دانلود و خرید کتاب برلینی ها کاوه فولادی نسب
تصویر جلد کتاب برلینی ها

کتاب برلینی ها

معرفی کتاب برلینی ها

کتاب برلینی ها نوشتهٔ کاوه فولادی نسب است. نشر چشمه این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی یک رمان ایرانی است.

درباره کتاب برلینی ها

نویسنده گفته است که زندگی‌های پر فرازونشیب ایرانی‌های ساکن برلین الهام‌بخش او برای نگارش این کتاب شده است. رمان برلینی ها نوشتهٔ کافه فولادی نسب در ۴ فصل نوشته شده است: «زمستان»، «بهار»، «پاییز» و «زمستان». این رمان داستان یک نویسنده‌ٔ جوان و همسرش در شهر برلین است؛ نویسنده‌ای که مشغول نوشتن یک رمان است با درون‌مایه‌ٔ سیاسی و اجتماعی و به‌واسطهٔ آن است که با بسیاری از ایرانی‌های ساکن آلمان دیدار می‌کند و رازهایی را درمی‌یابد. از سویی زنی بر سر راه این مرد قرار می‌گیرد که معادلات زندگی‌اش را بر هم می‌زند و از سوی دیگر برخی دنبال دزدیدن و محوکردن نوشته‌های او هستند. این رمان با وقایعی رازآلود و آدم‌هایی که هر کدام چیزی را پنهان می‌کنند، متصل می‌شود به سرنوشت چند نسل از ایرانی‌ها؛ رمانی که در آن زمان باید کمی کندتر شود تا راوی بفهمد چه کسانی از آن سوی پنجره و در شب او را نگاه می‌کنند.

خواندن کتاب برلینی ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره کاوه فولادی نسب

کاوه فولادی نسب در سال ١٣٥٩ به دنیا آمد. او نويسنده، مترجم، روزنامه‌نگار ادبی و مدرس داستان‌نويسی ايرانی است. او در سال ۱۳۸۴ مدرک کارشناسی‌ارشد معماری خود را از دانشکده‌ٔ هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی تهران - مرکز دریافت کرد. پس از آن در کنار فعالیت‌های ادبی، به کار حرفه‌ای در زمینهٔ معماری و تدریس این رشته در دانشگاه‌های تهران مشغول بود. در سال ۱۳۹۲ پژوهش دکترای خود را در رشته‌ٔ برنامه‌ریزی شهری و منطقه‌ای در دانشگاه فنی برلین شروع کرد و درحال‌حاضر به‌عنوان (TU Berlin) پژوهشگر آزاد دانشگاه فنی برلین و عضو مرکز پژوهش‌های فنی و اجتماعی (ZTG) همین دانشگاه مشغول به فعالیت است. فولادی‌نسب عضو مجمع مؤسسان انجمن صنفی داستان‌نویسان استان تهران، عضو انجمن صنفی روزنامه‌نگاران استان تهران، عضو فدراسیون جهانی روزنامه‌نگاران (IFJ) و عضو جامعه‌ٔ مهندسان معمار ایران است. رمان «برلینی‌ها» یکی از آثار مکتوب اوست.

بخشی از کتاب برلینی ها

«بهزاد دراز کشیده بود روی کاناپه کتاب می‌خواند. نگار رفته بود سر کار و من نشسته بودم پشت میز، پای لپ‌تاپم. داشتم روی یادداشتی کار می‌کردم که باید برای روزنامه‌ای در تهران می‌فرستادم. موضوع یادداشتم آلودگی هوای پایتخت بود. هر سال همین وقت‌ها که می‌شود، همه در ایران یادشان می‌افتد آلودگی هوای تهران به مرز خطر رسیده و زندگی در پایتخت شبیه این شده که دماغ و دهانت را چسبانده باشی به لولهٔ اگزوز ماشینی قدیمی و بدسوز، و اگر شبکهٔ حمل‌ونقل عمومی و الگوی مصرف و قیمت بنزین اصلاح نشود، کار به جاهای خطرناک‌تری خواهد رسید و شهر به گورستانی عمومی تبدیل خواهد شد. آلودگی هوا و سلامتی شهروندان و بهداشت محیط‌زیست یکی دو ماهی می‌شود مسئلهٔ روز. تلویزیون و روزنامه‌ها درباره‌اش حرف می‌زنند، رئیس‌جمهور سخنرانی‌های غرّا می‌کند، نمایندگان مجلس طرح‌های فوریت‌دار به صحن می‌برند، پلیس راهنمایی‌ورانندگی به معاینهٔ فنی ماشین‌ها گیر می‌دهد و بعد، کمی که می‌گذرد و سرمای زمستانی از راه می‌رسد و برف و بارانی می‌گیرد و کمی کثافت را می‌شوید، آب‌ها از آسیاب می‌افتد و باز آش همان می‌شود و کاسه همان. چند روز پیش از روزنامه‌ای به‌ام پیام دادند که «می‌شه دربارهٔ آلودگی هوا یه یادداشت برامون بنویسین؟»

به‌شوخی نوشتم «باز پاییز شد؟ همون پارسالی رو چاپ کنین.»

