دانلود و خرید کتاب جنایت کنت نوویل املی نوتومب ترجمه ویدا سامعی
تصویر جلد کتاب جنایت کنت نوویل

کتاب جنایت کنت نوویل

معرفی کتاب جنایت کنت نوویل

کتاب جنایت کنت نوویل نوشته املی نوتوم است که با ترجمه روان ویدا سامعی منتشر شده است. این کتاب داستان یک کنت بلژیکی در مرز ورشکستگی است که درگیر یک ماجرای عجیب و غیرقابل پیش‌بینی می‌شود.

درباره کتاب جنایت کنت نوویل

کنت نوویل همراه همسر بسیار زیبا و دو دختر و یک پسرش در قصری موروثی زندگی می‌کنند، داستان از جایی شروع می‌شود که یک زن ناشناس با کنت تماس می‌گیرد و اعلام می‌کند دختر او را پیدا کرده است. کنت با سرعت پیش زن می‌رود و متوجه می‌شود او یک پیشگو است. زن پیشگو برای کنت توضیح می‌دهد شب گذشته دختر کوچک کنت را با لباس کم در جنگل پیدا کرده است که از سرما به خودش می‌لرزیده و او را به خانه‌اش آورده. کنت می‌گوید متوجه غیبت دختر نشده است. قرار می‌شود کنت را به اتاقی که دختر آنجاست ببرد در همین لحظه دست کنت را می‌گیرد و با صدایی متفاوت به او می‌گوید قرار است به‌زودی در قصرش یک مهمانی برگزار کند و در این مهمانی یک نفر را خواهد کشت. این پیشگویی آن‌چنان هولناک است که ذهن کنت را درگیر خود کرده است. او به خانه برمی‌گردد اما چه چیزی در انتظارش است.

خواندن کتاب جنایت کنت نوویل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره املی نوتوم

املی نوتوم نویسنده فرانسوی زبان است که ۹ ژوئیه ۱۹۶۶ در منطقه ایتربیئک در بروکسل متولدشد. پدرش بارون پاتریک نوتومب دیپلمات بلژیکی بود که کمی بعد از تولد او به کنسولگری بلژیک در ژاپن منتقل شد و بعد از آن در پکن، نیویورک، بنگلادش و میانمار مشغول به کار شد. درباره او این شایعه وجود دارد که او سالانه چندین رمان می‌نویسد و فقط یکی را منتشر می‌کند. رمان عطش که لقب «انجیل به روایت نوتومب» را نیز به آن داده‌اند، یکی از سه نامزد نهایی جایزه گنکور در ۲۰۱۹ بود. 

بخشی از کتاب جنایت کنت نوویل

نوویل بعضی وقت‌ها نیمه‌شب از خواب می‌پرید و با تصور این اتفاق، خیس عرق می‌شد. دلهره‌اش چنان عمیق بود که برای بیرون آمدن از آن شروع می‌کرد به تصور گاردن‌پارتیِ چهارم اکتبر: بله، آخرین مهمانی او در پلوویه حتماً فوق‌العاده می‌شد؛ ضیافتی با شکوه تأثرانگیز آخرین آواز قو. هوا هم مثل همهٔ یکشنبه‌های اول اکتبر در این منطقه خوب خواهد بود. روی برگ درختان راش که دیوارهای قصر را در بر گرفته بودند، خال‌های کوچک قرمز می‌افتاد و این کک‌ومک‌ها به آنها حالتی می‌داد به مراتب گیراتر از طراوت جوانی. نور پاییزی رنگِ بی‌مثال نمای قصر را که چون رنگ پرهای خروس سنگی گینه آتشین بود، جلوه‌گر می‌کرد. رنگی که خریداران احتمالی با دستور فوری‌فوتیِ «باید رنگ زده شود!» برای همیشه از میان می‌بردند. فکرش باعث می‌شد نوویل آرزوی مرگ کند.

فکر کردن به کلمهٔ مرگ او را دوباره یاد حرف‌های آن زن انداخت. «در این مهمانی شما یکی از مهمانان را خواهید کشت.» این عین کلماتی بود که پیشگو گفته بود.

هنری فکر کرد: این پیشگویی مرا یاد چیزی می‌اندازد. ناگهان داستانی از اسکار وایلد به خاطرش آمد. کنتِ آن داستان هم ماجرایی شبیه به او داشت.

کتابخانهٔ پلوویه چنان درهم‌ریخته بود که برای پیدا کردن این کتاب باید معجزه‌ای رخ می‌داد. نوویل ترجیح داد به کتابفروشی دهکده برود. نام کتاب اسکار وایلد را در لیست کتاب‌های موجود پیدا کرد: جنایت لرد آرتور سویل. کتابفروش فقط یک نسخه از آن را داشت. نوویل به محض رسیدن به خانه خودش را در اتاق حبس کرد و می‌شد گفت کتاب را بلعید. در جوانی آن را با خنده و بی‌خیالی خوانده بود اما حالا سنگینیِ ماجرا را خوب درک می‌کرد.

«لرد آرتور سویل دیوانه‌وار سیبل (Sybil) زیبارو را دوست داشت و چیزی به مراسم ازدواجشان نمانده بود که شبی در یک مهمانی در لندن، لرد به کف‌بینی مشهور اجازه می‌دهد خطوط کف دستش را بخواند. کف‌بین اعلام می‌کند که لرد به زودی مرتکب یک جنایت خواهد شد. لرد آرتور تمام شب را غرق در ناامیدی در خیابان پرسه می‌زند و تصمیم می‌گیرد مراسم عروسی‌اش را به تعویق بیندازد. باید قبل از پیوند سرنوشت خود با کسی که دوست می‌داشت، تکلیف این کار کثیف را روشن می‌کرد.» اینجا همهٔ ماجراهای این اشراف‌زادهٔ انگلیسی را که میان محذورات متضاد وظیفه، عدالت و عشق گرفتار شده بود، شرح نمی‌دهیم تا لذت خواندن داستان را از علاقه‌مندانی که امیدواریم تعدادشان زیاد باشد، نگیریم. 

