دانلود و خرید کتاب اتاق کار جویس کارول اوتس ترجمه کیوان سررشته
تصویر جلد کتاب اتاق کار

کتاب اتاق کار

انتشارات:نشر اطراف
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۸از ۱۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اتاق کار

کتاب اتاق کار مجموعه یازده روایت از عشق، تعلیق و گیره‌های کاغذ است. آنان در این جستارها و روایت‌ها از کار و فضای خود نوشته‌اند و در تلاشند تا فضای کار در دنیای مدرن و امروزی را بازنمایی کنند.

در این کتاب روایت‌هایی را از گری اشتین گارت، جویس کارول اوتس، جاناتان ایمس، لی چایلد، جاناتان سفرن فوئر، جاشوا فریس، بیلی کالینز، اسلون کراسلی، روکسان گی، والریا لوئیزلی، الن مابانکو، ایمی مان و جاناتان کولمن با ترجمه کیوان سررشته می‌خوانیم.

این افراد هنرمندانی هستند که هر یک در حوزه‌ی کاری خود، پیشینه‌ای درخشان دارند و به درخواست موسسه‌ی زیراکس در یک پرو‌ژه‌ی جمعی شرکت کرده‌اند.

درباره کتاب اتاق کار

اتاق کار مجموعه‌ای از جستارها و روایت‌ها مختلف از نویسندگان متعددی است که درباره کار نوشته‌اند. آنان در این یادداشت‌ها جهان کار را بازنمایی می‌کنند و از تاثیر کار و محیط و روابط کاری بر آدمی که می‌شویم، می‌گویند.  هرچند به نظر می‌رسد فضاهای مختلف کاری مدام در حال تغییر کردن باشند، اما در نهایت همه ما با کاری که انجام می‌دهیم به دنبال این هستیم که نقشمان را در زندگی پیدا کنیم. 

موسسه زیراکس از تعدادی هنرمندان مختلف در حوزه‌های مختلف کاری دعوت کرده است تا تجربه‌شان را از کار و اتاق کار بنویسند. این کتاب گوشه‌ای از فضای ذهنی و کاری آنان را نمایش می‌دهد و داستان کوتاه، خاطره پردازی، جستار، شعر و ترانه و ... را در دل خود جای داده است. این اثر به طور کلی نشانگر اهمیت ثبت و روایت فضای کار سیال، نوظهور و متغیر امروزی است که چه بسا در آینده‌ای نه چندان دور جای خود را به دنیای کاری بعدی بدهد و ردی هم از آن به جای نماند.

کتاب اتاق کار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اتاق کار کتابی جالب است که برای تمام دوست‌داران مطالعه جستار و روایت جذاب است. اگر شما هم این روزها به شغل و کار و تاثیر آن بر زندگی و انتخاب‌هایتان فکر می‌کنید، این کتاب را حتما بخوانید. 

بخشی از کتاب اتاق کار

در رویای این بودم که بخت روزی به سراغم می‌آید، در پشت‌بام یک آسمان‌خراش، شنلی به دستم می‌دهد و من در شیب یک منحنیِ سهمی سقوط می‌کنم و سقوط می‌کنم و بعد ناگهان، با نیروهایی شگفت‌انگیز، جدید و ناشناخته، دوباره به سوی آسمان اوج می‌گیرم. پدر و مادرم هر دویشان مرده بودند و من بیشتر اوقات تنها بودم. اهل کتاب بودم. ترجیح می‌دادم خبرهای جدیدم را در قالب روایت‌های قدیمی بگیرم. همه داستان‌های فانتزی درباره کشتی‌های توفان‌زده و مسافران قاچاقی را در بچگی خواندم. قبل از تمام شدن دبیرستان از مکتب استن لی و برادران هرناندز فارغ‌التحصیل شدم و وارد دانشگاه بودلر و پاوند، رمان‌های جویس و فلَن اوبراین شدم.

