کتاب معمای مرگ لرد
معرفی کتاب معمای مرگ لرد
کتاب معمای مرگ لرد داستانی از اکسل باومگارت است که با ترجمه پژمان پروازی در انتشارات متخصصان به چاپ رسیده است. این کتاب چند داستان کوتاه جنایی دارد.
معمای مرگ لرد نام یکی از داستانهای این کتاب است. در این کتاب سه تا از بهترین داستانهای جنایی نویسنده را میخوانیم و همراه با کمیسر هاباکورن چهلساله و ورزشکار و دستیارش اشلاودراف، سعی میکنیم تا گره از پروندههای جنایی که در فرانکفورت رخ میدهند، باز کنیم.
کتاب معمای مرگ لرد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب معمای مرگ لرد را به تمام دوستداران داستانهای خارجی و علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب معمای مرگ لرد
اشلاودراف پاسخ داد: «چرا آخه؟ آدم اینجا همچین شانسی کمتر گیرش میآد. معمولاً صف طولانیتره. بعدشم، میخوام بدونم اونطور که همیشه میگید میتونید غذای خیلی تند بخورید».
«عجبا، اگه قبلش به من گفته بودی، هرگز این کار رو نمیکردم».
کمیسر هاباکورن با ناراحتی به سیستم اعصاب گوارش خود فکر کرد. او احساس کرد که این به او اجازه نمیدهد خیلی صبر کند. شروع کرد دور و اطرافش را جستجو کردن. دیگر به انتهای خط رسیده بودند و میتوانستند صدای بقیه را بشنوند:
«فکر کنم که امروز منوی چهارم یا پنجم رو امتحان کنم».
«زده به سرت مگه؟ من قبلاً اینجا یکی رو دیدم که با منوی شمارهی سه، حسابی کلهپا شد».
«این راسته که میگن منوی پنجم و ششم رو فقط با کارت ملی به آدم میدن؟».
«چه مزهای با منوی دوم جور در میاد واقعاً؟».
«منوی دوم؟ کیک اسفنجی؟ اون برای نابالغهاست. مرد اونی هستش که حداقل منوی چهارم رو بگیره. مزهاش هم که بکنی میبینی با هم فرقی نداره».
تمام یا بیشتر حرفهای اونایی که تو صف منتظر بودند حولوحوش «بهترین ساندویچ شهر» دور میزد که با کالباس با کیفیت عالی، نون مخصوص تنوری و چیپسهای ریزریز شده، برای خودش اسمورسمی پیدا کرده بود. در این میان سس کرچک سوسیس حرف اول را میزد. اونها به هشت مدل طعمهای مختلف دستهبندی شده بودند، از شمارهی صفر شروع میشد که میتوان گفت هیچچیزی به آن اضافه نشده بود، انواع مختلف دیگری هم (از جمله ساندویچ شب عید با دارچین و گشنیز) تا شمارهی هفت بودند، ترکیبی آزاد از مزههای مختلف. هرکدام از این هشت طعم را میشد که در شش سطح مختلف (الف تا ج) تهیه کرد. دومین سطح بهلحاظ شدت تندی، منوی پنجم بود که نام معنیدار «فلج و تنگی نفس» را بههمراه داشت. با ارائهی یک چنین خدماتی، این اغذیهفروشی از یک محلهی نامعلوم به یک جاذبهی گردشگری تبدیل شده بود. در مدت بیست دقیقه، کارآگاهان توانسته بودند که ده متر جلوتر بروند. کمیسر هاباکورن با یک حساب سرانگشتی، فاصلهی باقیمانده را تخمین زد که حدود یک ساعت دیگر بایستی صبر میکردند تا نوبتشان برسد. بانکداران، پیکهای دوچرخهسوار، دانشجویان و خانمهای خانهدار، منظم پشتسر هم ایستاده بودند تا ساندویچشان را بگیرند. کمیسر هاباکورن، در آن اطراف یک کافیشاپ کوچک را دید و داشت بهدنبال این میگشت که آنجا دستشویی دارد یا نه. با دیدن سروصدا و ناآرامی یکی از میزها، کمیسر از دستیارش پرسید: «اون جلو چه خبر شده؟».
دستیارش گفت: «احتمالاً تندی یکی رو گرفته و داره باهاش دستوپنجه نرم میکنه. خوب دقت کنید، الآن فوری رنگش قرمز میشه، بعد شروع میکنه به عرق ریختن و سعی میکنه هوا رو تو دهنش بکشه».
کمیسر هاباکورن پرسید: «تو قبلاً هم چنین چیزی دیده بودی؟».
اشلاودراف جواب داد: «تقریباً هر بار. حالا شما صبر کنید تا منوی شماره سوم یا چهارم رو بگیرید»
حجم
۱۳۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۵ صفحه
حجم
۱۳۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۵۵ صفحه
نظرات کاربران
بیشتر برای گروه سنی پنج تا ده سال مناسبه. داستان ها بدون تعلیق خاص و هیجان خاصی پیش میرن بیشتر برای نیم ساعت وقت گذروندن خوبه ترجمه هم یه جاهایی کتابی و یه جاهایی محاوره ای میشه
اگر بخواهید یک کتاب خیلی ساده جنایی بخوانید خوبه و اصلا داستان را کش نداده به هر حال برای من زیاد جالب نبود.