دانلود و خرید کتاب زخم شیر صمد طاهری
تصویر جلد کتاب زخم شیر

کتاب زخم شیر

نویسنده:صمد طاهری
انتشارات:نشر نیماژ
امتیاز:
۴.۲از ۳۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زخم شیر

«زخم شیر» مجموعه‌ی یازده داستان کوتاه است از «صمد طاهری». فضای داستان‌ها عمدتا جنوب کشور است. داستان‌هایی پرحادثه با شخصیت‌پردازی منحصربه‌فرد.

قسمتی از داستان سگ ولگرد ازین مجموعه: «رفیقِ ترسویمان کنارِ جدولِ باغچه دراز کشیده بود، با جمجمه‌ی درهم‌شکسته و زبانِ درازش بیرون افتاده بود و توی گوش بریده‌اش خون سیاهی دَلَمه بسته بود و انگار خیالِ بلند شدن نداشت. لابد به فراست دریافته بود که کلاه من پشمی ندارد.»

حمید
۱۳۹۷/۱۰/۱۸

بی شک زخم شیر لایق جایزه است. استفاده ی بسیار به جا از اصطلاحات و دیالوگ های حساب شده و صحیح و متن گیرا و استفاده از گویش ها به بهترین حالت ممکن همه و همه مطالعه ی زخم شیر

- بیشتر
بهار قربانی
۱۳۹۸/۰۶/۲۴

از قلم نویسنده خوشم اومد، قلم گیرایی دارن که حاکی از توانایی ایشون هست، اما چند تا نکته 1. تو بعضی از داستانا کلماتی بود که کاش معنی اش هم مینوشتن ، من چندتا شونو تو فرهنگ لغت هم پیدا نکردم. 2.

- بیشتر
ماهی یک برکه‌ی کاشی
۱۴۰۰/۰۶/۱۸

من کتاب فیزیکی اش رو خریدم و خوندم. اگه دنبال داستان های کوتاه میگردید که شما رو چند ساعت یا چند روز تو فکر ببره این کتابو از دست ندید. مضامین بیشتر داستان های کتاب درباره سختی هایی که زنان در

- بیشتر
ramtin
۱۳۹۸/۰۵/۲۸

کتابهای آقای صمد طاهری را بیشتر کنید مجموعه داستانهایش را هم با تخفیف قرار بدهید که خو اندنی هست

aralia-آرالیا
۱۴۰۱/۰۳/۱۷

انتظارِ داستانِ شیرین نداشته باشید! بطورِ خلاصه تلخ ؛ و زبانی که من برای توصیف داستان هاش بکار میبرم ، زهرماری بود . انتظار پایانِ و روند شیرین نداشته باشید ؛ همه ی داستان ها برگرفته ای از تلخی ها و واقعیت

- بیشتر
mina
۱۴۰۰/۰۱/۱۵

خیلی روون و دلنشین بود

sama65
۱۳۹۹/۱۲/۰۳

مجموعه داستان کوتاه. فضاسازی عالی و یکدست با پیرنگ طراحی شده. واقعا لذت بردم.

arashn
۱۳۹۹/۰۵/۱۸

روایت های ساده و بدور از اغراق و تصویر سازی های دقیق. به شدت توصیه می شه...

سپید
۱۳۹۹/۰۴/۳۰

طاهر صمدی از جرگه نویسندگانی است که دبگر کم تر در روزگار اکنون می شود نشانی از آنها یافت . داستان هایی پر قوت از خطه جنوب سرشار از بومیت و سنت

کیهانه
۱۴۰۰/۰۲/۰۵

من خیلی دوسش داشتم 😍 حال و هوای قشنگ و گرمی داشت و داستان ها یکی از اون یکی بهتر بودن. منو برد به حال و هوای شیراز و جنوب ...

