دانلود کتاب صوتی هاملت در نم نم باران با صدای سهیل امیرشریفی + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی هاملت در نم نم باران

دانلود و خرید کتاب صوتی هاملت در نم نم باران

انتشارات:رادیو گوشه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۲۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی هاملت در نم نم باران

کتاب صوتی هاملت در نم نم باران نوشتهٔ اصغر عبداللهی است. سهیل امیرشریفی گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و رادیو گوشه این داستان‌ها را منتشر کرده است؛ ۴ داستان از ۴ شخصیتی که به تئاتر و هنر گره خورده‌اند و زندگیشان تحت‌تأثیر آن تغییر کرده است.

درباره کتاب صوتی هاملت در نم نم باران

کتاب صوتی هاملت در نم نم باران ۴ داستان را در بر گرفته است که نام آن‌ها عبارت است از «هاملت در نم‌نم باران»، «پیراهن گمشدهٔ هِدا گابْلِر»، «آبی‌های غمناک بارُن» و «این‌جاست آن که اُتللو بود». اصغر عبداللهی در این داستان‌ها، روایتی را از زندگی ۴ شخصیت بزرگ تاریخ نمایش نوشته شده است؛ آدم‌هایی که ایده‌آلیست بودند و حالا دنیا آن‌ها را فراموش کرده  و آن‌ها هم دنیا را فراموش کرده‌اند. این ۴ شخصیت حالا در تلاش هستند تا دوباره جایگاهشاه را در جهان به دست آورند. این داستان‌ها زندگی مردمی عادی و معمولی است که با تئاتر گره می‌خورد و پس از آن، تغییر می‌کند؛ داستان‌هایی که نشان می‌دهد دنیا، بدون هنر، ارزش چندانی ندارد و داستان‌هایی که هر چند کوتاهند، دنیای کاملی را پیش پای مخاطبانشان قرار می‌دهند. زبان روان و سادهٔ نویسنده و همچنین خلاقیت‌های نمایشی و هنری این اثر، از جمله نقاط مثبت آن است. تعلیق، دیالوگ‌های به‌یادماندنی و فضاسازی‌های مناسب ابزاری هستند که اصغر عبداللهی با به‌کارگیری آن‌ها، کتاب صوتی حاضر را به مجموعه‌ای از داستان‌های نفس‌گیر، مسحورکننده و پرکشش بدل کرده است.

شنیدن کتاب صوتی هاملت در نم نم باران را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره اصغر عبداللهی

اصغر عبداللهی در سال ۱۳۳۴ در آبادان به دنیا آمد. او کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس و داستان‌نویسی ایرانی و دانشجوی نمایشنامه‌نویسی در دانشکدهٔ هنرهای دراماتیک بود که پس از انقلاب در دانشکدهٔ هنرهای نمایشی و موسیقی در دانشکدهٔ هنرهای زیبا در دانشگاه تهران ادغام شد. او پایان‌نامه‌اش را ارائه نداد و تحصیلاتش را ناتمام رها کرد. عبداللهی یک‌بار برندهٔ سیمرغ بلورین جشنوارهٔ فیلم فجر (برای نوشتن فیلم‌نامهٔ فیلم «خانهٔ خلوت») و ۲ بار نامزد دریافت آن شده است. اصغر عبداللهی همواره از نوشتن لذت می‌برد. از نظر او ناداستان چندان هم ناداستان نبود و چیزی نزدیک به داستان بود با تمام عناصری که در قالب داستان کوتاه می‌گنجد. برای یافتن داستان هر شهری، گشت‌وگذاری تاریخی را در ذهن و اسناد و سفرنامه‌های قدیمی شروع می‌کرد و حاصلش شناسنامه‌ای می‌شد متفاوت که می‌شد آن شهر را از میان هزاران شهر دیگر به خاطر سپرد؛ با رنگی که ویژهٔ آن شهر بود. تخیل داستان‌نویسی او نیز به آن ناداستان رنگ‌ولعاب تازه‌ای می‌داد نزدیک به داستان و به دور از سفرنامهٔ محض.

اصغر عبداللهی شهرگردی یا پرسه‌گردی در شهرش را دوست داشت و این سال‌ها که شهر او تهران بود، در تهران پیاده می‌رفت و ردپای تاریخ دورهٔ قجرها و رضاشاه را که موضوع موردعلاقه‌اش در خواندن و نوشتن شده بود، کشف می‌کرد. در همین گشت و واگشت‌ها بود که وجوهی تازه برای ماجراهای شخصیت‌های داستان، نمایشنامه و فیلم‌نامه‌اش پیدا می‌کرد. شاید هم در پایان این پرسه‌گردی‌ها، موقعی که کافه‌ای تازه را برای خوردن فنجانی قهوه‌ترک انتخاب می‌کرد، به جلوه‌هایی از شهر فکر می‌کرد که بعدها جایی در داستان و نقدونظرهای او بیان می‌شد و یا در کلاس‌های داستان‌نویسی به آن اشاره می‌کرد. سفرهای این نویسنده و معلمْ با قصد و نیت‌های گوناگون صورت می‌گرفت؛ قصد از برخی از این سفرها رفتن به محل فیلم‌برداری و کار بوده و یا کشف داستانی برای فیلمی جدید، آن هم وقتی که دلش در حال‌وهوای تفتهٔ سواحل خلیج فارس و دریای عمان بود و درست در خرماپزانِ آن خطه بهانه‌ای برای رفتن پیدا می‌کرد یا اوقات فراغت.

