواندن کتاب پدر سرگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات روسیه پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب پدر سرگی

«من به بهانه اینکه برای خدا زندگی می‌کنم برای انسان‌ها زندگی کردم و این زن برای خدا زندگی می‌کند و حال‌آنکه گمان می‌کند برای انسان‌ها زندگی می‌کند».

«پس این بود معنای خواب من. پاشنکا سرمشق خوبی می‌بود برای من. ولی من به راه او نرفتم. خدا و خدمت او را بهانه کردم و چشم به مردم داشتم. پاشنکا برای خدا زندگی می‌کند، به این خیال که برای مردم زنده است. بله یک کار نیک، یک پیاله آب که بی‌طمع پاداش به تشنه‌ای داده شود ارجمندتر از همه کارهای خوبی است که من در راه مردم کرده‌ام. از خود پرسید: آیا به راستی ذره‌ای نیت صدق نسبت به خدا در دل من بود؟ و جوابش این بود: بله بود، اما هر چه بود با علف هرز شهرت خواهی و شهوت نام در چشم مردم، پوشیده و آلوده شده بود. بله برای کسی که مثل من برای کسب نام در نظر مردم زندگی کرده خدا وجود ندارد. من ازاین‌پس به جستجوی خدا خواهم رفت».

درباره‌ی لئو تولستوی

لئو نیکلایِ ویچ تولستوی ۹ سپتامبر ۱۸۲۸ در یاسنایا پالیانا متولد شد.او فعال سیاسی-اجتماعی و نویسنده روسی بود. لئو تولستوی از نویسندگان نامی تاریخ معاصر روسیه به‌شمار می‌آید. رمان‌های جنگ و صلح و آنا کارنینا تولستوی از بهترین‌های ادبیات داستانی جهان هستند که بارها مورد اقتباس‌های سینمایی قرار گرفته‌اند. تولستوی در روسیه بسیار محبوب است و سکه طلای یادبود به احترام وی ضرب شده‌است. او در زمان زنده بودنش شهرت و محبوبیتی جهانی داشت اما به سادگی زندگی می‌کرد. یکی از فعالیت‌های مهم تولستوی اهمیت بسیار زیاد او به تعلیم و تربیت کودکان و ساختن مدارس در روستاها است.

لئو تولستوی در روز ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ درگذشت و در زادگاه خویش به خاک سپرده شد.

معرفی نویسنده
عکس لئو تولستوی
لئو تولستوی
روس | تولد ۱۸۲۸ - درگذشت ۱۹۱۰

لئو تولستوی نویسنده و فعال اجتماعی-سیاسی روسی است که از طلایه‌داران ادبیات جهان نیز به شمار می‌رود. بسیاری از مورخان ادبی معتقدند تولستوی را می‌توان در کنار «هومر»، «دانته»، «شکسپیر» و «گوته»، ستون‌های ادبیات غرب دانست و به جرأت می‌توان گفت که آثار هیچ نویسنده‌ای در جهان به اندازه‌ی او، در فهرست «کتاب‌هایی که باید پیش از مرگ خواند» قرار نگرفته است.

yasamin
۱۳۹۹/۰۴/۲۵

شاید قصه پیچیده‌ای نباشه و بشه پیش بینیش کرد اما توصیف جزئیات احوالات کاساتسکی و افکارش، مثلا سودای بهترین بودنش توی هر جمعی که حاضر میشه، باعث جذابیت قصه شده.

Mohammad
۱۴۰۱/۰۴/۱۵

(۴-۱۸-[۵۹]) تولستوی نکات اخلاقی زیادی رو در این داستان گنجانده؛ داستان در مورد انسانی مغرور و کمالگراست که بعد از موفقیت در زمینه های گوناگون؛ تارک دنیا میشه و به تزکیه ی نفس خودش میپردازه و در این مسیر با چالش

- بیشتر
saeed_vadi
۱۴۰۰/۱۰/۲۸

تولستوی در این داستان به خوبی نشان داده که بزرگترین مانع نجات معنوی غرور و خود پسندی است. وی به خوبی نشان داده که آدمی می تواند خود را از تمام لذتهای مادی محروم کند برای آنکه در میان مردم

- بیشتر
امیررضا
۱۴۰۱/۰۲/۱۹

داستان ریتم تند و خوبی داره روایت خیلی سادست پایان و جمع بندی خوب نبود بنظرم کتابیه که باعث میشه به فکر فرو برین و یه تلنگر خوبی میزنه بهتون من از تولستوی هنوز چیزی نخوندم جز پدر سرگی ولی فکر میکنم انسجام و

- بیشتر
pouya
۱۳۹۹/۰۹/۲۶

کتابی به ظاهر ساده اما عجیب و عمیق...یک داستان ساده و هموار اما پر از صخره های فکری...