وقتی داستان تمام شد، کنت نوویل کتاب را بست و با صدای بلند گفت: «مرا بگو که به سرنوشت این لرد بیچاره خندیده بودم. تازه وضعیت من هزار بار از او بدتر است. به او گفته بودند یک نفر را خواهد کشت و چنین اتفاقی ممکن است به تصادف یا هزارویک دلیل دیگر برای هر کس پیش بیاید. اما من قرار است یکی از مهمانانی را بکشم که خودم میزبانشان هستم.»

چهل و دو سال مدیریت روانستین هنری را در هنر پذیرایی متبحر کرده بود. برپاکردن ضیافت‌های کوکتل از وظایف ویژهٔ او بود. این مهمانی‌ها حتی کسانی را که گلف برایشان چندان اهمیتی نداشت، به روانستین می‌کشاند. قرار ملاقات در روانستین به منتهای درجه شیک بود. رستوران باشگاه هم بسیار خوشنام بود و فضای بار کنار رستوران جذابیت قدیمی و خاصی داشت.

Negin
۱۴۰۰/۰۴/۲۵

کتابی بسیار ملال‌آور و بی سر و ته بود. به هیچ وجه وقت خود‌تان را با خواندن آن تلف نکنید!

کاربر ۲۷۶۵۵۰۵
۱۴۰۰/۰۳/۲۴

افتضاح بود این کتاب

کاربر ۱۰۲۴۹۹۳
۱۳۹۹/۱۲/۱۵

خیلی جالب و لایه لایه بود پر از غافلگیری

کاربر ۳۵۶۶۰۹۳
۱۴۰۲/۱۲/۲۵

بی منطق بی سر و ته

سارا محمودی
۱۴۰۰/۰۱/۳۰

تا حالا کتاب به این بی مزه ای نخونده بودم.

la Luna
۱۴۰۰/۰۱/۲۵

اسم و خلاصه کتاب جذاب بود. منتظر داستانی جنایی با سبک و سیاق آگاتا کریستی بودم. شروع جذاب و خوبی داشت. کشاکش درونی کنت برای ارتکاب جرم جالب بود اما پایان بدی داشت. غیر منتظره و کاملا ناامید کننده به پایان رسید

- بیشتر
Ali
۱۴۰۳/۰۲/۲۷

کتاب بسیار فاجعه و ضعیفی است. اگر اهل ادبیات هستید و کوچکترین فهمی از آن دارید، به شعور خود احترام گذاشته و وقت و انرژی تان را سر کتاب مویسنده ای به این ضهیفی دور نریزید. مشکلم با اصل داستان

- بیشتر
فری
۱۳۹۹/۱۲/۲۳

موضوع تازگی داشت ولی زیاد جذاب نبود.

Anahid
۱۳۹۹/۱۲/۱۷

کنت من را یاد پیشکار بازمانده ی روز کازو ایشی گورو می نداخت اصلا خودش بود:) و فانتزی داستان هم بانوان عمارت میسالونگی را به خاطرم آورد

مامان زیبا
۱۴۰۰/۰۶/۲۱

یک مرد که داره ورشکست میشه و قراره خونه ی اجدادیش رو حراج بذارن...مهمانی آخری توی قصرش برگزار می‌کنه و توی سرنوشتش اومده باید یک نفر رو بکشه،توی خانواده اش یک دختر افسرده و دلگیر داره که دوست نداره زنده

- بیشتر
نجیب زاده بودن، پسرم، به این معنا نیست که حقوق بیشتری نسبت به دیگران داریم، به این معناست که ما وظایف بیشتری نسبت به دیگران داریم.
sama65
«واقعاً لازم بود جهنم را بیافرینند وقتی بی‌خوابی وجود دارد؟»
Anahid
با مداد کنار اسم همهٔ آدم‌های منفورش علامت گذاشت. بالاخره به نتیجه رسید و بیست‌وپنج نفر را در گروه فرومایگان قرار داد. این تعداد به نظرش بسیار اندک بود: «من از آنهایی هستم که دوست داشتن را به نفرت ورزیدن ترجیح می‌دهند.» و از اینکه در این موقعیت جمله‌ای از آنتیگونِ سوفوکل به ذهنش آمده بود، از خودش خشنود شد.
Anahid
باید پذیرفت وقتی کسی اسم دو فرزند بزرگترش را اورست و الکتر می‌گذارد، انگیزه‌اش چنان قوی است که اسم سومی را هرچه بگذارد، فرقی به حال سرنوشت نمی‌کند.
Saeed Azami
«واقعاً لازم بود جهنم را بیافرینند وقتی بی‌خوابی وجود دارد؟»
کیمیا
چطور می‌توانی اینقدر به تمیزی یک لیوان اهمیت بدهی درحالی‌که می‌دانی فردا قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ ــ یکی از آموزه‌های بوداست: «وقتی ظرف‌ها را می‌شویی فقط ظرف‌ها را بشوی.»
m.dehnavi
کمتر مردی به اندازهٔ نوویل آنقدر شیدا و شیفتهٔ همسرش بود. چهل سال داشت وقتی برای اولین بار این زن را که بیست سال از او جوان‌تر بود، ملاقات کرد. با همان نگاه اول عاشق این دختر جوان با آن زیبایی خیره‌کننده شد.
مهدی

حجم

۷۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۷۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۲۴,۵۰۰
۳۰%
تومان