گفت: «خُب. حالا به‌سلامتی کلاس چندین؟ چه درسی ایخونین؟» گفتم: «سال آخر رشته‌ی حقوقیم. برای وکالت تو دادگستری.» تک‌خنده‌ای کرد و دست پشت دست زد: «آخ. کو داد که شما بگسترینش؟»
Mahdi Hoseinirad
گفت: «منو کجا آوردی، روزبه؟ اگه امشب بدونِ سر برگردم خونه، بابام راهم نمی‌ده ها.»
نیکو
همه‌مان تخم و ترکه‌ی قابیلیم. مگه نه؟ حالا یکی‌مان جایی دنیا می‌آد که پنجاه‌تا خانه هس، یکی‌مان جایی که پنجاه هزار خانه.»
بهار قربانی
بز حنایی که فهمیده بود قالش گذاشته‌ایم، آمده بود لب شط، تند و تند به چپ و راست می‌رفت، لنج را نگاه می‌کرد که دور می‌شد، مع‌مع می‌کرد و دور خودش می‌چرخید.
moon shine
اخم کرد و صورتش را جوری توی هم کرد که انگار یک نصفه لیموی ترش نمک‌زده توی دهنش چپانده‌اند.
محمد
همه‌مان تخم و ترکه‌ی قابیلیم. مگه نه؟ حالا یکی‌مان جایی دنیا می‌آد که پنجاه‌تا خانه هس، یکی‌مان جایی که پنجاه هزار خانه.»
moon shine
پیش از دمیدن سحر، پیش از آن‌که صدای خش‌خش جاروی سپورها در حیاط دنگال و تاریک کاروانسرا بپیچد، پیش از غرش موتورهای دیزلی کمپرسی‌های شهرداری، پیش از آن‌که همهمه‌ی جیک‌جیک گنجشک‌های نارنج‌های دورتادور حیاط کاروانسرا یا غارغار کلاغ‌های کاج‌های بلند دروازه‌ی اصفهان آغاز شود، خروس بیدار می‌شد، روی نشیمن درشکه می‌ایستاد، گردن راست می‌کرد و قوقولی‌قوقوی بلندی سر می‌داد که همه را از خواب می‌پراند.
ahmadi
سیامک گفت: «اگه سرم رو امشب بریدن، یقه‌ی تو رو می‌گیرم.» گفتم: «بی‌خیال، دیگه رسیدیم. فقط لطفاً جلو مش‌لهراسب از این مزه‌ها نریز.»
نیکو
چشم‌هایش به‌رنگ میشی خیلی روشن بود. آن‌قدر روشن که به زردی می‌زد و سایه‌ای از خواهش و ترس در عمق آن پنهان بود.
محمد
«انصاف رو از عموتون یاد بگیرین. مال خودش ماله، مال مردم خرده‌ریزِ ته پاچاله.»
نیکو
و با صدای کپ‌کپ تلمبه‌ها به خواب می‌رفتیم.
محمد
هرشب لبه‌های نان را ریزریز می‌کرد و می‌ریخت ته حیاط، پشت درخت گز بلندی که نزدیک آبریزگاه بود و کله‌ی سحر بلند می‌شد و از قاب شیشه‌ی در اتاق نگاه می‌کرد به گنجشک‌ها و قمری‌هایی که دانه برمی چیدند.
محمد
عمه‌خاور با چشم‌های کورمَکوری‌اش به بالای تاقچه نگاه می‌کرد. گفت: «دختر از ده سال که گذشت، مثل غنچه واز می‌شه و بوش همه‌ی زنبورا رو می‌کشه سمت خودش.»
محمد
اگه نمی‌دانی بدان. ما کُردها، قدیمی‌ترین قومِ ایرانی هستیم. خیلی پیش‌تر از ئی که شما فارسا از راه برسین و همه‌چیه قبضه کنین.
Mahdi Hoseinirad
دریا خواهر بود؛ آرام و بی‌صدا.
Mahdi Hoseinirad
شاطر رو به پیرزن‌ها گفت: «وقتی صدای خمپاره اومد، شما چرا نخوابیدن رو زمین؟» پیرزن دومی گفت: «یه زن جلو ده تا مرد نامحرم پهن می‌شه رو زمین؟»
Mahdi Hoseinirad
و بعد سر زیبای خروس را روی لجن‌های جوی دیدیم و پرهای رنگارنگش را که در بازتاب آفتاب عصرگاهی مثل رنگین‌کمانی می‌درخشید و آن‌قدر زیبا بود که واقعی به‌نظر نمی‌رسید.
moon shine
شانه‌هایی که تکان می‌خوردند و سطح آب را خط می‌انداختند.
moon shine

حجم

۱۳۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

حجم

۱۳۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰
۷۰%
تومان