M khataei
۱۴۰۰/۰۹/۰۲

برای من یکی از کتابهای زیبای تولستوی بود. کتاب روانه و طولانی نیست. خسته‌کننده نیست و داستان کشش داره. هرچند پایان خاص و عجیبی نداره اما روند داستان آدمو همراه میکنه. ترجمه‌ی اقای حبیبی هم واقعا خوبه.

نغمه میلانی
۱۴۰۰/۰۷/۲۳

عاااااااااالی👏

توحيد
۱۳۹۹/۰۹/۱۴

یه داستان حکیمانه، روان و پر مغز. چیزی که بعد خوندنش می تونی به بقیه هم با یه اطمینان خوب، توصیه کنی

ali.rooholamin
۱۴۰۱/۱۲/۲۷

عالی بود

ghazaal
۱۴۰۱/۱۲/۲۰

باید به این کتاب گفت یک نصیحت اخلاقی طولانی از تولستوی! داستان مردی که میخواد در همه چیز بهترین باشه و تلاشش رو میکنه و همیشه بهترین هم هست. نقاط اوج و شخصیت پردازی جالبی داره اینکه بی پرده به

- بیشتر
هر قدر به عقیدهٔ مردم کمتر اهمیت می‌داد وجود خدا را در خود نیرومندتر احساس می‌کرد.
Mohammad
این‌جور زندگی برای من فقط مایهٔ ملال است. من چیزی می خواهم که زندگی را زیرو رو کند.
Mohammad
«من از یمن دوستی... تو خود را شناختم و دانستم که بهتر از آنم که گمان می‌کردم.»
Mohammad
پاشنکا برای خدا زندگی می کند، به این خیال که برای مردم زنده است. بله، یک کار نیک، یک پیاله آب که بی‌طمع پاداش به تشنه‌ای داده شود ارجمندتر از همهٔ کارهای خوبی است که من در راه مردم کرده‌ام. از خود پرسید: «آیا به‌راستی ذره‌ای نیت صدق نسبت به خدا در دل من بود؟» و جوابش این بود:«بله، بود، اما هر چه بود با علف هرز شهرت‌خواهی و شهوت نام در چشم مردم پوشیده و آلوده شده بود. بله، برای کسی که مثل من برای کسب نام در نظر مردم زندگی کرده خدا وجود ندارد. من از این پس به جست‌وجوی خدا خواهم رفت.»
moko
چرا این دنیا را با این همه زیبایی آفریده‌ای و بهره‌گیری از آن‌ها را گناه قرار داده‌ای و بندگانت را به پرهیز از آن‌ها سفارش کرده‌ای؟ چرا وسوسه را برای ما آفریده‌ای؟ وسوسه! ولی آیا همین وسوسه نیست که من می‌خواهم از شادی‌ها و لذت‌های زندگی بگریزم و برای آخرت توشه‌ای به جایی بفرستم که شاید موهوم باشد؟
mahsa
بله، یک کار نیک، یک پیاله آب که بی‌طمع پاداش به تشنه‌ای داده شود ارجمندتر از همهٔ کارهای خوبی است که من در راه مردم کرده‌ام. از خود پرسید: «آیا به‌راستی ذره‌ای نیت صدق نسبت به خدا در دل من بود؟» و جوابش این بود:«بله، بود، اما هر چه بود با علف هرز شهرت‌خواهی و شهوت نام در چشم مردم پوشیده و آلوده شده بود. بله، برای کسی که مثل من برای کسب نام در نظر مردم زندگی کرده خدا وجود ندارد. من از این پس به جست‌وجوی خدا خواهم رفت.»
amini
انگشتی به جانبش تکان داده، و از او دورشوان گفته بود: «می‌دانید که من از همه‌چیز خبر دارم، منتها بعضی چیزها هست که نمی‌خواهم بدانم.» و به قلبش آشاره‌کنان افزوده بود: «ولی همه‌چیز این جا ثبت می‌شود.»
Standing MAN
«من از یمن دوستی... تو خود را شناختم و دانستم که بهتر از آنم که گمان می‌کردم.»
نیلوفر معتبر
