دانلود و خرید کتاب آقای مرسدس استیون کینگ ترجمه سعید دوج
تصویر جلد کتاب آقای مرسدس

کتاب آقای مرسدس

نویسنده:استیون کینگ
مترجم:سعید دوج
انتشارات:نشر روزگار
امتیاز:
۳.۵از ۲۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب آقای مرسدس

کتاب آقای مرسدس اثری از استفن کینگ با ترجمه سعید دوج است. این کتاب جلد اول از سه گانه بیل هادجز است که روایتی از یک کارآگاه بازنشسته و ماجراجویی‌های او و دوستانش برای دستگیر کردن یک قاتل روانی است. 

آقای مرسدس از کتاب‌های پرفروش سال ۲۰۱۴ است و یک سال بعد موفق شد تا جایزه ادگار آلن پو را از آن خود کند. 

درباره کتاب آقای مرسدس

آقای مرسدس جلد اول از سه گانه بیل هادجز است. داستانی جذاب و پر از معما که خواننده‌اش را به دل تعلیقی دوست‌داشتنی می‌برد و ماجراهایی را برای او رقم می‌زند که هیجانش آدرنالین خون را بالا می‌برد!

در داستان با کارآگاهی بازنشسته روبه‌رو می‌شویم. زندگی او بدون هیجان و بدون هیچ اتفاق هیجان‌انگیزی جلو می‌رود، این بی هیجانی و رخوت را می‌شود از همه‌جای زندگی او، حتی اندامش که روز به روز بزرگ‌تر می‌شود، دید. او که به دنبال چیزی می‌گردد که زندگی‌اش را تغییر دهد و از یکنواختی در آورد، به یاد یک پرونده قدیمی می‌افتد. پرونده‌ای که در دست یکی از همکارانش بود و ناتمام باقی ماند. دستگیری یک قاتل روانی قطعا می‌تواند به اندازه کافی هیجان‌انگیز باشد و زندگی او را تغییر دهد!

خوانندگان گودریدز این کتاب را بهترین کتاب معمایی سال ۲۰۱۴ می‌دانند. 

کتاب آقای مرسدس را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

آقای مرسدس داستانی جذاب و هیجان‌انگیز است که توجه تمام دوست‌داران کتاب‌های ژانر جنایی، معمایی و وحشت را به خود جلب می‌کند.

درباره استیفن کینگ

استفن اِدْوین کینْگ در سال ۱۹۴۷ میلادی در پورت لند ماین متولد شد. زندگی او در از دوران کودکی به دلیل اختلافات خانوادگی، آشفته بود و روزی پدرش به بهانه خرید سیگار از خانه خارج شد و آن‌ها را برای همیشه ترک کرد. اسفتن از همان دوران جوانی به نوشتن علاقه‌مند شد و داستان‌هایش را به دوستان و همکلاسی‌هایش می‌فروخت. روزی با مجله‌ها و داستان‌های ترسناکی که خاله‌اش می‌خواند آشنا شد و به این ترتیب، به نوشتن در ژانر وحشت علاقه‌مند شد.

استفن کینگ با نوشتن کتاب کف شیشه‌ای موفق و معروف شد. او همچنین در فعالیت‌های سیاسی و دانشجویی فعال بود و یکی از مخالفان جنگ ویتنام بود. او مدتی را هم در یک کارخانه تولید مواد شوینده کار کرد. 

ترس‌های شبانگاهی، ارواح تسخیرشده و شیطانی، بیماران روانی خودآزار و دگرآزار ساختار اصلی اکثر داستان‌های استفن کینگ را تشکیل می‌دهند. او همچنین یکی از نویسندگانی است که کتاب‌هایش به فیلم تبدیل شده‌اند و از میان آن‌ها می‌توان به مسیر سبز، درخشش، منطقه مرده و رهایی از شاوشنگ، کری و کریستین اشاره کرد. 

بخشی از کتاب آقای مرسدس

کارآگاه هاجز عزیز

امیدوارم از این که از سِمِت شما استفاده می‌کنم از دستم ناراحت نشوید هرچند که شش ماه است که بازنشسته شده‌اید. من احساس می‌کنم که اگر قضات نالایق، سیاستمداران رشوه‌خوار و فرمانده‌هان احمق ارتشی می‌توانند سِمتشان را بعد از بازنشستگی نگه دارند، این باید برای یکی از افسران پلیس شایسته در تاریخ شهر هم حفظ سمت باید صدق کند.

پس می‌شود کارآگاه هاجز!