مسئول صفحه ــ خانمی جوان است ــ فکر کرد جدی می‌گویم. نوشت «نه، براساس اطلاعات و آمار جدید و به‌روز…»

نوشتم «فایده‌ای هم داره به نظرت؟»

نوشت «چی؟»

نوشتم «تو اون مملکت اصلاً کسی به اطلاعات و آمار توجهی داره؟ همهٔ تصمیم‌ها از قبل جاهای دیگه گرفته می‌شه.»

چیزی ننوشت. دور برداشته بودم. ادامه دادم «بعد هم اصلاً اطلاعات و آمار قابل‌اعتماد داریم ما؟ این چیزها اون‌جا زینت‌المجالسه، حتماً باید باشه، اما وقتی هم که هست، به هیچ جای هیشکی نیست. تو هم بیخود وقتت رو تلف نکن.»

کمی بعد نوشت «ممنون.»»

msms
۱۴۰۲/۰۱/۱۰

واقعا نویسنده حالش خوب نبوده موقع نوشتن این کتاب و با تشریح خیلللی مفصل تردیدها و ذهن مشوشش کامل وقت خواننده معصوم رو به باد فنا داده. خوب بود حداقل اسم کتاب رو از برلینی ها به ذهن مشوش نویسنده

- بیشتر
هانی
۱۴۰۱/۱۱/۳۰

آخه ۷۲ هزار تومن؟؟؟

حسین احمدی
۱۴۰۳/۰۷/۰۳

کتاب برلینی ها یک رمان جذاب و روان است...بیشتر شرح ماجرای ایرانی های سیاسی سابق پناهنده به آنجاست که در بستر رمان نقل می شوند... کتاب پر از پاراگراف های دلبرانه و درخشان است...

مژگان
۱۴۰۲/۱۱/۰۴

نویسنده بسیار در توصیف صحنه ها و حالت روحی تواناست، اما در اکثریت موقعیت ها داستان غرق در همین توانایی میشه تا جایی که حوصله خواننده به شدت سر میره، البته سرگذشت ها نقل شده جالب و گیراست اما از

- بیشتر
کاربر 3563674
۱۴۰۲/۱۰/۱۲

من از چند سال پیش بواسطه دنبال کردن پیج نویسنده دنبال چاپ این کتاب بودم، و وقتی چاپ شد به سرعت خریداری کردم ولی با شروع کتاب واقعا تو ذوقم خورد،فکر نمیکردم نویسنده بخواد زندگی افراد حذب توده و مجاهدینی

- بیشتر
امیلی در نیومون
۱۴۰۱/۱۲/۱۴

کتاب ماجرای نویسنده‌ایه که قصد داره سرگذشت ایرانی‌های ساکن برلین رو روایت کنه؛ ایرانی‌هایی که به هر دلیلی (عضو مجاهدین، توده، سلطنت‌طلب یا بعد از ماجراهای 88 و...) کشور رو ترک کردن. نویسنده به دلایلی برای نوشتن این روایت‌ها تردید