زندگی‌اش همه محنت بود، اما نه به سبب روزه داشتن و دعا خواندن. این‌ها زحمتی نداشت. مشقت اصلی مبارزهٔ باطنی بود، مبارزه با خود، به‌طوری که هیچ انتظار نداشت که کار تا به این اندازه دشوار باشد. رنج او از دو منبع بود. یکی شک و دیگری شهوت، و این دو دشمن همیشه باهم بر او می‌تاختند. او گمان می‌کرد که این دو باهم رابطه‌ای ندارند و دو دشمن مجزایند. حال آن‌که یکی بودند. همین که بر شک چیره می‌شد آتش شهوت نیز خاموش می‌گردید. اما او خیال می‌کرد که این دو بلا از دو شیطان جداست و جداجدابا آن‌ها می‌جنگید.
amini
اگر می‌توانست به مردم خدمتی بکند یا مشکلی را با راهنمایی برای‌شان آسان سازد یا ستیزه‌جویانی را آشتی دهد هرگز سپاسی نمی‌دید زیرا جایی ماندنی نمی‌شد و به‌تدریج خدا در او تجلی می‌کرد.
amini
هر قدر به عقیدهٔ مردم کمتر اهمیت می‌داد وجود خدا را در خود نیرومندتر احساس می‌کرد.
Standing MAN
«خدایا من به تو ایمان دارم. کمکم کن تا با سستی ایمان بجنگم.
شاهراه
چشمان عاشق البته نابیناست
محمدرضا زاهدی
می‌فهمید که برادرش راهب شده است که برتر از کسانی باشد که خود را از او برتر می‌شمردند و درست می‌فهمید.
saeed_vadi
سر تکان داد و در دل گفت: «نه، این درست نیست. این‌ها همه فریب است. مردم را می‌توان فریب داد اما خود و خدا را ممکن نیست. من کجا و روحانیت آسمانی کجا! من یک آدمک مضحک درخور ترحم بیش نیستم!»
محمد یغمائی
به‌نظرش می‌رسید هنگامی نیز که به سبب تسلیم به گناه از خود نفرت می‌داشت پاک و از منی آزاد بود، وزمانی که سرباز پیرمستی را که از او صدقه می خواست پذیرفت، یا وقتی بستر خود را به زنی داد که به قصد فریفتن او آمده بود دلش از عشق سرشار بوده است. اما حالا؟ آیا حالا کسی را دوست داشت؟ آیا سوفیا ایوانونا را دوست داشت؟ پدر سراپیون را دوست داشت؟ آیا نسبت به همهٔ این کسانی که امروز به دیدنش آمده بودند، نسبت به این جوان دانشمند، که او چنین فاضلانه با او بحث کرده بود تا درجهٔ فضل خود را به او نشان دهد که تا او بداند که تلاش روحانی او را از فرزانگی بازنداشته است، نسبت به این‌ها همه به‌راستی عشق در دل داشت؟ عشق آن‌ها به او برایش خوشایند بود، به آن احتیاج داشت، اما خود نسبت به آن‌ها چنین احساسی در دل نداشت. دلش از عشق خالی بود. از افتادگی و آزادگی و پاکی نیز دور بود.
پورنجفی
هر قدر به عقیدهٔ مردم کمتر اهمیت می‌داد وجود خدا را در خود نیرومندتر احساس می‌کرد.
شاهراه
از خود پرسید: «آیا به‌راستی ذره‌ای نیت صدق نسبت به خدا در دل من بود؟» و جوابش این بود:«بله، بود، اما هر چه بود با علف هرز شهرت‌خواهی و شهوت نام در چشم مردم پوشیده و آلوده شده بود. بله، برای کسی که مثل من برای کسب نام در نظر مردم زندگی کرده خدا وجود ندارد.
شاهراه
یک کار نیک، یک پیاله آب که بی‌طمع پاداش به تشنه‌ای داده شود ارجمندتر از همهٔ کارهای خوبی است که من در راه مردم کرده‌ام
شاهراه
منی که گمان می‌کردم همه‌چیز می‌دانم و راه زندگی را به دیگران می‌آموختم فهمیده‌ام که هیچ نمی‌دانم و از تو تمنا دارم که به من بیاموزی!»
شاهراه

حجم

۸۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۸۴ صفحه

حجم

۸۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۸۴ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰
۵۰%
تومان