آقا (سِمتِ دیگری که لایق شما است، نشان شوالیه و اسلحه می‌باشد) من به چندین دلیل این نامه را می‌نویسم اما باید این نامه را با تبریک به خاطر سال‌های خدمت شما آغاز کنم. شما بیست و هفت سال به عنوان کارآگاه و سرجمع چهل سال خدمت در نیروی پلیس بودید. من چند مراسم بازنشستگی در تلویزیون دیدم (کانال عمومی شماره ۲، یک دلیل برای نادیده گرفتن توسط خیلی‌ها) و اتفاقی فهمیدم که شب بعد یک جشن در هتل رِین‌تری کنار فرودگاه برپا است.

شرط می‌بندم که آن یک مراسم بازنشستگی واقعی است!

من مسلماً در چنین مراسمس شرکت نکردم اما برنامه‌های پلیسی زیادی در تلویزیون تماشا کردم و در حالی که مطمئن هستم خیلی از آن‌ها یک تصویر افسانه‌اای از سرنوشت پلیس به نمایش می‌گذارند چندین شبکه هستند که مراسم بازنشستگی وقفعی را نشان می‌دهند (ان‌وای‌پی‌دی بلو، هومیساید وایر و غیره و غیره) و من دوست دارم فکر کنم که اینها تصویر دقیقی از چگونگی «تودیع» یک دارنده نشان شوالیه و اسلحه را به همکارانش به نمایش می‌گذارند. من در دو کتاب جوزف وامباگ محل وقوع جشن‌های بازنشستگی را مطالعه کردم و آن‌ها هم مشابه هستند. آن نویسنده باید بداند، چون او هم مثل تو یک کارآگاهِ بازنشسته است.

تصور می‌کنم بادکنک‌ها از سقف آویزان باشند، یک عالمه نوشیدنی، یک عالمه گفت‌وگوی رکیک، یک عالمه خاطره از دوران قدیم و پرونده‌های قدیمی. احتمالاً موسیقی بلند و شاد هم وجود دارد و احتمالاَ یکی دو زن که در حال تکان دادن دم‌های پر شکل‌شان هستند. احتمالاً سخنرانی‌هایی هم وجود دارد که خیلی خنده‌دارتر و خیلی واقعی‌تر از مراسم آدم‌های خوش‌ظاهر و توخالی است.

معرفی نویسنده
عکس استیون کینگ
استیون کینگ
آمریکایی | تولد ۱۹۴۷

استیون کینگ در ۲۱ سپتامبر ۱۹۴۷ در پورتلند واقع در ایالات متحده‌ی آمریکا متولد شد. او فرزند دوم «نلی روث و دونالد پیتزبری کینگ» بود و یک برادر بزرگ‌تر از خودش داشت. زمانی که استیون خردسال بود، پدر و مادرش از هم جدا شدند. استیون و برادر بزرگ‌ترش که دیوید نام داشت در خانه‌ی مادرشان بزرگ شدند.

Shirin Mozaffari
۱۴۰۰/۰۳/۲۳

ترجمه واقعا افتضاح. ده ها غلط ترجمه ای و معنایی پیدا کردم که.ناشی از ترجمه ی تحت اللفظی یا ناآشنا بودن به واژگان و اصطلاحات هست. خواهشا بعد از ترجمه یک بار متن رو بخونید و حداقل غلطای ویرایشی رو

- بیشتر
3379248
۱۴۰۰/۰۹/۱۶

با احترام به تمام مترجمین خوب، لطفاً لطفاً لطفاً آثار ترجمه را با مترجمینی که کار ترجمه کتاب را از راه اصولی و آشنایی با شیوه نگارش کتاب انجام می‌دهند در اختیار کاربران قرار دهید. متأسفانه ترجمه های ضعیف و

- بیشتر
YasmineGh
۱۴۰۰/۰۹/۰۹

ترجمه افتضاح بود و کاملا مشخصه اصطلاحات رو توی گوگل ترجمه زدن و همه رو اشتباه و چرت و پرت نوشتن. ولی خداروشکر از جذابیت داستان کم نکرد. داستان فوق العاده و پر هیجانی بود عااالی بود. توصیه میکنم اگه

- بیشتر
روژین
۱۴۰۲/۰۲/۱۸

یعنی انتشاراتی نیست ترجمه گردن بگیره ؟ مثلا نشر نون واقعا ترجمه بده

mm
۱۴۰۰/۰۴/۳۱

اسم کتابهای بعدی کاراگاه هاجز چیه؟

alizgn
۱۴۰۲/۰۷/۰۸

نتونستم علیرغم‌ تذکر دوستان به ترجمه ی ضعیف و کم نظیر آقای مترجم و ویراستاری ضعیفتر اون ایراد نگیرم. هرکاری حتی کارگری و بنایی نیاز به تهیه مقدمات داره دوست من. شما آیین نگارش صحیح فارسی بلد نیستی بعد داعیه

- بیشتر
لاله
۱۴۰۲/۰۶/۰۵

با این ترجمه فاجعه‌بار نه هرگز. داستان عالیه ولی ترجمه شرم‌آوره.

