دانلود و خرید کتاب حال و روز خانواده‌ی اُبراین لیزا جنوا ترجمه مهتا عافیت‌طلب
تصویر جلد کتاب حال و روز خانواده‌ی اُبراین

کتاب حال و روز خانواده‌ی اُبراین

نویسنده:لیزا جنوا
امتیاز:
۳.۸از ۱۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب حال و روز خانواده‌ی اُبراین

کتاب حال و روز خانواده ابراین نوشته لیزا جنوا است که با ترجمه مهتا عافیت طلب منتشر شده است. داستان زندگی افسر پلیسی را روایت می‌کند که در میانسالی دچار اختلالات رفتاری و اخلاقی می‌شود و خانواده و زندگی‌اش دچار مشکل می‌شوند.

درباره کتاب حال و روز خانواده‌ی اُبراین

این کتاب ماجرای پلیسی ۴۳ ساله است که دچار اختلالات و مشکلات رفتاری عجیبی شده است. او ابتدا این مشکلات را نا دیده می‌گیرد اما لحظه به لحظه همه چیز بدتر می‌شود. او تصمیم می‌یرد پیش یک متخصص اعصاب و روان برود و در این ملاقات متوجه می‌شود دچار بیماری هانتینگتون شده است. این بیماری زندگی خودش را تغییر می‌دهد و فرزندانش را هم درگیر مشکلات متفاوتی می‌کند.

خواندن کتاب حال و روز خانواده‌ی اُبراین را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب حال و روز خانواده‌ی اُبراین

این زنیکه مدام وسایل او را جابه‌جا می‌کند. امکان ندارد چکمه‌هایش را شوت کند در اتاق پذیرایی یا عینک آفتابی‌اش را همان‌جا روی میز ول کند و او بَرِشان ندارد و «سرِ جایشان» نگذارد. کی گفته که او خدای این خانه است؟ حالا که این‌طور است، اصلاً دلش می‌خواهد یک کُپه گند و کثافت را درست وسط میز آشپزخانه رها کند و کسی هم حق ندارد به آن دست بزند، باید همان‌جا بماند تا هر وقت که خودش دلش خواست آن را تمیز کند.

تفنگ من کدوم گوریه؟

جو از اتاق‌خواب فریاد می‌زند: «رُزی!»

به ساعت نگاه می‌کند.۷: ۳۰ صبح است. اگر هرچه سریع‌تر نجنبد و خبر مرگش بیرون نرود، از حضور و غیاب جا می‌ماند. اما بدون تفنگ که نمی‌تواند جایی برود.

فکر کن! جدیداً وقتی عجله دارد فکر کردن برایش سخت می‌شود. به‌علاوه، اینجا هزار درجه از جهنم گرم‌تر است. این هوا برای ماه ژوئن زیادی گرم است، تمام هفته دمای هوا بالای بیست‌وشش درجه است و شب‌ها هم به‌سختی کمی خنک می‌شود. نمی‌شود در این هوا خوابید. هوای درون خانه شبیه باتلاق است و گرما و رطوبت امروز هم این وسط قوز بالاقوز شده است. پنجره‌ها بازند ولی انگار نه انگار. تی‌شرتش زیر جلیقه به کمرش چسبیده است. درش می‌آورد. تازه دوش گرفته است، پس می‌تواند یک تی‌شرت دیگر بپوشد.

Aa
۱۳۹۹/۰۷/۲۰

به یکبار خوندن می ارزه

nina61
۱۴۰۳/۰۳/۱۲

کتاب خوبی بود دوسش داشتم

کاربر ۳۵۶۶۰۹۳
۱۴۰۲/۱۱/۲۵

فوق‌العاده بود. داستان ،شخصیت پردازی،لحن طنز، مسیر داستان و ترجمه فوق‌العاده بود

دایه مکفی
۱۳۹۹/۰۹/۱۴

یک کتاب ملالت‌بار با نویسنده‌ای پرچانه! (هر چند ممکنه تعبیر مودبانه‌ای نباشه) فقط حیف متن روان و محتوای اثرگذار و ترجمه بی‌عیب کتاب...