فکر می‌کردم خواندن ادبیات نوعی ذوق یا سلیقه است، مثل انتخاب بستنی هاگِن‌داز به جای برِیِرز، که احتیاجی به فکر ندارد؛ اما حالا می‌دانم که این‌ها در آمریکا چیزی نیست جز دوره‌ای گذرا و راهی برای تبلیغ خودت. اولین باری که پایم را گذاشتم در H&B، هنوز از شب زنده‌داری شب قبل گیج بودم و مجموعه‌داستان‌های ویلیام فاکنر را زده بودم زیر بغلم؛ دنبال چیزی بیشتر از جواب دادن به تلفن‌ها و دریافت شصت درصد از ۱۲.۵ دلار بابت هر ساعت کار نبودم.

«یه چیز سبک آوردی واسه مطالعه؟»

این‌ها اولین کلمات پل یورافسکی به من بودند. البته آن‌موقع نمی‌دانستم که او یورافسکی است. فقط می‌دانستم مردی است با جانوری لرزان و استخوانی کنارش. پرسیدم «همه می‌تونن سگ بیارن سر کار؟»

گفت «اگه به خاطر سرطان رو به موت باشه آره.» بعد با قدم‌هایی بلند از من دور شد و سگ شکاری رنجور هم به دنبالش. بعد از آن دیگر هیچ وقت سگ را ندیدم.

حتی الان هم نمی‌دانم چرا با من حرف زد. من کارمند موقت میز پذیرش بودم، آدمی که خالکوبی داشت و درست در نقطهٔ مقابل مخاطبان هدف شرکت قرار می‌گرفت. من به هیچ کدام از خواست‌های جهان تجارت تن نداده بودم؛ به چسباندن نام روی سینه، به رفتن به اردوهای سازمانی، به سیاهی اخلاقی شرکت‌های چندملیتی. زندگی کوتاه‌تر از این حرف‌ها بود و علاوه بر این، همه این چیزها دون شأن من بود. پس فکر کنم این قصه، قصهٔ تبدیل‌شدن من به آدمی است که بی‌ام‌و سوار می‌شد و فکر و ذکرش شده بود برنامه‌های وفاداری مشتریان.

رشد می‌کنی. سروسامان می‌گیری. بچه‌بازی‌هایت را می‌گذاری کنار.

کارمان هم خوب بود؟ تقریباً هیچ وقت. حتی در آن حاشیه هم هیچ دفاعی در برابر ایده‌های دریافتی نداشتیم. ولی، وقتی من به سی سالگی رسیدم، برای بعضی‌ها اتفاق افتاد. گالری گاگوسیان سراغ‌مان آمد. جشنواره کَن برای یکی دوتایمان چیزی بیشتر از حسرت به ارمغان آورد. دوست‌مان هکتور در سواحل گوانوس فیلمی عاشقانه ساخت و فقط شش ماه بعدش تبدیل شد به نقل محافل پارک‌سیتی. در آن دوره‌ای که من هنوز به‌زور می‌توانستم پول یک بار استفاده از کارت مترو را بدهم، او کار روی اولین فیلم دنباله‌دار پرفروشش را شروع کرده بود. دوره رمان‌های اول و نقش‌آفرینی‌های موفقیت‌آمیز بود. خدای شهرت و تجارت دو درصد بالایی‌مان را کَند و تبدیل‌شان کرد به فرشتگان جریان اصلی؛ کسانی که دیگر هرگز قرار نبود خبری ازشان بشنویم. همان زمان شیطان، با افسردگی و مواد، یک‌سوم پایینی‌مان را با خودش برد.

دوران خوش گذشت، دیگران دلواپس شدند و من فقط خسته. پیر شدم و از نفس‌افتاده. اراده‌ام را برای جنگ بی‌وقفه با افتادن قند خونم، با ترس وجود ساس در تختم، با رفتنم به داروخانه دنبال قرص‌های اورژانسی، از دست دادم. از کوئینز اسباب کشیدم. برگشتم به کوئینز. ساعت‌ها به انتظار خدمات تخفیف‌دار دندانپزشکی نشستم و عکس مدل‌هایی را در مجلات ورق زدم که زمانی می‌شناختم‌شان. از کش رفتن دستمال توالت از قهوه‌فروشی استارباکس محل، از جا دادنش توی جوراب‌هایم و بردنش به فقر و فلاکت خانه‌ام در اَستوریا خسته شده بودم. ده سالی می‌شد که با نوازش یک حوله تمیز بیگانه بودم. معنای ناپرهیزی برایم شده بود خوردن نان بیگل با پنیر خامه‌ای. آدم کم‌کم با خودش می‌گوید مگر چمن‌های مرتب حیاط در خانه‌های حومه شهر چه ایرادی دارند؟ مگر می‌شود با صندلی‌های ارگونومیک سر جدل داشت؟ همین موقع‌ها بود که کار موقتم در H&B را شروع کردم؛ وقتی که هنوز ته قلبم فکر می‌کردم هیچ آرزویی بزرگ‌تر از جواب دادن به تلفن ندارم.