کاربر ۴۲۱۹۳۵۷
۱۴۰۱/۰۱/۱۷

اسیفن ‌کینگ نویسنده فوق العاده عالی آمریکایی هنر زیادی در نوشتن رمان به هر سبکی داره با اینکه سبک اصلی این نویسنده ترسناک ماورایی هست اما در این رمان به سبک جنایی کار کرده و شوکه شدم چون خیلی با

- بیشتر
Ali.Mousavi
۱۴۰۰/۱۲/۱۷

شاید بهترین اثر کینگ باشد

وحیده
۱۴۰۲/۰۴/۲۲

بسیار عالی بود با وجود اشکالاتی در ترجمه ولی به شدت جذاب بود

اخیراً تعدیل نیرو شدم. این اصطلاح جدیدِ قرن بیستم برای اخراج شدنه.
Tamim Nazari
تو نمی‌تونی کسی رو وادار به فکر کردن بکنی
Tamim Nazari
وقتی انسان‌ها ناراحت هستند دلت می‌خواهد آن‌ها را در آغوش بگیری، به پشتشان ضربات آرامی بزنید و دلداریشان بدهید. اما در مورد بعضی از آن‌ها دلت می‌خواهد ضربه محکمی به چانه‌شان بزنید و بگویید مرد باش
Tamim Nazari
دختر گفت: «اگه یه کار پیدا کنم، یکی رو استخدام می‌کنم تا از بچه نگهداری کنه. اما من و پاتی، امشب رو باید تحمل کنیم.» بچه سرفه خشنی کرد، اما آگی اهمیتی نداد. بچه توی کالسکه‌اش تکانی خورد و بعد دوباره آرام گرفت. آگی بچه را خوب قنداق کرده و دستکش‌های کوچکی هم به دستش کشیده بود. آگی با ناراحتی با خودش گفت: «بچه‌ها بدتر از این رو هم می‌تونن تحمل کنن.»
Tamim Nazari
نشستن روی مبل راحتی جایی که تعداد خیلی زیادی بعد از ظهر در حال غرق شدن در برنامه‌های تلویزیون هستند به او احساس پوچی می‌دهد و بدون تماس با ذات خودش که در خلال زندگی کاریش بی‌ارزش دانسته منطق، قدرتش را از دست می‌دهد
Tamim Nazari
خاله شارلوت نگرانیش را در مورد هالی نشان داد - یک نگرانی که هاجز هم در آن شریک است - اما هیچ اندوهی در مورد دختر خواهر تکه‌تکه شده‌اش به او دست نداد. هاجز حدس می‌زند که بزرگترین چیزی که خاله شارلوت در مورد جانی به آن علاقه دارد این است که بداند حالا دیگر چه بلایی سر آن همه پولی که جانی از خواهرش به ارث برده می‌آید.
Tamim Nazari
هالی گیبنی توی توالت خانه شوگرهایتس است، آرزو داشت می‌توانست به مراسم یادبود نرود البته با درک این قضیه که مادرش هرگز این اجازه را به او نمی‌دهد. اگر اعتراض کند که حالش خوب نیست در این شرایط خدمت مناسبی که مادر برایش انجام می‌دهد این است که او را به دوران کودکیش بر می‌گرداند تا بگوید: واقعا مردم چی فکر می‌کنند؟ و اگر هالی اعتراض کند که اهمیتی ندارد مردم چطور فکر می‌کنند، هرگز آن آدم‌ها را در زندگیشان نمی‌بیند (به جز جانی) آن وقت مادر طوری به او نگاه می‌کند که انگار دارد با زبان خارجی حرف می‌زند
Tamim Nazari
برای دوبراه‌آن، آن پول به نظر یک سطل پر از پول نقد می‌آمد. او اقساط خانه را با بانک تسویه کرد و یک ماشین نو خرید. هرگز به ذهنش خطور نکرد که بعضی از سطل‌ها پر می‌شوند البته فقط یک بار.
Tamim Nazari
یک نیروی جهانی قدرتمند در کار است که همیشه سعی دارد چیزهای غلط را توی مسیر درست بیندازد.
Tamim Nazari
مادر ممکن است مست باشد. ممکن است فقط یکی دو بار در هفته آشپزی کند حتی می‌تواند قد کثافت اذیت کننده باشد اما بعضی‌وقت‌ها می‌تواند ذهن برادی را مثل یک کتاب باز بخواند.
Tamim Nazari