کیتی می‌گوید: «وقتی بچه بودم و بازی حقیقت یا جرئت رو بازی می‌کردیم، من همیشه جرئت رو انتخاب می‌کردم.» «پس آدم ریسک‌پذیری هستی.» «نه، اتفاقاً اصلاً. فقط به نظرم اون انتخاب بهتری بود. بهتر از این بود که بخوام حقیقت شرم‌آوری رو دربارهٔ خودم افشا کنم.»
Moti
او هنوز هم رؤیای زندگی کردن در جایی پشت رنگین‌کمان، با کدپستی متفاوت و هوایی برای تنفس و ساختن آن نوع زندگی که آرزویش را دارد در سر می‌پروراند؛ نه آن نوع زندگی‌ای که پدر و مادرش و یا حتی پدربزرگ و مادربزرگش به آن عادت کرده‌اند، بلکه زندگی‌ای که خودش انتخاب کرده است و آزادانه هرطور که بخواهد آن را تعریف می‌کند نه اینکه از والدینش به ارث برده باشد. بله، بالاخره یکی از همین روزها به این آرزویش می‌رسد.
Moti
همه در شهر مادرش را سرزنش می‌کردند. همه او را به‌خاطر این وضعیت غم‌انگیز مقصر می‌دانستند: او الکلی است. مادر خوبی نیست. او گناهکار است. او به جهنم می‌رود. اما همه اشتباه می‌کردند. او به هانتینگتون مبتلا بود. هانتینگتون توانایی راه رفتن و غذا خوردن او را از بین برده بود. هانتیگتون حال خوبِ روحی‌اش را بد کرده بود، صبر و قدرت استدلالش را از او گرفته بود. صدا و لبخندش را خفه کرده بود. خانواده و کرامت او را دزدیده بود و سر آخر هم او را کشته بود.
Moti
مردم به این آسانی‌ها چیزی را فراموش نمی‌کنند و اینکه اهل کجا هستی به‌اندازهٔ اینکه از چه خانواده‌ای هستی اهمیت دارد. وقتی مادرت از نوشیدن زیاد مرده باشد، در بهترین حالت انتظار دارند که تو یک الکلی درجه یک باشی.
Moti
چطوری؟ چطوری می‌خواهند از پس چیزی برآیند که نه می‌شود از آن پیشگیری کرد، نه درمان کرد و نه حتی کمی آن را به تأخیر انداخت؟ هیچ معجزهٔ پزشکی برای این بیماری وجود ندارد.
Moti
همه در شهر مادرش را سرزنش می‌کردند. همه او را به‌خاطر این وضعیت غم‌انگیز مقصر می‌دانستند: او الکلی است. مادر خوبی نیست. او گناهکار است. او به جهنم می‌رود. اما همه اشتباه می‌کردند. او به هانتینگتون مبتلا بود. هانتینگتون توانایی راه رفتن و غذا خوردن او را از بین برده بود. هانتیگتون حال خوبِ روحی‌اش را بد کرده بود، صبر و قدرت استدلالش را از او گرفته بود. صدا و لبخندش را خفه کرده بود. خانواده و کرامت او را دزدیده بود و سر آخر هم او را کشته بود.
Moti
«امید با بال‌های گشوده‌اش بر روح می‌نشیند و نغمه‌ای بی‌کلام می‌خواند و هیچ‌گاه متوقف نمی‌شود.» - امیلی دیکنسون
Fatima
کیتی به صندلی گهواره‌ای برمی‌گردد و به چشم‌های پدرش نگاه می‌کند. قبل از اینکه ادامه بدهد نفس عمیقی می‌کشد: «ما فرد دیگه‌ای رو نمی‌شناسیم که هانتینگتون داشته باشه. تو تنها نمونه‌ای هستی که ما داریم. ما باید از تو یاد بگیریم که چطوری با هانتینگتون زندگی کنیم و بمیریم بابا.»
کاربر ۳۷۳۶۸۵۸

حجم

۳۳۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

حجم

۳۳۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۲۴ صفحه

قیمت:
۶۷,۵۰۰
۴۷,۲۵۰
۳۰%
تومان