عاشق کتاب
۱۴۰۰/۰۱/۲۳

یازده روایت مختلف که یک‌جوری به محل کار ربط پیدا می‌کنن. برای من در این روزها که دورکاری می‌کنم خیلی لذت‌بخش بود کتاب و چند تا از متن ها واقعا تکان‌دهنده بود. هر‌کدوم از این نویسنده ها برای خودشون غول‌هایی

- بیشتر
A L I
۱۴۰۰/۱۲/۰۱

خوشحالم که جستارهای ابتدایی من رو از کلیت کتاب خسته نکرد و تونستم ادامه بدم و لذت ببرم. اگر بخوام بگم چرا جستارهای ابتدایی نظرم رو جلب نکرد به این خاطره که بسیار "آمریکایی" هستند و باید جزئیات زیادی از

- بیشتر
فاطمه سادات دهقان
۱۴۰۰/۰۶/۱۳

من نسخه کاغذی رو خوندم! با اختلاف زیاد بدترین کتابی بود که توی چند سال اخیر خوندم! اون قدر که تصمیم گرفتم دیگه از نشر اطراف کتاب نخرم، ولی سر تصمیمم نموندم، پروژه پدری رو از نشر اطراف خریدم و

- بیشتر
motahareh Molaie
۱۴۰۱/۰۶/۲۷

روایت‌هایی جذاب و کوتاه از اتاق کار، کار کردن و کارمندان که خیلی خوب شما رو با خودش همراه می‌کند. و حتی گاهی با احساس شخصیت‌ها هم‌ذات‌پنداری میکنید.

atieh
۱۴۰۰/۰۷/۱۶

نه موضوع جذابیت داشت نه ترجمه‌ها. موضوع شاید سلیقه‌ای باشه ولی ترجمه دیگه به سلیقه نیست و اصلا قابل خوندن نبود. دومین کتاب نشر اطرافه که می‌خونم و خوشم نمیاد و نیمه‌کاره رها می‌کنم. طبق صفحه‌های تو طاقچه، کلا تونستم

- بیشتر
Aram
۱۴۰۲/۰۹/۰۱

من این کتاب رو نسخه ی چاپی دارم و الان اول های کتاب هستم وفعلا چیزی دستگیرم نشده! به نظرم برای خرید نسخه چاپی اطلاعات داشته باشین،!):

m.dehnavi
۱۴۰۲/۰۵/۲۴

من چاپی خریدم. فصل‌های اولش جذاب نبود رهاش کردم، شاید باید ادامه بدم. برام مفهوم نبود. شاید ترجمه‌اش خوب نیست🤷

اگر ما مطمئن بودیم که خدا وجود دارد، همه‌مان به او ایمان می‌آوردیم، اما آیا دیگر لذتی در این ایمان باقی می‌ماند؟ نمی‌ماند. اسمش هم دیگر ایمان نبود.»
محمد
همه‌مان هدف مشترکی داشتیم؛ این‌که نمی‌خواستیم زیاد کار کنیم و در عین حال با تمام وجود اعتقاد داشتیم لیاقت‌مان بیشتر از کارهایی است که بهمان سپرده می‌شود.
محمد
«فضایی که آدم در آن کار می‌کند نقش تعیین‌کننده یا دست‌کم بسیار تأثیرگذاری در تولیدات فرد دارد.»
محمد

حجم

۴۱۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۸۵ صفحه

حجم

۴۱۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۸۵ صفحه

قیمت:
۷۹,۰۰۰
تومان