عنوان بعضی از کتاب‌های اصغر عبداللهی عبارتند از:

«در کلمات هم می شود سفر کرد»، «قصه‌ها از کجا می‌آیند»، «هاملت در نم‌نم باران»، «کتاب اصفهان» و «آبی‌های غمناک بارون».

بخشی از کتاب صوتی هاملت در نم نم باران

«قنبرپور آرتیست نبود. اما بچه‌اعیان بود. باباش وکیل مجلس بود و این باغ متروک‌مونده در لاله‌زار مال عموش بود. خرج‌ومخارجِ دکورِ صحنه رو که وسط باغ زده بودیم اون داد. صندلی کرایه کرد. به سلیقهٔ خودش طرح لباس سونیا و یلمزلف رو به ژرژ ارمنی داد دوخت. کت و کلاه و کفشِ منم مال اون بود، یعنی تلفن زد به مجید محسنی و منم رفتم همین کت و کلاه و شلوار رو ازش گرفتم. مجید محسنی نقش یه آدم درباری رو تو یه پیش‌پرده تو سینما مولن‌روژ بازی کرده بود و حالا که تموم شده بود لباس اون آدمِ درباری رو داد به من. عصر بود، ساعت پنج و نیم،‌ بارون می‌اومد. آخر مردادماه بود ولی ریزریز بارون می‌اومد. رفتم کافه آبیتا. به قنبرپور گفته بود بگو بیاد اون‌جا. اون وقتا پاتوق من قهوه‌خونهٔ غلام بود تو باغشاه؛ که پاتوق سربازهای دهاتی و دوره‌گردها و درویش‌های کوچه‌گرد بود. آبیتا پاتوقِ باسوادها و آرتیست‌ها بود. بذار از اول بگم، می‌رفتم لاله‌زار، از هفت شب تا هفت صبح رسپشنِ مسافرخونهٔ محمدی بودم. مسافرخونهٔ گل‌بهار نو. بیست‌تا اتاق داشت. نصف اتاقا تخت نداشت و مال شهرستونی‌های علاّفِ لاله‌زار بود. تو هر اتاق پنج شش نفر، کتابی، لای دوتا پتوسربازی که می‌دادیم می‌خوابیدند. فقط هم خواب. هشتِ صبح باید می‌رفتند بیرون چون پاسبان علیخان می‌اومد سرکشی. مأمور اماکن منطقه بود. درِ اتاق رو وا می‌کرد بو می‌کشید. اگه بوی سیگار و تنباکو مونده بود تو اتاق بُهتان می‌زد می‌گفت این‌جا شبا شیره‌کش‌خونه‌س. به محمدی گفتم اگه صبح‌به‌صبح یه چیزی بذاریم کف دستش تمومه.»

نغمه میلانی
۱۴۰۳/۰۲/۳۱

۴داستان کوتاه و زیبا که به صورت طنز آمیز خفیفی،اشاره به نمایشنامه های مشهور جهان دارند. قلم نویسنده بسیار توانا است و داستانها قدرتمندانه پرداخت شده اند،دقت زیادی جهت مطالعه یا شنیدن لازم است که متوجه عمق و مفهوم و روند

- بیشتر
پروین
۱۴۰۳/۰۲/۳۱

گویندگی عالی و داستان پر محتوا و خاص بود.

سعید
۱۴۰۳/۰۲/۲۷

صدای خوب و جالبه .توصیه میکنم بخون ذهنتو قشنگ جذب میکنه🙂

sbabayan
۱۴۰۳/۰۲/۳۰

روند داستان بسیار کند و خسته کننده است و خیلی جذاب نیست.

سوفی پاتر
۱۴۰۳/۰۷/۰۳

من فعلا داستان اول رو شنیدم و چقدر قشنگ بود!

forogh.m
۱۴۰۳/۰۳/۳۱

داستان خوبی داشت ولی از آن دسته کتابهایی نبود که زیاد مورد علاقه من باشه ولی بازم یه یکبار گوش دادنش می ارزد

داتیس
۱۴۰۳/۰۳/۰۹

چهار داستان که درزمینه نمایشنامه یا چیزی مربوط به آن بهم متصل است و زمان آن در دهه بیست است.زیبا وبانمک است.راوی هم خوب بود.

کاربر 8627646
۱۴۰۳/۰۳/۰۴

هنوز نخوندم امیدوارم خوب باشه

زمان

۳ ساعت و ۱۶ دقیقه

حجم

۴۵۰٫۱ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۳ ساعت و ۱۶ دقیقه

حجم

۴۵۰٫۱ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۶۸,۰۰۰
۳۴,۰۰۰
۵۰%
تومان