برای خواهرم هر سردردی به معنای یه نوع غده مغزی و هر جوش، سرطان پوست بود. یه بار چشمهاش قرمز شده بود و اون یه هفته صرف کرد تا ما رو قانع کنه داره کور می‌شه
Tamim Nazari
خانم ترلاونی، آه چرا، آه چرا، آه چرا کلید ماشینت را در جاسوئیچی جاگذاشتی؟ اگر آن روز صبح کلید را روی جاسوئیجی ماشینت ندیده بودم، هیچ یک از این‌ها اتفاق نیفتاده بود. اگر کلیدت را در جاسوئیچی جا نگذاشته بودی هنوز آن بچه کوچولو و مادرش زنده بودند. من تو را سرزنش نمی‌کنم چرا که مطمئن هستم ذهن تو پر از مشکلات و دلواپسی‌های خودت بوده اما کاش این اتفاق نمی‌افتاد. اگر تو فراموش نکرده بودی سوئیچت را با خودت ببری اوضاع فرق کرده بود و من در این جهنم گناه و اندوه نمی‌سوختم.
Tamim Nazari
«تو یه پلیسی؟» هاجز می‌گوید: «بازنشسته شدم ولی این قضیه به این معنی نیست که حقوق خودم و مسئولیت‌های تو رو فراموش کرده باشم
Tamim Nazari
بچه می‌گوید: «توی اون زمین بازی مواد میفروشن.» هاجز تقریباً مهربانانه می‌گوید: «میدونم، اما تو مجبور نیستی چیزی بخری.»
Tamim Nazari
«بعضی وقت‌ها دلم می‌خواد برای کولومبین و۹.۱۱ و مصرف کردن مواد هورمون توسط باری باندزهم عذرخواهی کنم.» دختر خنده‌ای عصبی کرد و ادامه داد: «بعضی وقت‌ها حتی دلم می‌خواد برای منفجر شدن موشک اون فضانورد هم عذرخواهی کنم. وقتی این اتفاق افتاد من هنوز داشتم تاتی‌تاتی کردن رو یاد می‌گرفتم.»
Tamim Nazari
اون شب برای مادرم کوکوسبزی سفارش دادم –یه اُملت گیاهیه با اسفناج و گشنیز– و برای خودم هم قیمه سفارش دادم، که یه خورش خوشمزه‌ست با لوبیا، سیب‌زمینی و قارچ. برای معده خیلی سبکه.» خانم یقه‌اش را صاف کرد. «از وقتی نوجوون بودم مشکل جدی اسید معده داشتم. به مرور زمان آدم یاد می‌گیره که باهاش بسازه.» هاجز گفت: «فکر کنم سفارش غذای تو...» خانم اضافه کرد: «و شله‌زرد برای دِسر، پوره برنجه با دارچین و زعفرون.» خانم، لبخند غریب و زشتی زد. مثل آن صاف کردن اجباری یقه قایقی‌اش. «این زعفرونه که غذا رو خاص می‌کنه. حتی مادر هم همیشه شله زرد می‌خوره.»
Tamim Nazari
زن صدای نزدیک شدن آگیِ کم‌نفس را شنید و چرخید. دختر جوان حتی با کبودی زیر چشم‌هایش به حد کافی جذاب به نظر می‌رسید. کنار پاهایش یک ساک کوچک بافتنی قرار داشت. آگی با خود فکر کرد که شاید وسایل نگهداری بچه توی
بتمن
آگی اودنکیرک یک ماشین داتسون مدل ۱۹۹۷ داشت که علی‌رغم کارکرد زیادش هنوز خوب کار می‌کرد، اما بنزین گران بود، مخصوصاً برای کسانی که بیکار بودند، به علاوه مرکز خرید آن‌طرفِ شهر قرار داشت. بنابراین تصمیم گرفت آخرین اتوبوس شب را سوار شود. ساعت بیست دقیقه بعد از یازده شب در حالی که کوله‌پشتی‌اش بر دوش و کیسه خواب لوله شده‌اش زیر بغلش بود از اتوبوس پیاده شد. با خودش فکر کرده بود که احتمالاً ساعت سه نیمه شب از همراه داشتن کیسه خواب خوشحال خواهد شد چرا که شبِ سرد و نمناکی بود. همچنان که از اتوبوس پیاده می‌شد، راننده گفت: «موفق باشی، مرد. به خاطر اینکه اولین نفر توی صف هستی حتماً یه چیزی گیرت می‌آد.»
بتمن

حجم

۵۷۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۷۱ صفحه

حجم

۵۷۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۷۱ صفحه

قیمت:
۱۰۷,۰۰۰
تومان