- بیشتر
بیش‌ترِ آدم‌ها و پدیده‌ها از دور زیبا به نظر می‌رسند، وقتی زشتی‌های‌شان را می‌بینی که به قدر کافی به‌شان نزدیک شده باشی.
حسین احمدی
آن طرف‌تر زن و مرد پیری نشسته بودند کنار هم؛ خیلی پیر؛ جوری که با دیدن‌شان اولین سؤالی که به ذهن آدم می‌رسید، این بود که چه‌طوری خودشان را رسانده‌اند این‌جا. مرد کتاب می‌خواند و زن گوش می‌داد. سرش را گذاشته بود روی شانهٔ مرد و پشتش را نوازش می‌کرد. بعضی‌ها نیازی ندارند خوشبختی را فریاد بزنند؛ آرام و بی‌صدا زندگی‌اش می‌کنند.
حسین احمدی
ساختمان‌های یک‌شکل، بازمانده‌های ددآر، ردیف شده بودند جفت هم، با نماهای سیمانی و پنجره‌های فلزی؛ تخت، خشک و بی‌روح. آدم را می‌ترسانند. این ساختمان‌ها و این سیمای شهری آدم را خیلی می‌ترسانند. این‌قدر شبیهِ هم بودن، بیش‌تر از آن‌که برقراری نظم را به ذهن آدم القا کند، تحت سلطه بودن را تداعی می‌کند. انگار انگشت اشاره‌ای است که به تهدید و تحذیر رو به تو گرفته شده و می‌گوید «حق نداری تکون بخوری. کوچیک‌ترین تنوعی،‌ کوچیک‌ترین خروج از معیاری، ممنوعه.» هر وجه تمایزی محکوم بود و تو می‌بایست تبدیل می‌شدی به یک هیچ‌کسِ بی‌چهره.
حسین احمدی
آن‌هایی که یک ایدئولوژی خاص توی کله‌شان فرورفته راحت‌اند. کسی از قبل فکر همه‌چیز را برای‌شان کرده و آن‌ها دیگر فکر نمی‌کنند، فقط عمل می‌کنند. به تحلیل و تصمیم نیاز ندارند. اما اگر به جای ایدئولوژی دنبال حقیقت باشی، همه‌چیز نسبی می‌شود. همه‌چیز غیرقطعی می‌شود. و تصمیم گرفتن راحت نخواهد بود. همین می‌شود که آن‌قدر در میانه‌ها قدم می‌زنی که ذره‌ذره همه دشمنت می‌شوند. آن‌هایی که اهل قطعیت و جزم‌اند نسبیت را بزرگ‌ترین دشمن خودشان می‌دانند و با تمام قوا دست به دست هم می‌دهند تا از پا درش بیاورند و حتی ریشه‌کنش کنند. این دشمن مشترک چنان قدرتمند است که آن‌ها را، به‌رغم دشمنیِ به‌ظاهر دامنه‌دارشان با هم، به اتحادی شوم می‌کشاند؛ پلید و مرگ‌آور.
حسین احمدی
حدی از دلهره برای هر شهروند ایرانی ــ هر جای جهان و شاید حتی هر جای تاریخ که باشد ــ عادی است؛ اصلاً به‌اش اعتیاد داریم و نباشد خمار می‌شویم.
حسین احمدی
فراموشی تلخ است؛ چنان تلخ و دردناک، که ترسش همیشهٔ تاریخ یکی از بزرگ‌ترین ترس‌های بشری بوده.
حسین احمدی
استیصال معمولاً دست‌تنها نمی‌آید سراغ آدم. چند همکار و دستیار پی‌گیر هم دارد؛ فکروخیال‌های مزاحم، احساس بطالت، ضعف اعتمادبه‌نفس و خیلی چیزهای دیگر. یکی از مهم‌ترین و پُرکارترینِ این همکارهای خبیث سرماخوردگی است. درست وقتی روحت درد می‌کند و روانت زخم خورده، این هم مثل بختک می‌آید سراغت تا استخوان‌هایت هم درد بگیرد و چشم‌هایت هم بسوزد و نفست هم بند بیاید و مطمئن بشوی دنیا دارد به آخر می‌رسد. همین است، تا بوده همین بوده؛ نیروهای شر همیشه دست در دست هم دارند و در هارمونی و هماهنگی کامل با هم کار می‌کنند، برخلاف نیروهای خیر که همیشه پراکنده‌اند و دور از هم؛ جزیره‌هایی سرگردان، تک‌درخت‌هایی در کویر، که هیچ‌وقت حتی خیال جنگل شدن را هم نمی‌توانند به مخیله‌شان راه دهند.
حسین احمدی
نگار رفته بود دنبال کارهایش. بعد هم قرار بود برود خانه‌ای دیگر را ببیند. برایم سوپ درست کرده بود و گذاشته بود روی اجاق. همیشه همین‌طور است؛ حتی اگر خودش هم نباشد، اثر مهربانی‌اش هست.
حسین احمدی
«تمام زندگی من مثل حال کسیه که یه شب تو یه جادهٔ کوهستانی تو یه ماشین بخارگرفته‌ای نشسته، که راننده‌ش پاش رو گذاشته روی گاز و با سرعت می‌رونه. نه‌تنها منظره‌ها مدام عوض می‌شن، که تاریک هم هست و شیشه‌ها هم ماتن؛ از تو با بخار و از بیرون با بارون. من همه‌چیزِ زندگی رو این‌طوری دیده‌م؛ گذرا، تار، مبهم و با فاصله.»
حسین احمدی
چندتا آبجو که خورد و سرش که گرم شد گفت “آدم معمولاً وقتی به مقصد می‌رسه همهٔ رنج‌هایی رو که در طول راه تجربه کرده فراموش می‌کنه؛ مثل زنی که وضع‌حمل کرده باشه یا ورزش‌کاری که قهرمان شده باشه. اما من، به برلین که رسیدم، تازه داغ دلم تازه شد. همه‌چیز رو از دست داده بودم؛ گذشته رو، حال رو، آینده رو. مینا رو هم به کشتن داده بودم. گاهی به خودم می‌گم کاش تو راه مُرده بودم و پام به برلین نمی‌رسید.” اون شیرجه زده بود تو خطر، اما ناقص. به خاطر عشق باید غرق می‌شد. اما نشده بود، چیز دیگه‌ای رو انتخاب کرده بود. شاید هم انتخاب نکرده بود، مجبور شده بود. یا شاید هم یه‌آن، سر بزنگاه، کم آورده بود و شیرجه‌ش ناقص مونده بود. هر چی که بود این حسابی کوفته‌ش کرده بود. یادم نیست کجا؛ اما یه جایی خونده‌م ــ شاید هم تو یه رمانی ــ که شیرجه‌های نرفته گاهی کوفتگی‌شون بیش‌تره.»
حسین احمدی

حجم

۵۳۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۴۵ صفحه

حجم

۵۳۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۴۵ صفحه

قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
۶۱,۰۰۰
۵۰%
تومان